پارت86
#پارت86
شیطونکِ بابا🥺💜
با تعجب نگاش کردم که گفت:
+ مانتوتو میگم!! دربیار راحت باشی
_ آها نه مرسی راحتم
پسره ی بیشعور حتی به خودش زحمت نداد از جاش بلند شه بخاطرم ، حالا داره نطقم میکنه
+ خب چه خبر؟ گفتی میخوای باهام صحبت کنی
وای حالا چی بگم بش؟؟ من فقط تا اینجارو برنامه ریزی کرده بودم!!
_ آره ، میخواستم درمورد اون دکتری که گفته بودی صحبت کنم ، کارش خوبه؟؟
موزی از سبد میوه برداشت و مشغول پوست گرفتنش شد ، گازی بهش زد و گفت:
+چطور نظرت عوض شد؟ خبراییه؟
_ توقع نداری که تا آخر عمرم افسرده باشم بخاطر اون اتفاق؟
+ البته که نه
آره دکتره کارش خوبه
معلوم نیست چند تا دخترو بدبخت کرده که همچین دکتر آشنایی داره
_ اوکیه ، پس یه نوبت مشاوره بگیر برام
+ حله
نمیدونستم دیگه چی باید بهش بگم ، به بهونه دسشویی بلند شدم و گفتم:
_ من میرم دسشویی
+ برو
کیفمو روی مبل گذاشتم و به سمت پله ها رفتم ، وارد دسشویی شدم و شیر آبو باز کردم ، دستمو الکی شستم و یکمی لفتش دادم تا زمان بگذره
داشتم از داخل ایینه به خودم نگاه میکردم که یهو در به صدا دراومد....
شیطونکِ بابا🥺💜
با تعجب نگاش کردم که گفت:
+ مانتوتو میگم!! دربیار راحت باشی
_ آها نه مرسی راحتم
پسره ی بیشعور حتی به خودش زحمت نداد از جاش بلند شه بخاطرم ، حالا داره نطقم میکنه
+ خب چه خبر؟ گفتی میخوای باهام صحبت کنی
وای حالا چی بگم بش؟؟ من فقط تا اینجارو برنامه ریزی کرده بودم!!
_ آره ، میخواستم درمورد اون دکتری که گفته بودی صحبت کنم ، کارش خوبه؟؟
موزی از سبد میوه برداشت و مشغول پوست گرفتنش شد ، گازی بهش زد و گفت:
+چطور نظرت عوض شد؟ خبراییه؟
_ توقع نداری که تا آخر عمرم افسرده باشم بخاطر اون اتفاق؟
+ البته که نه
آره دکتره کارش خوبه
معلوم نیست چند تا دخترو بدبخت کرده که همچین دکتر آشنایی داره
_ اوکیه ، پس یه نوبت مشاوره بگیر برام
+ حله
نمیدونستم دیگه چی باید بهش بگم ، به بهونه دسشویی بلند شدم و گفتم:
_ من میرم دسشویی
+ برو
کیفمو روی مبل گذاشتم و به سمت پله ها رفتم ، وارد دسشویی شدم و شیر آبو باز کردم ، دستمو الکی شستم و یکمی لفتش دادم تا زمان بگذره
داشتم از داخل ایینه به خودم نگاه میکردم که یهو در به صدا دراومد....
۴.۱k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.