پارت دوم
پارت دوم
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
پسره یکی از دستاش رو گردنش بود و رو کرد به دوربین. معلوم بود خیلی از خود راضیه با انگشت اشاره رو کرد به دوربین و گف
کوک:هعی شماهم دوس دارین جزو این دخترای خوشگل باشین؟ معلومه! کیه که دلش نخواد...باور کنید ارزششو دارم فقد کافیه منو بدست بیارید تا آخر عمرتون مثل یه پرنسس زندگی میکنین. همون پرنسس هایی که تو بچگی کارتونشو میدیدین...بعله....پس منتظرتون هستم
آگهی تموم شد و آگهی یه بیسکویت شکلاتی پخش شد
چشمای پسره سگ داشت لامصب منو برده بود تو هپروت. مگی چند بار تکونم داد و گفت :خوشگل بود مگه نه؟
_نه اصلا....من این بیسکویت و بیشتر دوست دارم وای واقعا خوشمزس خوردی؟
مگی: هوووووفففف من از دست تو برم چ سرزمینی....فک کنم دیگه استاد راهمون نده
_ن هنوز وقت داریم
حیاط دانشگاه پر بود از بچه ها.شینجین هم بود. وای نه حالم ازش بهم میخورد. پسره ی اسکول بدردنخور همیشه حال آدمو میگرفت نمیدونم چرا خودشو صاحب من میدونست و اصلا نمیراشت هیچ پسری بیاد سمتم،احتمالا با این کاراش باید انقد میموندم ک موهام عین دندونام سفید میشد. خیلی دانشگاهو دوست داشتم البته بدون شینجین
مگی: بچه ها این اگهیه رو دیدین؟
بچه ها همه تایید کردن ک دیدن
یونگ بوک:شنیدم پسره ایرانیه
مگی: نخیر نصفش ایرانیه
و نصفش هم کره ایی
محصول کشور منو ا.ت
یونگ بوک:ا.ت همه دختر و پسرای کشورت انقد خوشگلن؟
_پ ن پ
همه با این حرفم برگشتن سمتم و شاکی نگام کردن با خنده ادامه دادم : آره پس چی؟
یوکی: ولی پسره بدجور رو مخم.احساس میکنه خیلی خوشگله البته هست ولی من اگه خوشگل و پررو بودم حتما شرکت میکردم و حالشو میگرفتم واای ا.ت کار خودته
بلند بلند خندیدم که شینجین بی شاخ و دم اومد
شینجین: ا.ت خودش صاحب داره
اخمامو کردم تو هم و گفتم: اوه سلام میمون بد بو
خندیدو گونمو بوسید اخم کردمو گفتم
_هی تو حق نداری این کارو کنی
شینجین:کوچولو تو کی هستی که حق منو تعیین کنی؟
بدون توجه ب حرفش رومو برگردوندم و رو ب مگی گفتم : مگی چطوره بری ثبت نام کنی
#اگه_میتونی_عاشقم_کن
پسره یکی از دستاش رو گردنش بود و رو کرد به دوربین. معلوم بود خیلی از خود راضیه با انگشت اشاره رو کرد به دوربین و گف
کوک:هعی شماهم دوس دارین جزو این دخترای خوشگل باشین؟ معلومه! کیه که دلش نخواد...باور کنید ارزششو دارم فقد کافیه منو بدست بیارید تا آخر عمرتون مثل یه پرنسس زندگی میکنین. همون پرنسس هایی که تو بچگی کارتونشو میدیدین...بعله....پس منتظرتون هستم
آگهی تموم شد و آگهی یه بیسکویت شکلاتی پخش شد
چشمای پسره سگ داشت لامصب منو برده بود تو هپروت. مگی چند بار تکونم داد و گفت :خوشگل بود مگه نه؟
_نه اصلا....من این بیسکویت و بیشتر دوست دارم وای واقعا خوشمزس خوردی؟
مگی: هوووووفففف من از دست تو برم چ سرزمینی....فک کنم دیگه استاد راهمون نده
_ن هنوز وقت داریم
حیاط دانشگاه پر بود از بچه ها.شینجین هم بود. وای نه حالم ازش بهم میخورد. پسره ی اسکول بدردنخور همیشه حال آدمو میگرفت نمیدونم چرا خودشو صاحب من میدونست و اصلا نمیراشت هیچ پسری بیاد سمتم،احتمالا با این کاراش باید انقد میموندم ک موهام عین دندونام سفید میشد. خیلی دانشگاهو دوست داشتم البته بدون شینجین
مگی: بچه ها این اگهیه رو دیدین؟
بچه ها همه تایید کردن ک دیدن
یونگ بوک:شنیدم پسره ایرانیه
مگی: نخیر نصفش ایرانیه
و نصفش هم کره ایی
محصول کشور منو ا.ت
یونگ بوک:ا.ت همه دختر و پسرای کشورت انقد خوشگلن؟
_پ ن پ
همه با این حرفم برگشتن سمتم و شاکی نگام کردن با خنده ادامه دادم : آره پس چی؟
یوکی: ولی پسره بدجور رو مخم.احساس میکنه خیلی خوشگله البته هست ولی من اگه خوشگل و پررو بودم حتما شرکت میکردم و حالشو میگرفتم واای ا.ت کار خودته
بلند بلند خندیدم که شینجین بی شاخ و دم اومد
شینجین: ا.ت خودش صاحب داره
اخمامو کردم تو هم و گفتم: اوه سلام میمون بد بو
خندیدو گونمو بوسید اخم کردمو گفتم
_هی تو حق نداری این کارو کنی
شینجین:کوچولو تو کی هستی که حق منو تعیین کنی؟
بدون توجه ب حرفش رومو برگردوندم و رو ب مگی گفتم : مگی چطوره بری ثبت نام کنی
۲.۵k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.