jinus p28
" فردا آخرین شکارمم بهتون اضافه میشه، بعد همگی دست جمعی میرید سینه قبرستون !" a,t
ناله های نافهموم باعث خندیدن میشد ، چقدر داشت لذت میبرد از درد و ترس این ادما !
چسب رو از روی دهنش کشید چونش رو گرفت
" چی میگی کیم؟ یادت رفت بهت گفتم از سگای پر از سر و صدا خوشم نمیاد؟ گفتم خفه خون بگیر تا آتیشم همتونو نسوزونده!" a,t
از ترس حتی کلمه ها رو درست بیان نمیکردن
" فردا رفیق بزرگتون به جمع پیوسته میشه آماده ی پذیرایی باشید پسرا !" a,t
برگشت و خواست بره که داد مانع قدم بعدی شد
" اگه مارو بکشی پلیسا تورو زندان میندازن!"
زهر خندی زد و برگشت
" عزیزم ، همه فکر میکنن شما مردین همین جوریشم من تحت تعقیبم خوشگله !" a,t
ناخنی روی صورت پر از زخمش کشید و در گوشش پچ زد
" و بار آخرت باشه صداتو برای صاحبت بلند میکنی توله سگ بد!" a,t
چند قدمی جلو رفت و رو به نگهبان ایستاد
" مواظبش باش ، اگه زیاد ور ور کردن سگا رو باز کن " a,t
تعظیم کوتاهی کرد و سمتشون رفت
با پوزخند پله ها رو بالا رفت ، اول نقشه اش بود ، تازه اولش!
_ نیمه های اول شب _ * موقع مهمانی *
در های بزرگ طلایی رنگی مقابلش باز شد ، قدمی جلو رفت و وارد سالن زیبایی که با بهشت فرقی نداشت شد
لبخند از روی لبش کنار نمی رفت ، تنها کسی بود که توی مهمانی مشکی پوشیده بود و باعث میشد همه نگاهش کنن ، و این خوب بود؟!
روی میزی که دور ترین نقطه سالن بود نشست و کتش رو روی رانش انداخت ، با نزدیک شدن مرد میانسالی که چهره اش خیلی آشنا بود لبخندش کش اومد و از روی صندلی بلند شد و قدمی جلو رفت
" خانم پارک واقعا تعجب کردم از شما!"
دستش رو گرفت و بعد از دست دادن جواب داد
"چرا آقای لی ؟اینکه به مهمانی بزرگ شما اومدم؟" a,t
لبخند گوشه لب چین خوردش نشست
" نه ، از این که دختر کم سن و سالی مثل شما اثری به اون مهمی رو برده !"
خنده ی لطیفی کرد و زل زد توی چشمای پیر شده اش
" امشب تعجبا بیشتر از اینی که هست میشه آقای لی ، هر چی نباشه دختر کیونگ سوکم!" a,t
مردمک چشم هاش تکون خورد و بزاق دهنش رو صدا دار قورت داد ، به خوبی فهمیده بود ترس رو !
" از مهمانی لذت ببرید ، من به بقیه مهمان ها رسیدگی میکنم"
لبخندی در جواب زد و دستش رو باز کرد
" بفرمایید آقای لی ، شب آخریه که این روزا رقم میخوره خیلی باارزشه ، خیلی !"a,t
نگاهش کمی لرزید و از اونجا دور شد
جئون که اون موقع تا حالا لب خوانی میکرد تا بفهمه بحث بینشون چیه با دیدن آقای لی جلو اومدن
ناله های نافهموم باعث خندیدن میشد ، چقدر داشت لذت میبرد از درد و ترس این ادما !
چسب رو از روی دهنش کشید چونش رو گرفت
" چی میگی کیم؟ یادت رفت بهت گفتم از سگای پر از سر و صدا خوشم نمیاد؟ گفتم خفه خون بگیر تا آتیشم همتونو نسوزونده!" a,t
از ترس حتی کلمه ها رو درست بیان نمیکردن
" فردا رفیق بزرگتون به جمع پیوسته میشه آماده ی پذیرایی باشید پسرا !" a,t
برگشت و خواست بره که داد مانع قدم بعدی شد
" اگه مارو بکشی پلیسا تورو زندان میندازن!"
زهر خندی زد و برگشت
" عزیزم ، همه فکر میکنن شما مردین همین جوریشم من تحت تعقیبم خوشگله !" a,t
ناخنی روی صورت پر از زخمش کشید و در گوشش پچ زد
" و بار آخرت باشه صداتو برای صاحبت بلند میکنی توله سگ بد!" a,t
چند قدمی جلو رفت و رو به نگهبان ایستاد
" مواظبش باش ، اگه زیاد ور ور کردن سگا رو باز کن " a,t
تعظیم کوتاهی کرد و سمتشون رفت
با پوزخند پله ها رو بالا رفت ، اول نقشه اش بود ، تازه اولش!
_ نیمه های اول شب _ * موقع مهمانی *
در های بزرگ طلایی رنگی مقابلش باز شد ، قدمی جلو رفت و وارد سالن زیبایی که با بهشت فرقی نداشت شد
لبخند از روی لبش کنار نمی رفت ، تنها کسی بود که توی مهمانی مشکی پوشیده بود و باعث میشد همه نگاهش کنن ، و این خوب بود؟!
روی میزی که دور ترین نقطه سالن بود نشست و کتش رو روی رانش انداخت ، با نزدیک شدن مرد میانسالی که چهره اش خیلی آشنا بود لبخندش کش اومد و از روی صندلی بلند شد و قدمی جلو رفت
" خانم پارک واقعا تعجب کردم از شما!"
دستش رو گرفت و بعد از دست دادن جواب داد
"چرا آقای لی ؟اینکه به مهمانی بزرگ شما اومدم؟" a,t
لبخند گوشه لب چین خوردش نشست
" نه ، از این که دختر کم سن و سالی مثل شما اثری به اون مهمی رو برده !"
خنده ی لطیفی کرد و زل زد توی چشمای پیر شده اش
" امشب تعجبا بیشتر از اینی که هست میشه آقای لی ، هر چی نباشه دختر کیونگ سوکم!" a,t
مردمک چشم هاش تکون خورد و بزاق دهنش رو صدا دار قورت داد ، به خوبی فهمیده بود ترس رو !
" از مهمانی لذت ببرید ، من به بقیه مهمان ها رسیدگی میکنم"
لبخندی در جواب زد و دستش رو باز کرد
" بفرمایید آقای لی ، شب آخریه که این روزا رقم میخوره خیلی باارزشه ، خیلی !"a,t
نگاهش کمی لرزید و از اونجا دور شد
جئون که اون موقع تا حالا لب خوانی میکرد تا بفهمه بحث بینشون چیه با دیدن آقای لی جلو اومدن
۳۴.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.