جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۸
ادمین ویو:
هانا:موران؟کیه؟
ات:جئون
هانا:او چی میگه
رفت کنار ات نشست و وقتی پیاما رو خوند گف
هانا:اخی دیدی گفتم
ات خواست گوشی رو پرت کنه یه گوشه ولی وقتی دوباره ویبرهدار شد مکث کرد و نگاهی به صفحه کرد
کوک:هنوز منو نشناختی؟من خیلییی شیطونم
ات:خب؟الان چی کارت کنم؟
کوک:هیچی حوصلم سر رفته یکم باهام حرف بزن خب
ات:چی میخوای بگم؟
کوک:نمی دونم:/
ات:ودف
کوک:راستی شنیدم فنمی خانم ملکه
ات یکی زد توی پهلوی هانا
ات:از بس هانا مخمو خورد ازت برام حرف زد مجبور شدم فنت باشم اولن دومن درسته که ملکم همه واسم خم و راست می شن ولی دلیل نمیشه تو بزنی توی سرم
کوک:نزدم توی سرت ولی این اسم خیلی بهت میاد
ات:مورانو ترجیه میدم
کوک:پس بهت میگم موران
پیامی نیومد
کوک:راستی یه پیام به این کوشیه اومد
ات:پیام؟
کوک:فک کنم شماره ی تورو دارن نوشته بود یه مهمونی فردا هس
ات:از این پیاما زیاد میاد مخاطبش کی بود
کوک:.... بود چرا داریم چت میکنیم؟میشه بیای اتاقم؟
ات هوفی کشید گف
ات:اینجوری راحت تر بودم
هانا:پاشو برو دیگه
ات رف
وقتی کلیدو توی درچرخوند کوکو دید که داشت خیلی کیوت با گوشی ور می رفت
کوک:اوه خب چی میگفتم؟
ات به در تکیه داد
ات:مهمونی
کوک:چرا پرسیدی مخاطبش کیه؟
ات:چون اکسم خیلی دنبالمه
کوک:اها بیا پیامشو بخون
ات نگاهی به پیام کرد
«می خوام دوباره ببینمت یه پارتی دارم حتما بیا»
ات بدون فک خودشو انداخت کنار کوک و تایپ کرد
ات:چرا باید بیام؟!
جیانگ:چون من میگم
ات هوفی کشید و مکالمه رو حذف کرد
کوک:میری؟
ات نگاهی به کوک کرد و فکری به ذهنش رسید...
پارت۸
ادمین ویو:
هانا:موران؟کیه؟
ات:جئون
هانا:او چی میگه
رفت کنار ات نشست و وقتی پیاما رو خوند گف
هانا:اخی دیدی گفتم
ات خواست گوشی رو پرت کنه یه گوشه ولی وقتی دوباره ویبرهدار شد مکث کرد و نگاهی به صفحه کرد
کوک:هنوز منو نشناختی؟من خیلییی شیطونم
ات:خب؟الان چی کارت کنم؟
کوک:هیچی حوصلم سر رفته یکم باهام حرف بزن خب
ات:چی میخوای بگم؟
کوک:نمی دونم:/
ات:ودف
کوک:راستی شنیدم فنمی خانم ملکه
ات یکی زد توی پهلوی هانا
ات:از بس هانا مخمو خورد ازت برام حرف زد مجبور شدم فنت باشم اولن دومن درسته که ملکم همه واسم خم و راست می شن ولی دلیل نمیشه تو بزنی توی سرم
کوک:نزدم توی سرت ولی این اسم خیلی بهت میاد
ات:مورانو ترجیه میدم
کوک:پس بهت میگم موران
پیامی نیومد
کوک:راستی یه پیام به این کوشیه اومد
ات:پیام؟
کوک:فک کنم شماره ی تورو دارن نوشته بود یه مهمونی فردا هس
ات:از این پیاما زیاد میاد مخاطبش کی بود
کوک:.... بود چرا داریم چت میکنیم؟میشه بیای اتاقم؟
ات هوفی کشید گف
ات:اینجوری راحت تر بودم
هانا:پاشو برو دیگه
ات رف
وقتی کلیدو توی درچرخوند کوکو دید که داشت خیلی کیوت با گوشی ور می رفت
کوک:اوه خب چی میگفتم؟
ات به در تکیه داد
ات:مهمونی
کوک:چرا پرسیدی مخاطبش کیه؟
ات:چون اکسم خیلی دنبالمه
کوک:اها بیا پیامشو بخون
ات نگاهی به پیام کرد
«می خوام دوباره ببینمت یه پارتی دارم حتما بیا»
ات بدون فک خودشو انداخت کنار کوک و تایپ کرد
ات:چرا باید بیام؟!
جیانگ:چون من میگم
ات هوفی کشید و مکالمه رو حذف کرد
کوک:میری؟
ات نگاهی به کوک کرد و فکری به ذهنش رسید...
۴.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.