MY ABORTIVE LOVE P14
یونا ویو
هوا تاریک شده بود چند باری صدام زده بودن ولی توانایی اینو نداشتم که پاشم و برم و نمیخواستم حالمو بفهمن ولی اگه نمیرفتمم شک میکردن برا همین یکم آرایش کردم که معلوم نشه گریه کردم درو باز کردم و رفتم پایین...
اوپا:به به یونا شی بالاخره اومدید
×:سو جون اذیتش نکن
یونا:اوپا خیلی اذیت میکنیا😕
یوری:عزیزم چرا سر به سرش میزاری
یونا بیا بشین اینجا بهش توجه نکن
اوپا:یاااااا ناسلامتی من بابای بچتم داری از خواهر شوهرت طرفداری میکنی
یونا:مرسی زنداداش
همه نشستیم مشغول خوردن غذا بودن ولی من هیچ میلی نداشتم میخواستم بگم که چیکار کردم همه سرشون پایین بودن که گفتم:برگه طلاقو امضا کردم
اوپا داشت غذا میخورد که یهو پرید تو گلوش بعد چند دفعه سرفه گفت:چیکار کردی یوناااااا
یونا:برگه های طلاقو امضا کردم دو روز بعد هم میریم دادگاه
اوپا:یعنی چی امضاشون کردی مگه الکیه که همینجوری داری راحت میگی
×:چرا اینکارو کردی
یونا:شماها فک میکنین خیلی راحته ولی نمیشه که اینجوری به زندگیم ادامه بدم
×:دخترم فک میکنی بعد طلاق همه چی درس میشه
اوپا:شما دوتا که میمردین برا هم چرا کار به اینجا کشید
یونا:حس کردم که گونه هام خیسه فهمیدم اشکام دارن سرازیر میشن🙂
اون خودش منو نخواست و گرنه من هنوز عاشقشم و بیشتر از هر روز براش میمیرم ولی نمیشه دیگه باهم زندگی کنیم امکانش نیست اون از من متنفره
بعد گفتنا اون حرفا سریع به سمت اتاقم رفتم و درو پشت سرم بستم داغ دلم تازه شده بود
میخواستم از بس اشک بریزم که بمیرم ولی چرا اون دختر قوی و بی احساس الان اینجوری داره بخاطر عشقشون زجه میزنه
چرا من اینطوری شدم
کم کم چشام گرم شدن و خوابم برد...
هوا تاریک شده بود چند باری صدام زده بودن ولی توانایی اینو نداشتم که پاشم و برم و نمیخواستم حالمو بفهمن ولی اگه نمیرفتمم شک میکردن برا همین یکم آرایش کردم که معلوم نشه گریه کردم درو باز کردم و رفتم پایین...
اوپا:به به یونا شی بالاخره اومدید
×:سو جون اذیتش نکن
یونا:اوپا خیلی اذیت میکنیا😕
یوری:عزیزم چرا سر به سرش میزاری
یونا بیا بشین اینجا بهش توجه نکن
اوپا:یاااااا ناسلامتی من بابای بچتم داری از خواهر شوهرت طرفداری میکنی
یونا:مرسی زنداداش
همه نشستیم مشغول خوردن غذا بودن ولی من هیچ میلی نداشتم میخواستم بگم که چیکار کردم همه سرشون پایین بودن که گفتم:برگه طلاقو امضا کردم
اوپا داشت غذا میخورد که یهو پرید تو گلوش بعد چند دفعه سرفه گفت:چیکار کردی یوناااااا
یونا:برگه های طلاقو امضا کردم دو روز بعد هم میریم دادگاه
اوپا:یعنی چی امضاشون کردی مگه الکیه که همینجوری داری راحت میگی
×:چرا اینکارو کردی
یونا:شماها فک میکنین خیلی راحته ولی نمیشه که اینجوری به زندگیم ادامه بدم
×:دخترم فک میکنی بعد طلاق همه چی درس میشه
اوپا:شما دوتا که میمردین برا هم چرا کار به اینجا کشید
یونا:حس کردم که گونه هام خیسه فهمیدم اشکام دارن سرازیر میشن🙂
اون خودش منو نخواست و گرنه من هنوز عاشقشم و بیشتر از هر روز براش میمیرم ولی نمیشه دیگه باهم زندگی کنیم امکانش نیست اون از من متنفره
بعد گفتنا اون حرفا سریع به سمت اتاقم رفتم و درو پشت سرم بستم داغ دلم تازه شده بود
میخواستم از بس اشک بریزم که بمیرم ولی چرا اون دختر قوی و بی احساس الان اینجوری داره بخاطر عشقشون زجه میزنه
چرا من اینطوری شدم
کم کم چشام گرم شدن و خوابم برد...
۷.۸k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.