یه مسئله ی ریاضی بدجور اعصابمو به هم ریخت . رفتم پیش بابا
یه مسئله ی ریاضی بدجور اعصابمو به هم ریخت . رفتم پیش بابام که بتونه حلش کنه . در اتاقشو زدم . گفت بیا تو… رفتم داخل و درو پشت سرم بستم . دستم رو دستگیره بود که یادم افتاد بابام 6 روزه رفته مسافرت و هنوز نیومده...
۲.۲k
۳۰ آذر ۱۴۰۳