p:2
یه پارت دیگه الان میزارم همین یه پارته اگه خوشتون اومد تو کامنتا بگید نظرتونو اگه نمیخواید بگید ادامه ندم خووو😔😔 بریم سراغ فیک •-•
•~•~•~•~•~•~•
از زبان میا
علامت میا +
علامت کوک _
بعد این حرفم بهم خندید و بغلم کرد
_این حرفت الان جدی بود یا داشتی مسخرم میکردی ؟
+جدی بود...فقد میخوام بیشتر از دوتا دوست معمولی بهم نزدیک باشیم
_منم اینو میخوام
+و..واقعا
_اره خب ...من تورو از ۱۴ سالگی دیده بودم اما نمی تونستم هنوز اونقدر بزرگ نبودم که بیام خاستگاری و بهت اعتراف کنم 😉😉 اما خودت که بهم گفتی بیبی بانی تونستم یکم خودمو بهت نزدیک کنم 😉
+(لبخند)
_اها... میخواستم یه چیزی نشونت بدم ... بیا...
کوک دستمو گرفت و رفتیم یه جایی انگار جنگل بود ولی خیلی قشنگ بود پر خرگوشه
+اینا همشون همزادتن
_من از اینا کیوت ترم هااا و اینکه اینا خانواده ی منن🙃🙃
+اینو ک اره ولی شبیهشونی
_ فک کنم تورو هم باید ببرم گربه هااا
+واییی یعنی من گربه توعم؟؟ عزیز...
رفتم سمت خواستم بغلش کنم ولی یدفه افتادم تو یه حفره ای خیلی تاریک بود...کوک اومد پایین ت حفره
_میا حالت خوبه ؟؟
+ اوهوم چیزی نشد ... ولی اینجا خیلی ترسناکه..
_بغلم کن
+هوم بغلت خیلی گرمه
_عزیزم🙃🙃🥑
میا: فلش گوشیمو روشن کردم ک چشمم ب یه چیزی خورد یکم رفتیم نزدیک یه ماسک شبیه ب خرگوش بود
+ببین این شبیهته
_ ایییی بابااا الان خودت هی بگو این شبیهته اون شبیهته
کوک ماسک و بلند کرد گرف دستش
_احتمالا یه بچه اومده اینجا اینو انداخته
+اوهوم....ی..یه لحظه
_چی شده
ب کوک نگا کرد صورتش انگار داشت ترک برمیداشت و تخم چشمش کاملا سیاه شده...داشتم میترسیدم دستشو ول کردم
_میا بیا بغلم دیگه
+ن..نزدیک نیا
_میا چرا...چی شده چرا ترسیدی
+گفتم نزدیکم نیا( داد )
_میا...چرا اینطوری میکنی( بغض )
از دهن کوک و چشماش یه چیز سیاه میریخت و یدفه ماسکه کوبیده میشه ب صورتش و میفته زمین و از ترس جیغ کشیدم
-میااا نرووو ( گریه) هققق
خواست بیاد سمتم ولی با کل زورم رفتم از حفره در اومدم و کلا از جنگل خارج شدم و مستقیم رفتم اداره پلیس محل کار تهیونگ....
...
خوش میاد از این فیک یا نه؟؟؟؟
•~•~•~•~•~•~•
از زبان میا
علامت میا +
علامت کوک _
بعد این حرفم بهم خندید و بغلم کرد
_این حرفت الان جدی بود یا داشتی مسخرم میکردی ؟
+جدی بود...فقد میخوام بیشتر از دوتا دوست معمولی بهم نزدیک باشیم
_منم اینو میخوام
+و..واقعا
_اره خب ...من تورو از ۱۴ سالگی دیده بودم اما نمی تونستم هنوز اونقدر بزرگ نبودم که بیام خاستگاری و بهت اعتراف کنم 😉😉 اما خودت که بهم گفتی بیبی بانی تونستم یکم خودمو بهت نزدیک کنم 😉
+(لبخند)
_اها... میخواستم یه چیزی نشونت بدم ... بیا...
کوک دستمو گرفت و رفتیم یه جایی انگار جنگل بود ولی خیلی قشنگ بود پر خرگوشه
+اینا همشون همزادتن
_من از اینا کیوت ترم هااا و اینکه اینا خانواده ی منن🙃🙃
+اینو ک اره ولی شبیهشونی
_ فک کنم تورو هم باید ببرم گربه هااا
+واییی یعنی من گربه توعم؟؟ عزیز...
رفتم سمت خواستم بغلش کنم ولی یدفه افتادم تو یه حفره ای خیلی تاریک بود...کوک اومد پایین ت حفره
_میا حالت خوبه ؟؟
+ اوهوم چیزی نشد ... ولی اینجا خیلی ترسناکه..
_بغلم کن
+هوم بغلت خیلی گرمه
_عزیزم🙃🙃🥑
میا: فلش گوشیمو روشن کردم ک چشمم ب یه چیزی خورد یکم رفتیم نزدیک یه ماسک شبیه ب خرگوش بود
+ببین این شبیهته
_ ایییی بابااا الان خودت هی بگو این شبیهته اون شبیهته
کوک ماسک و بلند کرد گرف دستش
_احتمالا یه بچه اومده اینجا اینو انداخته
+اوهوم....ی..یه لحظه
_چی شده
ب کوک نگا کرد صورتش انگار داشت ترک برمیداشت و تخم چشمش کاملا سیاه شده...داشتم میترسیدم دستشو ول کردم
_میا بیا بغلم دیگه
+ن..نزدیک نیا
_میا چرا...چی شده چرا ترسیدی
+گفتم نزدیکم نیا( داد )
_میا...چرا اینطوری میکنی( بغض )
از دهن کوک و چشماش یه چیز سیاه میریخت و یدفه ماسکه کوبیده میشه ب صورتش و میفته زمین و از ترس جیغ کشیدم
-میااا نرووو ( گریه) هققق
خواست بیاد سمتم ولی با کل زورم رفتم از حفره در اومدم و کلا از جنگل خارج شدم و مستقیم رفتم اداره پلیس محل کار تهیونگ....
...
خوش میاد از این فیک یا نه؟؟؟؟
۹.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.