برادر غیرتی من
پارت ۳۰
هوجو : بلند شو
لارا : نمیخوام
که هوجو پرش کرد و اومد پشت من
هوجو : تو خیلی سنگینی اینو نگاه مثل برگ کاهو سبکه
بلندم کرد
یون : هوجو ( خجالت )
هوجو : نگاه کن خرس
لارا : خانم کیم خانم جانگ
ات : قراره اگه وارث نیارین.......
یجی : هوجو این زنت میشه
یون : خفه شید ( عربده )
هوجو گذاشتم زمین
ته : حرف دهنتو ببند
یون : خوبه یکی تورو از خانم کیم جدا کنه
ته : من مانع این کار میشم من خیلی اتو دوست دارم
هوجو : همین فکرو درمورد ما نمیکنین
یون : شما چی خانم جانگ دوست دارید از آقای جانگ جدا بشید
یجی : نهههههههههههههه عمرا من هوسوکمو دوست دارم
ات : راست میگه ما الان داریم کاری میکنیم که اونا از هم جدا بشن
هوجو : وارث میخواین چیکار هانول که یکی بچه داره یونا هم همین طور
هوسوک : ولی....... وای چه زیبا
که یهو هوجو منو بوسید
۵ مین بعد
وقتی هوجو منو بوسید همراهیش نمیکردم که یهو لبمو گاز گرفت منم مجبور شدم همراهیش کنم
۳۰ کیم بعد
هنوز تو شک بودم
ته : بسته بچم نفسش بالا نمیاد
یون : ( سرفه )
یونا : ممنون که زنگ زدین بیام
یون : چرا اینکارو کردی ( اخم )
هوجو : دلم میخواست
لارا : ددی چرا اونو بوسیدی
هوجو : میخوای با این ازدواج کنم ؟
یون : نه نه نمیخوام ( گریه ) ( رفته هوجو رو بغل کرده )
( عرررررررررررر بسوزیم از این آدما تو زندگیمون نداریم )
هوجو : باشه باشه ( خنده )
که دستشو گذاشت رو سرم
یونا : شما کی انقدر وابسته شدین به هم
لارا : ددی
هوجو : زهرمار برو گمشو از خونه ی من بیرون ( عربده )
ولی وقتی هوجو دارد زد ترسیدم
یون : وایسا
لارا : هان
یون : بیا این شماره ی مین هو عه
لارا : خب
یون : برو مال خودت بکنش
که اومد بغلم کرد
و گونمو میبوسید
لارا : ممنون ممنون ممنون
یون : نکن خوشم نمیاد
لارا : باشه ببخشید خداحافظ
رفت
هوجو : چرا
یون : چی چرا
هوجو : اون لپتو میبوشه من نمیتونم
یون : با وجود لب و گردنم تو هیچ وقت به فکر لپم نمیوفتی
یونا : نچ نچ نچ خوب نیست یون تو چرا همراهیش نمیکردی
یون : چی
یونا : این
یون : تو شک بودم
هوجو : هوراااااااااااااااااااااااااا
یون : یا جد جد جن
جن : داداش منو وسط نیار
هوجو : یه بار بعد کارم سر من غر نزدی
یون : بیشعور
همه : بای
رفتن
هوجو : خب
یون : چرا عجیب شدی
هوجو خیلی عجیب شده بود که خوردم به دیوار و دستاشو گذاشت دورم
یون : چت شد
هوجو : نمیدونم شاید علاقه ی زیادم به طعم لبات کورم کرده
یون : گردنمو گاز نمیگیری تازه خوب شده
که یهو بوسیدم از ناچار همراهیش میکردم وقتی کارش با لبام تموم شد گردنمو گاز گرفت
یون : عه قرار نبود کاری با گردنم نداشته باشی
هوجو : چرا تمع توت فرنگی میدی ( خوشحال )
یون : من تمع توت فرنگی میدم ؟
هوجو : آره خیلی خوش مزه ای
یون : دیونه شدی
هوجو : آره دیونه ی تو
یون :....
🐾✨
هوجو : بلند شو
لارا : نمیخوام
که هوجو پرش کرد و اومد پشت من
هوجو : تو خیلی سنگینی اینو نگاه مثل برگ کاهو سبکه
بلندم کرد
یون : هوجو ( خجالت )
هوجو : نگاه کن خرس
لارا : خانم کیم خانم جانگ
ات : قراره اگه وارث نیارین.......
یجی : هوجو این زنت میشه
یون : خفه شید ( عربده )
هوجو گذاشتم زمین
ته : حرف دهنتو ببند
یون : خوبه یکی تورو از خانم کیم جدا کنه
ته : من مانع این کار میشم من خیلی اتو دوست دارم
هوجو : همین فکرو درمورد ما نمیکنین
یون : شما چی خانم جانگ دوست دارید از آقای جانگ جدا بشید
یجی : نهههههههههههههه عمرا من هوسوکمو دوست دارم
ات : راست میگه ما الان داریم کاری میکنیم که اونا از هم جدا بشن
هوجو : وارث میخواین چیکار هانول که یکی بچه داره یونا هم همین طور
هوسوک : ولی....... وای چه زیبا
که یهو هوجو منو بوسید
۵ مین بعد
وقتی هوجو منو بوسید همراهیش نمیکردم که یهو لبمو گاز گرفت منم مجبور شدم همراهیش کنم
۳۰ کیم بعد
هنوز تو شک بودم
ته : بسته بچم نفسش بالا نمیاد
یون : ( سرفه )
یونا : ممنون که زنگ زدین بیام
یون : چرا اینکارو کردی ( اخم )
هوجو : دلم میخواست
لارا : ددی چرا اونو بوسیدی
هوجو : میخوای با این ازدواج کنم ؟
یون : نه نه نمیخوام ( گریه ) ( رفته هوجو رو بغل کرده )
( عرررررررررررر بسوزیم از این آدما تو زندگیمون نداریم )
هوجو : باشه باشه ( خنده )
که دستشو گذاشت رو سرم
یونا : شما کی انقدر وابسته شدین به هم
لارا : ددی
هوجو : زهرمار برو گمشو از خونه ی من بیرون ( عربده )
ولی وقتی هوجو دارد زد ترسیدم
یون : وایسا
لارا : هان
یون : بیا این شماره ی مین هو عه
لارا : خب
یون : برو مال خودت بکنش
که اومد بغلم کرد
و گونمو میبوسید
لارا : ممنون ممنون ممنون
یون : نکن خوشم نمیاد
لارا : باشه ببخشید خداحافظ
رفت
هوجو : چرا
یون : چی چرا
هوجو : اون لپتو میبوشه من نمیتونم
یون : با وجود لب و گردنم تو هیچ وقت به فکر لپم نمیوفتی
یونا : نچ نچ نچ خوب نیست یون تو چرا همراهیش نمیکردی
یون : چی
یونا : این
یون : تو شک بودم
هوجو : هوراااااااااااااااااااااااااا
یون : یا جد جد جن
جن : داداش منو وسط نیار
هوجو : یه بار بعد کارم سر من غر نزدی
یون : بیشعور
همه : بای
رفتن
هوجو : خب
یون : چرا عجیب شدی
هوجو خیلی عجیب شده بود که خوردم به دیوار و دستاشو گذاشت دورم
یون : چت شد
هوجو : نمیدونم شاید علاقه ی زیادم به طعم لبات کورم کرده
یون : گردنمو گاز نمیگیری تازه خوب شده
که یهو بوسیدم از ناچار همراهیش میکردم وقتی کارش با لبام تموم شد گردنمو گاز گرفت
یون : عه قرار نبود کاری با گردنم نداشته باشی
هوجو : چرا تمع توت فرنگی میدی ( خوشحال )
یون : من تمع توت فرنگی میدم ؟
هوجو : آره خیلی خوش مزه ای
یون : دیونه شدی
هوجو : آره دیونه ی تو
یون :....
🐾✨
۳.۶k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.