پارت ۶ گُلِ پَژمُردِه مَن🥀
کلمه مودبانه گشاد چیه ؟ همونو بذارین لقب من 😅
برو پایین میفهمی منظورم چیه😐
خلاصه یونگی وقتی با تهیونگ و جئون کوک باشگاه بود هانیا و رفیقش وانیا رو میبینه و بالاخره به زور مجبور میشن با هم سلام علیک کنن
پرش زمانی یک سال بعد ↩️😂
من : الان هانیا بهترین رفیق یونگیه و امشب شب تولد هانیا هست تصمیم میگیره با دوست پسر وانیا و خود وانیا و یونگیو رفیقاش و یکی از دوستای وانیا که اسمش هلن هست شب به کاراعوکه برن و باهم تا صبح خوش بگذرونند و تولد هانیا رو اونجا بگیرن
بچهها چون همه با خبر بودن میخوان تولد اونجا بگیرن لباس شیک میپوشن !
هانیا : کارام تموم شده بود ولی یکم زیر دوش توی وان شیشه ای بزگم نشستم ریلکس کردم و بعد از ۵ دقیقه بلند شدم و از حموم اومدم بیرون لباسی که برای شب میخواستم و پوشیدم و یه میکاپ خیلی قشنگ کردم
( لباس اسلاید ۱ و میکاپ ۲ )
وانیا : کای دوس پسرمممم دورش بگردم لباس پوشید منم همینطور و حرکت کردیم به سمت کارائوکه
( لباس وانیا اسلاید ۳ )
یونگی : همه کارامو کردم لباسمو پوشیدم به سمت ماشینم رفتم و به دم کارائوکه رسیدم ماسک زدم تا کسی منو نشناسه و بقیه بچهها نمیتونستن بیان ولی جیهوپ باهام اومد ( لباس یونگی اسلاید ۴ )
همه رسیدیم و همه سلام کردیم هانیا با یکم عشوه برای مسخره بازی به سمتم اومد و یه چشمک زد
هانیا با خنده : دوس دخترم میشی قای مین ؟
یونگی : هه هه هه چقدرررر تو بامزه ای نمککککک
هانیا : یااااا جذاب شدی ها ! سمت اون دختره هلن نرو !
یونگی : واس چی ؟
هانیا : برای اینکه یکی اینجا است که روت غیرت داره 😂
جدا از شوخی جدی میگم سمتش نرو.
یونگی : نکنه دوسم داری هاااا؟
هانیا : عه عه عه واسا ببینم تو از کجا میدونی ؟ میخوای واقعیتی رو بهت بگم من یه پری دریاییم که قط میتونه عاشق یه نفر باشه و اونم تویی 🤣
یونگی خندید و خب میدونست هانیا داره شوخی میکنه
آ راستی هانیا ! ق قشن قشنگ شدی 🙃
هانیا : میدونم میدونم آقای جذابببببب مواظب باش کسی منو ندزده هااا
هلن : هانیااااا سلامممم خوبی ؟ واییی کی بود ندیده بودمت خداااا
هلن هانیا رو بغل میکنه و هانیا دوباره صرد رفتار میکنه
آروم و آدی از هلن دور میشه و میگه : آره منم خوش اومدی
هلن میگم من باید فقط زود تر برم چون شوهرم نمیدونه که اومدم بیرون .
هانیا : هاااا ت ت تو ازدواج کردیییی؟
هلن : اوهوممم یه جذابیه ولی واس پول و قیافش میخوامش خیلی گاوه نمیدونه دوسش ندارم
هانیا : اوم باشه بیا بریم
هانیا دست یونگی رو گرفت و به خودش نزدیک کرد و گفت : عشقمممم بیا ماهم بریممممممم ( داد و کیوت )
یونگی هم برای حرف هایی که هلن زد یکم تعجب کرد و به حرف هانیا که گفت : عشقمممم بیا ماهم بریمممم
تعجب کرد و ی نینیییی زیر ماسکش قرمز شد و آروم گفت : هانیا جانننن چه قلتی میکنی ؟
هانیا : بابا اون با همه هست فقط برا پول شاید تورو هم خام کنهههههه برا امشب دوس دخترتم ! برا امشب دوس پسرمی آقای میننننن
( حرف های آخر رو با شوخی و خنده گفت )
من : بچه ها هانیا فقط پیش یونگی میخنده و ۸۰ ٪
خود واقعیش هست .
یونگی : نهنهنههه نمیشه ولی فقط برای این که گوه خوری نکنه اون وقتی اومد دستت رو میگیرم همین باشه ؟
هانیا : آفرین گربه کوچولو 😅🐱
نیم ساعت بعد ↩️
هانیا در حال سک سی رقصیدن بود و یونگی نگاهش میکرد و دست میزد و هانیا یکم مست بود ولی میدونست داره چیکار میکنه با این که کلییییی سوجو خورد
۱۰ دقیقه گذشت و هلن رفته بود پیش یونگی و داشت باهاش لاس میزد و خب هانیا مثل این دختر پسرای توی رمان ها عصبی شد و دست هلن رو که روی صورت یونگی بود رو تو دست هاش گرفت و با خنده دست های هلن رو در حد شکستن پیچوند و هلن از درد گریه میکرد و داد میزد هانیا : آ عزیزم میای باهم یکم ودکا بزنیم ؟
هلن : آآآآ آیییی آآ چی آاااا چیکا میکنییییی 😭
هانیا : اوووو پس نمیای باشه خوش حال شدم از دیدنت عشقمممم 😘💖
هانیا هلن رو از اوتاق پرت کرد بیرون و همهههه و یونگی داشتن نگاش میکردن و دهنشون وا مونده بود که هانیا ماست یونگی رو از صورتش در آورد و آروم گفت خب دیگه میتونی راحت باشی و دم گوشش جوری که نقش به گردن یونگی میخوره گفت : میای تانگو برقصیم یا نک.....
برو پایین میفهمی منظورم چیه😐
خلاصه یونگی وقتی با تهیونگ و جئون کوک باشگاه بود هانیا و رفیقش وانیا رو میبینه و بالاخره به زور مجبور میشن با هم سلام علیک کنن
پرش زمانی یک سال بعد ↩️😂
من : الان هانیا بهترین رفیق یونگیه و امشب شب تولد هانیا هست تصمیم میگیره با دوست پسر وانیا و خود وانیا و یونگیو رفیقاش و یکی از دوستای وانیا که اسمش هلن هست شب به کاراعوکه برن و باهم تا صبح خوش بگذرونند و تولد هانیا رو اونجا بگیرن
بچهها چون همه با خبر بودن میخوان تولد اونجا بگیرن لباس شیک میپوشن !
هانیا : کارام تموم شده بود ولی یکم زیر دوش توی وان شیشه ای بزگم نشستم ریلکس کردم و بعد از ۵ دقیقه بلند شدم و از حموم اومدم بیرون لباسی که برای شب میخواستم و پوشیدم و یه میکاپ خیلی قشنگ کردم
( لباس اسلاید ۱ و میکاپ ۲ )
وانیا : کای دوس پسرمممم دورش بگردم لباس پوشید منم همینطور و حرکت کردیم به سمت کارائوکه
( لباس وانیا اسلاید ۳ )
یونگی : همه کارامو کردم لباسمو پوشیدم به سمت ماشینم رفتم و به دم کارائوکه رسیدم ماسک زدم تا کسی منو نشناسه و بقیه بچهها نمیتونستن بیان ولی جیهوپ باهام اومد ( لباس یونگی اسلاید ۴ )
همه رسیدیم و همه سلام کردیم هانیا با یکم عشوه برای مسخره بازی به سمتم اومد و یه چشمک زد
هانیا با خنده : دوس دخترم میشی قای مین ؟
یونگی : هه هه هه چقدرررر تو بامزه ای نمککککک
هانیا : یااااا جذاب شدی ها ! سمت اون دختره هلن نرو !
یونگی : واس چی ؟
هانیا : برای اینکه یکی اینجا است که روت غیرت داره 😂
جدا از شوخی جدی میگم سمتش نرو.
یونگی : نکنه دوسم داری هاااا؟
هانیا : عه عه عه واسا ببینم تو از کجا میدونی ؟ میخوای واقعیتی رو بهت بگم من یه پری دریاییم که قط میتونه عاشق یه نفر باشه و اونم تویی 🤣
یونگی خندید و خب میدونست هانیا داره شوخی میکنه
آ راستی هانیا ! ق قشن قشنگ شدی 🙃
هانیا : میدونم میدونم آقای جذابببببب مواظب باش کسی منو ندزده هااا
هلن : هانیااااا سلامممم خوبی ؟ واییی کی بود ندیده بودمت خداااا
هلن هانیا رو بغل میکنه و هانیا دوباره صرد رفتار میکنه
آروم و آدی از هلن دور میشه و میگه : آره منم خوش اومدی
هلن میگم من باید فقط زود تر برم چون شوهرم نمیدونه که اومدم بیرون .
هانیا : هاااا ت ت تو ازدواج کردیییی؟
هلن : اوهوممم یه جذابیه ولی واس پول و قیافش میخوامش خیلی گاوه نمیدونه دوسش ندارم
هانیا : اوم باشه بیا بریم
هانیا دست یونگی رو گرفت و به خودش نزدیک کرد و گفت : عشقمممم بیا ماهم بریممممممم ( داد و کیوت )
یونگی هم برای حرف هایی که هلن زد یکم تعجب کرد و به حرف هانیا که گفت : عشقمممم بیا ماهم بریمممم
تعجب کرد و ی نینیییی زیر ماسکش قرمز شد و آروم گفت : هانیا جانننن چه قلتی میکنی ؟
هانیا : بابا اون با همه هست فقط برا پول شاید تورو هم خام کنهههههه برا امشب دوس دخترتم ! برا امشب دوس پسرمی آقای میننننن
( حرف های آخر رو با شوخی و خنده گفت )
من : بچه ها هانیا فقط پیش یونگی میخنده و ۸۰ ٪
خود واقعیش هست .
یونگی : نهنهنههه نمیشه ولی فقط برای این که گوه خوری نکنه اون وقتی اومد دستت رو میگیرم همین باشه ؟
هانیا : آفرین گربه کوچولو 😅🐱
نیم ساعت بعد ↩️
هانیا در حال سک سی رقصیدن بود و یونگی نگاهش میکرد و دست میزد و هانیا یکم مست بود ولی میدونست داره چیکار میکنه با این که کلییییی سوجو خورد
۱۰ دقیقه گذشت و هلن رفته بود پیش یونگی و داشت باهاش لاس میزد و خب هانیا مثل این دختر پسرای توی رمان ها عصبی شد و دست هلن رو که روی صورت یونگی بود رو تو دست هاش گرفت و با خنده دست های هلن رو در حد شکستن پیچوند و هلن از درد گریه میکرد و داد میزد هانیا : آ عزیزم میای باهم یکم ودکا بزنیم ؟
هلن : آآآآ آیییی آآ چی آاااا چیکا میکنییییی 😭
هانیا : اوووو پس نمیای باشه خوش حال شدم از دیدنت عشقمممم 😘💖
هانیا هلن رو از اوتاق پرت کرد بیرون و همهههه و یونگی داشتن نگاش میکردن و دهنشون وا مونده بود که هانیا ماست یونگی رو از صورتش در آورد و آروم گفت خب دیگه میتونی راحت باشی و دم گوشش جوری که نقش به گردن یونگی میخوره گفت : میای تانگو برقصیم یا نک.....
۴.۱k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.