𝐏⁴
𝐏⁴
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
=معجزه منم ! معجزه تویی ! و ان خدایی که تورا منکر نمیشود=
جلسه حول و حوش دو ساعت طول کشیده بود ...
خوب به یاد دارم آخر هایش دیگر گلویم خشک و نفسم بند آمده بود!
چند سالی بودکه بخاطر آسمم از اسپری استفاده میکردم اما هرچه گشتم اسپری ای در کیفم پیدا نکردم!
سوهیون آب معدنی اش را به دست داد و پشتم را نوازش میکرد ؛
حالم بهتر شده بود ...
سوهیون :《خوبی؟》
جیوون :《اوهوم...ببخشید نگرانتون کردم》
هرچند که جمله آخرم را رو به همه گفته بودم اما فقط او پاسخ داده بود ...
سوهیون:《مهم اینه که الان خوبی...》
جلسه به اتمام رسید؛
ماسکم را زدم و هدفونم را روی گوش هایم گذاشتم...
آن روز هایی که با مرگ فاصله داشتم عادتم بود شاد زندگی کنم !
نمیدانستم با آن حرکات احمقانه ام تیر نهایی را به قلبش میزنم...
نمیدانستم با انجام کار های روزمره ام مرگ را در آغوش میکشم !
............................................................
آپریل،آگوست،جولای،ژوئن،می،سپتامبر،اکتبر،نوامبر،دسامبر،ژانویه،فوریه...
یازده ماه گذشت!
یازده ماه از شیرین ترین روز های زندگی ام گذشت ...
شاید اگر در آخرین لحظه آغوش گرمش را رد میکردم الان زنده بودم ؛
روز آخر فیلم برداری تمام شده بود !
او عجله داشت ...
برای اینکه هوس مرا تبدیل به تنفر کند عجله داشت!
حالا که فکرش را میکنم میبینم چقدر مسخره است ...
گمان میکردم عاشقش هستم؛
#Park_Jiyoon
#seven_branches_red_rose_faded
𝐅𝐚𝐤𝐞 𝐍𝐚𝐦𝐞:𝟕 𝐛𝐫𝐚𝐧𝐜𝐡𝐞𝐬 𝐫𝐞𝐝 𝐫𝐨𝐬𝐞 𝐟𝐚𝐝𝐞𝐝
𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐬𝐨𝐨𝐡𝐲𝐮𝐧 𝐚𝐧𝐝 𝐣𝐢𝐰𝐨𝐧
𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫 : 𝐏𝐚𝐫𝐤 𝐉𝐢𝐲𝐨𝐨𝐧
=معجزه منم ! معجزه تویی ! و ان خدایی که تورا منکر نمیشود=
جلسه حول و حوش دو ساعت طول کشیده بود ...
خوب به یاد دارم آخر هایش دیگر گلویم خشک و نفسم بند آمده بود!
چند سالی بودکه بخاطر آسمم از اسپری استفاده میکردم اما هرچه گشتم اسپری ای در کیفم پیدا نکردم!
سوهیون آب معدنی اش را به دست داد و پشتم را نوازش میکرد ؛
حالم بهتر شده بود ...
سوهیون :《خوبی؟》
جیوون :《اوهوم...ببخشید نگرانتون کردم》
هرچند که جمله آخرم را رو به همه گفته بودم اما فقط او پاسخ داده بود ...
سوهیون:《مهم اینه که الان خوبی...》
جلسه به اتمام رسید؛
ماسکم را زدم و هدفونم را روی گوش هایم گذاشتم...
آن روز هایی که با مرگ فاصله داشتم عادتم بود شاد زندگی کنم !
نمیدانستم با آن حرکات احمقانه ام تیر نهایی را به قلبش میزنم...
نمیدانستم با انجام کار های روزمره ام مرگ را در آغوش میکشم !
............................................................
آپریل،آگوست،جولای،ژوئن،می،سپتامبر،اکتبر،نوامبر،دسامبر،ژانویه،فوریه...
یازده ماه گذشت!
یازده ماه از شیرین ترین روز های زندگی ام گذشت ...
شاید اگر در آخرین لحظه آغوش گرمش را رد میکردم الان زنده بودم ؛
روز آخر فیلم برداری تمام شده بود !
او عجله داشت ...
برای اینکه هوس مرا تبدیل به تنفر کند عجله داشت!
حالا که فکرش را میکنم میبینم چقدر مسخره است ...
گمان میکردم عاشقش هستم؛
#Park_Jiyoon
#seven_branches_red_rose_faded
۲.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.