پارت دو چند پارتی هیونجین
ادامه :...
ویو ا/ت :
من چند روز میشد ک اومده بودم مدرسه جدیدم بعد تو اون چند روز تونستم رفیقامو پیدا کنم و دوباره اکیپ شیم
چند هفته گذشته بود یه روز یه پسره یوو دیدم خیلی جذاب بود و همه دخترا بهش نگاه میکرد با اکیپ قلدر مدرسه مون بود طرفم زل زده بود داشت با رفیقش حرف میزد یهو رفیقشو کشید و گفت: (بچها همون کارهای ک تو پارت گذشته شد نمیخام تعریف کنم آخ زیاد میشه و من حوصله نوشتنشو ندارم ایم ساری)
بعد همین ک رفیق اون پسره جذاب با پارتنر دعوا میکردن زنگ خورد منم زیاد حرفاشون جدی نگرفتم و رفتم تو کلاس فردا پس فردا هم رد شد همینجوری و من هرروز دیگ داشتم اون پسره جذابو میدیدم
تا اینکه یه روز با یکی از دوستای صمیمی ک اسمش سمبود اومد کنار اکپمون نشست و ما داشتیم حرف میزدم و اون داشت نگام میکرد ک یهو اکیپ اونو اومدن جلومون و گفتن بییان بچها جرعت حقیقت بازی کنیم چی میگن (همه همدیگرو میشماسن و همکلاسی.....اینانن)
بعد قبول کردیم و رفتیم نشستیم بعد هیمنجوری ک داشتیم بازی میکردیم بطریووو فیلکس(دوست هیون) چرخوند ک سمت هیون و یه دختره ک اسمش سوفیا بود واستات دختره گفت:
سوفیا : جرعت یا حقیقت
هیون : جرعت
سوفیا : روهرکی تو این جمع کراشی شب ب شمارش پی بده اوک
هیون : من شمارع نصف اینایی ک اینجارو ندارم کک
سوفیا : پس بگیر (همه دادن)
داشتیم بازی مسکردیم ک زنگ خورد و رفتیمکلاس..........
بچه ببخشدغلط املایی داشت چون با خیلی عجله نوشتم پارت بعدم کوشش میکنم بزارم🥹👈👉
#فیک
#هیونجین
#استرکیدز
ویو ا/ت :
من چند روز میشد ک اومده بودم مدرسه جدیدم بعد تو اون چند روز تونستم رفیقامو پیدا کنم و دوباره اکیپ شیم
چند هفته گذشته بود یه روز یه پسره یوو دیدم خیلی جذاب بود و همه دخترا بهش نگاه میکرد با اکیپ قلدر مدرسه مون بود طرفم زل زده بود داشت با رفیقش حرف میزد یهو رفیقشو کشید و گفت: (بچها همون کارهای ک تو پارت گذشته شد نمیخام تعریف کنم آخ زیاد میشه و من حوصله نوشتنشو ندارم ایم ساری)
بعد همین ک رفیق اون پسره جذاب با پارتنر دعوا میکردن زنگ خورد منم زیاد حرفاشون جدی نگرفتم و رفتم تو کلاس فردا پس فردا هم رد شد همینجوری و من هرروز دیگ داشتم اون پسره جذابو میدیدم
تا اینکه یه روز با یکی از دوستای صمیمی ک اسمش سمبود اومد کنار اکپمون نشست و ما داشتیم حرف میزدم و اون داشت نگام میکرد ک یهو اکیپ اونو اومدن جلومون و گفتن بییان بچها جرعت حقیقت بازی کنیم چی میگن (همه همدیگرو میشماسن و همکلاسی.....اینانن)
بعد قبول کردیم و رفتیم نشستیم بعد هیمنجوری ک داشتیم بازی میکردیم بطریووو فیلکس(دوست هیون) چرخوند ک سمت هیون و یه دختره ک اسمش سوفیا بود واستات دختره گفت:
سوفیا : جرعت یا حقیقت
هیون : جرعت
سوفیا : روهرکی تو این جمع کراشی شب ب شمارش پی بده اوک
هیون : من شمارع نصف اینایی ک اینجارو ندارم کک
سوفیا : پس بگیر (همه دادن)
داشتیم بازی مسکردیم ک زنگ خورد و رفتیمکلاس..........
بچه ببخشدغلط املایی داشت چون با خیلی عجله نوشتم پارت بعدم کوشش میکنم بزارم🥹👈👉
#فیک
#هیونجین
#استرکیدز
۵.۸k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.