گس لایتر/ ادامه پارت ۹۹
ادامه پارت قبل
.... از روی مبل بلند شد... و گفت: ببخشید... اینو باید جواب بدم...
و از خانواده ی جئون دور شد... نامو کمی با فاصله از نایون و جونگکوک نشسته بود...
جونگکوک با صدای آرومی به نایون گفت: باید در مورد تراپیستم با هم صحبت کنیم...
نایون نگاهی به نامو انداخت تا ببینه متوجه حرفاشون شده یا نه...
ظاهرا نشده بود... چون همزمان که توی اینستاگرام مشغول دیدن ویدیو بود پیک شرابش رو هم مینوشید...
نایون نگاهش رو به جونگکوک داد و گفت: خب... مشکل چیه؟
-بایول شما رو جلوی مطب دیده!... احتمالا فک میکنه برای خودتون اونجا رفتین
-چطور فهمیده؟
-نمیدونم
-خب...پس بزار همونطوری فک کنه
-باید خودمون هم کاری کنیم مطمئن بشه... وگرنه ممکنه بازم اونجا بره
-چیکار؟...
جونگکوک میخواست توضیح بده که صدای پای بایول رو شنید که بهشون نزدیک میشد... و به آرومی به مادرش گفت: مسیج میدم
-باشه...
بایول اومد... کنار جونگکوک نشست... دستشو روی رون جونگکوک گذاشت... جونگکوک نگاهی بهش انداخت و گفت: کی بود؟
بایول لبخندی زد و گفت: یه دوست قدیمی... جیمین!...
جونگکوک سرشو تکون داد و چیزی نگفت...
****
ایل دونگ میخواست برای خرید هدیه بیرون بره... قصد داشت برای یون ها یه ساعت مچی بگیره...
کت و شلوار اسپرت کرمی رنگشو برداشت و پوشید... تیشرت سفید رنگی هم زیر کتش به تن کرد با یه جفت کفش اسپرت سفید که با لباساش هارمونی داشت...
سوییچشو برداشت و از خونه خارج شد...
سوار ماشینش شد... یه موزیک از آیو توی ماشینش طنین انداز شد... به راه افتاد... تا هدیه ی موردنظرشو بخره...
*******
یون ها متوجه دروغگویی های پشت هم هیونو شده بود... هنوز مطمئن نبود که علت دروغاش خیانته یا چیز دیگه!... مدام خودخوری میکرد از اینکه هیونو اونو احمق فرض میکرد... اما سکوت کرده بود... چون نمیخواست بچگانه عمل کنه.... قصد داشت طوری به هیونو ضربه بزنه که فرصتی برای تلافی کردن به اون نده...
اگر مثل همه ی زنهای دیگه با گریه زاری و تحقیر کردنش از خونه بیرونش میکرد فقط میتونست از زندگی شخصیش بیرونش کنه... ولی تصمیم گرفته بود بابت ناسپاسیش شرکت رو هم ازش بگیره! ...
.... از روی مبل بلند شد... و گفت: ببخشید... اینو باید جواب بدم...
و از خانواده ی جئون دور شد... نامو کمی با فاصله از نایون و جونگکوک نشسته بود...
جونگکوک با صدای آرومی به نایون گفت: باید در مورد تراپیستم با هم صحبت کنیم...
نایون نگاهی به نامو انداخت تا ببینه متوجه حرفاشون شده یا نه...
ظاهرا نشده بود... چون همزمان که توی اینستاگرام مشغول دیدن ویدیو بود پیک شرابش رو هم مینوشید...
نایون نگاهش رو به جونگکوک داد و گفت: خب... مشکل چیه؟
-بایول شما رو جلوی مطب دیده!... احتمالا فک میکنه برای خودتون اونجا رفتین
-چطور فهمیده؟
-نمیدونم
-خب...پس بزار همونطوری فک کنه
-باید خودمون هم کاری کنیم مطمئن بشه... وگرنه ممکنه بازم اونجا بره
-چیکار؟...
جونگکوک میخواست توضیح بده که صدای پای بایول رو شنید که بهشون نزدیک میشد... و به آرومی به مادرش گفت: مسیج میدم
-باشه...
بایول اومد... کنار جونگکوک نشست... دستشو روی رون جونگکوک گذاشت... جونگکوک نگاهی بهش انداخت و گفت: کی بود؟
بایول لبخندی زد و گفت: یه دوست قدیمی... جیمین!...
جونگکوک سرشو تکون داد و چیزی نگفت...
****
ایل دونگ میخواست برای خرید هدیه بیرون بره... قصد داشت برای یون ها یه ساعت مچی بگیره...
کت و شلوار اسپرت کرمی رنگشو برداشت و پوشید... تیشرت سفید رنگی هم زیر کتش به تن کرد با یه جفت کفش اسپرت سفید که با لباساش هارمونی داشت...
سوییچشو برداشت و از خونه خارج شد...
سوار ماشینش شد... یه موزیک از آیو توی ماشینش طنین انداز شد... به راه افتاد... تا هدیه ی موردنظرشو بخره...
*******
یون ها متوجه دروغگویی های پشت هم هیونو شده بود... هنوز مطمئن نبود که علت دروغاش خیانته یا چیز دیگه!... مدام خودخوری میکرد از اینکه هیونو اونو احمق فرض میکرد... اما سکوت کرده بود... چون نمیخواست بچگانه عمل کنه.... قصد داشت طوری به هیونو ضربه بزنه که فرصتی برای تلافی کردن به اون نده...
اگر مثل همه ی زنهای دیگه با گریه زاری و تحقیر کردنش از خونه بیرونش میکرد فقط میتونست از زندگی شخصیش بیرونش کنه... ولی تصمیم گرفته بود بابت ناسپاسیش شرکت رو هم ازش بگیره! ...
۱۶.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.