☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_²ঔৣ͡ ͜
م/ک: برو وسایلت و جمع کن
جونگکوک: خب شما برید من نمیام ممنون
م/ک: خفشو پدسگ
جونگکوک: اوففف باشه
رقتم بالا و دو چمدون لباس جمع کردم و اومدم پایین
جونگکوک: من چیز هام جمع کردم میرم بیرون
م/ک: جونگکوک پ....
(پدر بزرگ و با این + نشون میدم)
+کوک بمون زود تر میریم
ب/ک: پدر بزرگت راست میگه هرچی زود تر بهتر
جونگکوک: اما....
+گفتم بمون
جونگکوک: چشم
خب راستش من از هیچکس نمیترسم و به حرف هرکسی گوش نمیدم اما پدر بزگ هرکسی نیست و باید به حرفاش گوش بدم
+آفرین برو چمدونات و بیار...... جیمین
جیمین: بله
+چمدون منم تو بیار
جیمین: چشم
(نکته: جیمین و نامجون دست راست های جونگکوک و رفیقاشن)
رفتم بالا و چمدونام و آوردم قرار شد بادیگار ببرتمون منم سوار شدم اوفف قراره اون دختره رو مخ احنق و ببینمممم خوشم نمیاد ازش
جونگکوک: مامان قراره بریم خونه ای که خریدین تو کره
م/ک: ن...
+نخیر هم میریم پیش زن عموت اینا
جونگکوک: اما من با اون دختره احمق نمیشازم پس میرم هتل
+ساکت نخیرم باید بیای خونه عموت کارتون دارم فهمیدی
جونگکوک: اوففف باشه باشهههه
+خب رسیدیم پیاده شید
پیاده شدیم و رفتیم تو فرودگاه رفتیم سوار شدیم حرکت کردیم سمت کره
ات ویو
بعد 1ساعت از پیش لیندا رفتم و رفتم خونه و لداشتم میرفتم اتاقم مامانم گفت عموم اینا زود میان منم رفتم یه دوش 30مینی گرقتم و اومدم بیرون لباس پوشیدم (اسلاید بعد) یه میکاپ ساده کردم و موهامو درست کردم و گوشیم و برداشم و رفتم پایین و نشستم رو مبل و رفتم تو گوشیم که سوهو زنگ زد
(سوهو دست راستشه)
ات:بله سوهو
سوهو: خانم حمله شده
ات: چی
سوهو: دشمنتو داک هو
ات: چی یک روز باند و سپردم به هتون(داد)
سوهو: ببخ....
ات: ساکت... سرگرمشون کنید تا بیام
سوهو: چشم
ات: هوم
قطع کرد
ات: مامان من میرم به باند حمله شده
م/ا: اما الان میان
ات: اشکال نداره
م/ا: اتتت
ات: من رفتم
رفتم سری تفنگمو برداشتم و سوار موتورم شدم و حرکت کردم خودم خونتو میریزم عوضی(با داک هو هست) سری حرکت کردم عصبانی بودم راه 20دقیقه ای رو تو 10دقیقه رفتم سری رفتم تیر هوایی زدم تا بفهمن اومدم
ات: عوضیییییی(اربده)
☆͜͡part_²ঔৣ͡ ͜
م/ک: برو وسایلت و جمع کن
جونگکوک: خب شما برید من نمیام ممنون
م/ک: خفشو پدسگ
جونگکوک: اوففف باشه
رقتم بالا و دو چمدون لباس جمع کردم و اومدم پایین
جونگکوک: من چیز هام جمع کردم میرم بیرون
م/ک: جونگکوک پ....
(پدر بزرگ و با این + نشون میدم)
+کوک بمون زود تر میریم
ب/ک: پدر بزرگت راست میگه هرچی زود تر بهتر
جونگکوک: اما....
+گفتم بمون
جونگکوک: چشم
خب راستش من از هیچکس نمیترسم و به حرف هرکسی گوش نمیدم اما پدر بزگ هرکسی نیست و باید به حرفاش گوش بدم
+آفرین برو چمدونات و بیار...... جیمین
جیمین: بله
+چمدون منم تو بیار
جیمین: چشم
(نکته: جیمین و نامجون دست راست های جونگکوک و رفیقاشن)
رفتم بالا و چمدونام و آوردم قرار شد بادیگار ببرتمون منم سوار شدم اوفف قراره اون دختره رو مخ احنق و ببینمممم خوشم نمیاد ازش
جونگکوک: مامان قراره بریم خونه ای که خریدین تو کره
م/ک: ن...
+نخیر هم میریم پیش زن عموت اینا
جونگکوک: اما من با اون دختره احمق نمیشازم پس میرم هتل
+ساکت نخیرم باید بیای خونه عموت کارتون دارم فهمیدی
جونگکوک: اوففف باشه باشهههه
+خب رسیدیم پیاده شید
پیاده شدیم و رفتیم تو فرودگاه رفتیم سوار شدیم حرکت کردیم سمت کره
ات ویو
بعد 1ساعت از پیش لیندا رفتم و رفتم خونه و لداشتم میرفتم اتاقم مامانم گفت عموم اینا زود میان منم رفتم یه دوش 30مینی گرقتم و اومدم بیرون لباس پوشیدم (اسلاید بعد) یه میکاپ ساده کردم و موهامو درست کردم و گوشیم و برداشم و رفتم پایین و نشستم رو مبل و رفتم تو گوشیم که سوهو زنگ زد
(سوهو دست راستشه)
ات:بله سوهو
سوهو: خانم حمله شده
ات: چی
سوهو: دشمنتو داک هو
ات: چی یک روز باند و سپردم به هتون(داد)
سوهو: ببخ....
ات: ساکت... سرگرمشون کنید تا بیام
سوهو: چشم
ات: هوم
قطع کرد
ات: مامان من میرم به باند حمله شده
م/ا: اما الان میان
ات: اشکال نداره
م/ا: اتتت
ات: من رفتم
رفتم سری تفنگمو برداشتم و سوار موتورم شدم و حرکت کردم خودم خونتو میریزم عوضی(با داک هو هست) سری حرکت کردم عصبانی بودم راه 20دقیقه ای رو تو 10دقیقه رفتم سری رفتم تیر هوایی زدم تا بفهمن اومدم
ات: عوضیییییی(اربده)
۱۴.۲k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.