وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟒𝟔❦
شوگا=شام بخوریم ؟
ا.ت=آره
از بغلش درم آورد و غذارو از توی سبد درآورد و گذاشت جلوم و گفت
شوگا=دهنتو باز کن من بهت میدم
دهنمو باز کردم و بعد از اینکه یونگی بهم غذا داد غذای خودشو خورد ،وسایلارو جمع کرد و دوباره کنارم دراز کشید و بغلم کرد .
یونگی=ا.ت.....هیچ وقت فکر نکن با ازدواج کردنت برای من تموم میشی.....فکر کردن و عشق ورزیدن به تو تنها کارهایی هستن که ازشون خسته نمیشم .
ا.ت=یونگی من نمیخوام از پیشت برم
یونگی=راه دیگه ای نداریم.....حتی اگه مثل فیلما فرار هم کنیم بابای من راحت پیدامون میکنه .
اشکام دوباره جاری شد و یونگی دوباره مثل همیشه.....لباشو گذاشت رو لبام تا از ناراحتی هام کم کنه .
همراهیش کردم و بعد یه مدت از هم جدا شدیم که دیدم چشای یونگی هم پر از اشک شده .
یونگی=قول میدی هیچ وقت...هیچ وقت فراموشم نکنی ؟ هوم ؟
ا.ت=مگه میتونم فراموشت کنم ؟ قول میدم
یونگی=نزنی زیرش ها
ا.ت=حاضرم بمیرم ولی فراموشت نکنم
یونگی دوباره لباشو گذاشت رو لبام و من همینجوری که اشک میریختم همراهیش میکردم .
ازم جدا شد که محکم تر بغلش کردم.....حس آخرین بغل رو میده.....از این حس لعنتی متنفرم .
یونگی=بابات چی گفت ؟ هوم ؟
ا.ت=باید فردا ظهر برم خونه پیش اون زندگی کنم.....ولی من نمیخوام.....نمیخوام
یونگی=هیچی نمیتونم بگم.....ولی امیدوارم بتونیم در آینده باز هم باهم باشیم...
امیدوارم .
ا.ت=چرا از وقتی باهم بودیم جز خاطرات خوب چیزی نداریم ؟
یونگی=درسته خاطرات بدمون بیشتره ولی خاطرات خوب هم داریم.....مثلا وقتی که تو مریض شدی من برات دارو خریدم و تو بغل هم خوابیدیم.....یا وقتی زیر بارون بوست کردم.....یا وقتی بهت اعتراف کردم.....خیلی چیزا هست.......نه ؟
ا.ت=اینا برای من مهم نیست ولی وقتی من ازدواج کنم.....هق دیگه هق نمیتونم ببینمت .
یونگی=بیب.....من هیچی ندارم بگم که امیدوار بشی فقط.....بدون من عاشقتم...
تا ابد .
همینجوری که هق میزدم.....خوابم برد .
صبح با صدای یونگی و نوازش دستام بیدار شدم .
یونگی=بیب.....بیبی ؟ بیدارشو
از خواب بیدار شدم و پریدم بغلش .
یونگی=خواب بد دیدی ؟
ا.ت=زندگی من خودش یه کابوسه
یونگی=بیا وقتی پیش همیم یه طوری رفتار کنیم انگار تا ابد پیش همیم.....هوم ؟
ا.ت=مگه میشه ؟ ها ؟ من که از امروز به بعد نمیتونم ببینمت
یونگی=میدونم.....ولی هرچی سخت تر باهاش کنار بیای.....زندگیت سخت تر میشه .
ا.ت=این حرفیه که تو داری میزنی ؟ ها ؟ مثل اینکه از عروس خانم بدت هم نیومده ها.....هه.....توعم داری میشی کپ همون کوک.....همون عوضی
یونگی=بیب منظورم .......
ا.ت=آره
از بغلش درم آورد و غذارو از توی سبد درآورد و گذاشت جلوم و گفت
شوگا=دهنتو باز کن من بهت میدم
دهنمو باز کردم و بعد از اینکه یونگی بهم غذا داد غذای خودشو خورد ،وسایلارو جمع کرد و دوباره کنارم دراز کشید و بغلم کرد .
یونگی=ا.ت.....هیچ وقت فکر نکن با ازدواج کردنت برای من تموم میشی.....فکر کردن و عشق ورزیدن به تو تنها کارهایی هستن که ازشون خسته نمیشم .
ا.ت=یونگی من نمیخوام از پیشت برم
یونگی=راه دیگه ای نداریم.....حتی اگه مثل فیلما فرار هم کنیم بابای من راحت پیدامون میکنه .
اشکام دوباره جاری شد و یونگی دوباره مثل همیشه.....لباشو گذاشت رو لبام تا از ناراحتی هام کم کنه .
همراهیش کردم و بعد یه مدت از هم جدا شدیم که دیدم چشای یونگی هم پر از اشک شده .
یونگی=قول میدی هیچ وقت...هیچ وقت فراموشم نکنی ؟ هوم ؟
ا.ت=مگه میتونم فراموشت کنم ؟ قول میدم
یونگی=نزنی زیرش ها
ا.ت=حاضرم بمیرم ولی فراموشت نکنم
یونگی دوباره لباشو گذاشت رو لبام و من همینجوری که اشک میریختم همراهیش میکردم .
ازم جدا شد که محکم تر بغلش کردم.....حس آخرین بغل رو میده.....از این حس لعنتی متنفرم .
یونگی=بابات چی گفت ؟ هوم ؟
ا.ت=باید فردا ظهر برم خونه پیش اون زندگی کنم.....ولی من نمیخوام.....نمیخوام
یونگی=هیچی نمیتونم بگم.....ولی امیدوارم بتونیم در آینده باز هم باهم باشیم...
امیدوارم .
ا.ت=چرا از وقتی باهم بودیم جز خاطرات خوب چیزی نداریم ؟
یونگی=درسته خاطرات بدمون بیشتره ولی خاطرات خوب هم داریم.....مثلا وقتی که تو مریض شدی من برات دارو خریدم و تو بغل هم خوابیدیم.....یا وقتی زیر بارون بوست کردم.....یا وقتی بهت اعتراف کردم.....خیلی چیزا هست.......نه ؟
ا.ت=اینا برای من مهم نیست ولی وقتی من ازدواج کنم.....هق دیگه هق نمیتونم ببینمت .
یونگی=بیب.....من هیچی ندارم بگم که امیدوار بشی فقط.....بدون من عاشقتم...
تا ابد .
همینجوری که هق میزدم.....خوابم برد .
صبح با صدای یونگی و نوازش دستام بیدار شدم .
یونگی=بیب.....بیبی ؟ بیدارشو
از خواب بیدار شدم و پریدم بغلش .
یونگی=خواب بد دیدی ؟
ا.ت=زندگی من خودش یه کابوسه
یونگی=بیا وقتی پیش همیم یه طوری رفتار کنیم انگار تا ابد پیش همیم.....هوم ؟
ا.ت=مگه میشه ؟ ها ؟ من که از امروز به بعد نمیتونم ببینمت
یونگی=میدونم.....ولی هرچی سخت تر باهاش کنار بیای.....زندگیت سخت تر میشه .
ا.ت=این حرفیه که تو داری میزنی ؟ ها ؟ مثل اینکه از عروس خانم بدت هم نیومده ها.....هه.....توعم داری میشی کپ همون کوک.....همون عوضی
یونگی=بیب منظورم .......
۴۹.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.