ندیمه زیبای من p:10
آجوما " ارباب مادرتون تشریف آوردن
تهیونگ: باشه بابا اومدم
م تهیونگ: سلام پسرم سلام عروسم
ته و ا/ت : سلام
م تهیونگ: عروسی تون میفته اهر همون هفته همه کارا رو کردم فقط اومده لباس عروس
تهیونگ: مرسی مامان امروز میریم میخریم
ا/ت: مرسی مادر جون
......
ا/ت و تهیونگ میرن لباس عروس میخرن و بر میگردن
.....روز عروسی شون.....
ویو تهیونگ: خوشحال بودم روز خوبی برای منو ا/ت بود که ا/ت اومد پایین از همیشه خوشکل تر شده بود و ....
*خلاصه کنم : عروسی شون ب خوبی میگذره😂*
یه هفته بعد
ا/ت: تهیونگ پاشو دیگه
تهیونگ: باو ول کن
ا/ت: یکی اومده کارت داره
تهیونگ: ای رفتم
جونگکوک: سلام پسر
تهیونگ: سلام رفیق
جونگکوک: کار دارم نمیتونم زیاد وایسم امشب مهمونی خونه منه بیا با خانوم زیباتون
تهیونگ: حتما میبینمت
....پرش به برگشتن از مهمونی....
ویو ا/ت:
تهیونگ ساکت بود که سکوتو شکست
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: جانم
تهیونگ: تو چرا حامله نشدی ؟
ا/ت: نمیدونم
تهیونگ: پس آماده باش بیبی
ا/ت: من خوابم میاد گفته باشم
تهیونگ: باید تا صبح زیرم باشی
......پرش به رسیدن به خونه ......
تهیونگ: ا/ت میخوامت
ا/ت : ته ته ول کن
تهیونگ: بیا بشین رو پاهام
ا/ت: نمیام
تهیونگ: گفتم بیا (بلند)
ا/ت: اومدم داد نزن
ا/ت میشینه رو پای تهیونگ و تهیونگ ل*باشو رو ل*بای ا/ت میزاره و شروع میکنه بعد از چند مین ا/ت رو میبره روی تخت
تهیونگ: ندیمه زیبای من
ا/ت : یه چیزی بگم
تهیونگ: حتما بیبی
ا/ت: بهت احتیاج دارم
تهیونگ: عالیه
تهیونگ لباسای ا/ت رو درمیاره و ا/ت هم لباسای تهیونگ رو
ویو ا/ت:
تهیونگ ل*باشو گذاشت رو ل*بام و شروع کرد به خی*س بوسیدن همزمان دستاشو گذاشت روی سی*نه هام باهاشون بازی میکرد ل*باشو ازم فاصله داد رفت سمت پاهام کنار رو*نم رو گاز گرفت که صدام در اومد
ا/ت: ددی درد داره
تهیونگ: تو فقط نا*له کن برام
به دفعه دی*ک شو محکم کوبید داخ*لم
ا/ت: آهههه ددی محکم تر
شروع کرد ضربه زدن که بعد از چند مین افتاد کنارم
تهیونگ: میخوام بابا شم
ا/ت: ددی
تهیونگ تیکه داد به تاج تخت منم شروع کردم
تهیونگ: باشه بابا اومدم
م تهیونگ: سلام پسرم سلام عروسم
ته و ا/ت : سلام
م تهیونگ: عروسی تون میفته اهر همون هفته همه کارا رو کردم فقط اومده لباس عروس
تهیونگ: مرسی مامان امروز میریم میخریم
ا/ت: مرسی مادر جون
......
ا/ت و تهیونگ میرن لباس عروس میخرن و بر میگردن
.....روز عروسی شون.....
ویو تهیونگ: خوشحال بودم روز خوبی برای منو ا/ت بود که ا/ت اومد پایین از همیشه خوشکل تر شده بود و ....
*خلاصه کنم : عروسی شون ب خوبی میگذره😂*
یه هفته بعد
ا/ت: تهیونگ پاشو دیگه
تهیونگ: باو ول کن
ا/ت: یکی اومده کارت داره
تهیونگ: ای رفتم
جونگکوک: سلام پسر
تهیونگ: سلام رفیق
جونگکوک: کار دارم نمیتونم زیاد وایسم امشب مهمونی خونه منه بیا با خانوم زیباتون
تهیونگ: حتما میبینمت
....پرش به برگشتن از مهمونی....
ویو ا/ت:
تهیونگ ساکت بود که سکوتو شکست
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: جانم
تهیونگ: تو چرا حامله نشدی ؟
ا/ت: نمیدونم
تهیونگ: پس آماده باش بیبی
ا/ت: من خوابم میاد گفته باشم
تهیونگ: باید تا صبح زیرم باشی
......پرش به رسیدن به خونه ......
تهیونگ: ا/ت میخوامت
ا/ت : ته ته ول کن
تهیونگ: بیا بشین رو پاهام
ا/ت: نمیام
تهیونگ: گفتم بیا (بلند)
ا/ت: اومدم داد نزن
ا/ت میشینه رو پای تهیونگ و تهیونگ ل*باشو رو ل*بای ا/ت میزاره و شروع میکنه بعد از چند مین ا/ت رو میبره روی تخت
تهیونگ: ندیمه زیبای من
ا/ت : یه چیزی بگم
تهیونگ: حتما بیبی
ا/ت: بهت احتیاج دارم
تهیونگ: عالیه
تهیونگ لباسای ا/ت رو درمیاره و ا/ت هم لباسای تهیونگ رو
ویو ا/ت:
تهیونگ ل*باشو گذاشت رو ل*بام و شروع کرد به خی*س بوسیدن همزمان دستاشو گذاشت روی سی*نه هام باهاشون بازی میکرد ل*باشو ازم فاصله داد رفت سمت پاهام کنار رو*نم رو گاز گرفت که صدام در اومد
ا/ت: ددی درد داره
تهیونگ: تو فقط نا*له کن برام
به دفعه دی*ک شو محکم کوبید داخ*لم
ا/ت: آهههه ددی محکم تر
شروع کرد ضربه زدن که بعد از چند مین افتاد کنارم
تهیونگ: میخوام بابا شم
ا/ت: ددی
تهیونگ تیکه داد به تاج تخت منم شروع کردم
۱۱۹
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.