پارت19
سکوت کردمو کوک گفت: بیبی میدونم<br>
میدونم سخته میدونم چقدر اذیتت اما من دوست دارم<br>
قبلا هم داشتم فقد فقد انگار نمیدونم اصن چجوری بهت بگم<br>
بیبی من نمیخوام از دستت بدم<br>
ما یه بچه داریم <br>
لیانا اونی که با اومدنش زندگیمون قشنگ تر شده<br>
بیبی فقد منو ببخش باشه؟ <br>
+جونگکوک تو هروقت حالت بد بود من رو کتک میزدی<br>
من هم دوست داشتم اما میدونی دیگه خسته شدم<br>
وقتی هنوز کبودیایه رویه بدنم درد میکنه<br>
چرا رویه کیسه بوکست خالی نمیکردی نکنه من رو با اون اشتباه گرفته بودی؟ <br>
_بیبی من نمیخوام از دستت بدم من «اشتباه» کردم<br>
+کوک من ولت نمیکنم اما هیچ وقتم نمیبخشمت و علاقم مثل قبل نیست<br>
دیدم کوک تویه چشم هاش اشک جمع شده<br>
دروغ گفتم علاقم مثل قبله و از قبل بهش بیشتره<br>
و من بخشیدمش فقد میخوام یکمی بهش بفهمونم چقدر درد کشیدم! <br>
لبخندی زدو از گوشه چشم هاش اشکی اومد پایین<br>
از رویه پاهاش بلند شدمو رفتم بالا<br>
*یک سال بعد* <br>
لیانا الان یک سالشه<br>
توپولو شده خیلی گوگولی شده<br>
روز به روز بیشتر شبیه باباش میشه<br>
راستی من کوک رو بخشیدمو باهاش سرد نیستم<br>
اون واقعا پشیمونه<br>
یه شب واقعا خیلی خسته بودم خیلیییی<br>
داشتم ظرف میشستم کوک اومد خونه<br>
_چاگیاااا<br>
+جانم(کلافه)<br>
_چطوری بیبی<br>
+جونگکوک حصلتو ندارم ول کن<br>
_بیبی چیزی شده؟ چرا دعوام میکنی؟ <br>
+یااااا خستم از صبح مثل صگ دارم میدوام این لیانا خانومم دهن منو سرویس کرده یا شیر میخواد یا جیش کرده یا پی پی کرده یا خوابش میاد<br>
یا بالا میارههه خدایااااا<br>
کوک خندید<br>
_اخه عصبی میشی کیوت میشی من چجوری نخورمت؟ <br>
+جونگکوکییی من جدیم<br>
قربون این جدیتت بشم منن<br>
خندیدم<br>
+کوک جدی میگم ابن بچه خاره و مادرمو.. <br>
خندید_باشه باشه فهمیدمم الان میرم تو. کارش<br>
رفت حموم از حموم اومد<br>
_خب خب لیانا خانوم<br>
لیانا تا صدایه جونگکوکو شنید ذوقی کرد که منم از ذوقش ذوق کردم<br>
_سلام بابایی<br>
اروم لیانارو بغلش کرد<br>
_چطوری قشنگم<br>
لیانا سفت کوک رو گرفته بود<br>
کوک میخندید<br>
+یااا لیانااا به شوهرهه من دست نزننن<br>
کوک خندید<br>
لیانا اروم لپه جونگکوک رو کرد تویه دهنش<br>
+یااا کوک این لپ واسه من بود فقد قهرممم<br>
کوک خندید با اون یکی دستش منو کشید سمت خودش<br>
سرمو بوسیدو دوتامونو بغل کرد<br>
_خیلی خوشحالم که دارمتون:)) <br>
+همچنین ددییی<br>
پرش زمانی<br>
ادامه دارددد عیحیحییح
میدونم سخته میدونم چقدر اذیتت اما من دوست دارم<br>
قبلا هم داشتم فقد فقد انگار نمیدونم اصن چجوری بهت بگم<br>
بیبی من نمیخوام از دستت بدم<br>
ما یه بچه داریم <br>
لیانا اونی که با اومدنش زندگیمون قشنگ تر شده<br>
بیبی فقد منو ببخش باشه؟ <br>
+جونگکوک تو هروقت حالت بد بود من رو کتک میزدی<br>
من هم دوست داشتم اما میدونی دیگه خسته شدم<br>
وقتی هنوز کبودیایه رویه بدنم درد میکنه<br>
چرا رویه کیسه بوکست خالی نمیکردی نکنه من رو با اون اشتباه گرفته بودی؟ <br>
_بیبی من نمیخوام از دستت بدم من «اشتباه» کردم<br>
+کوک من ولت نمیکنم اما هیچ وقتم نمیبخشمت و علاقم مثل قبل نیست<br>
دیدم کوک تویه چشم هاش اشک جمع شده<br>
دروغ گفتم علاقم مثل قبله و از قبل بهش بیشتره<br>
و من بخشیدمش فقد میخوام یکمی بهش بفهمونم چقدر درد کشیدم! <br>
لبخندی زدو از گوشه چشم هاش اشکی اومد پایین<br>
از رویه پاهاش بلند شدمو رفتم بالا<br>
*یک سال بعد* <br>
لیانا الان یک سالشه<br>
توپولو شده خیلی گوگولی شده<br>
روز به روز بیشتر شبیه باباش میشه<br>
راستی من کوک رو بخشیدمو باهاش سرد نیستم<br>
اون واقعا پشیمونه<br>
یه شب واقعا خیلی خسته بودم خیلیییی<br>
داشتم ظرف میشستم کوک اومد خونه<br>
_چاگیاااا<br>
+جانم(کلافه)<br>
_چطوری بیبی<br>
+جونگکوک حصلتو ندارم ول کن<br>
_بیبی چیزی شده؟ چرا دعوام میکنی؟ <br>
+یااااا خستم از صبح مثل صگ دارم میدوام این لیانا خانومم دهن منو سرویس کرده یا شیر میخواد یا جیش کرده یا پی پی کرده یا خوابش میاد<br>
یا بالا میارههه خدایااااا<br>
کوک خندید<br>
_اخه عصبی میشی کیوت میشی من چجوری نخورمت؟ <br>
+جونگکوکییی من جدیم<br>
قربون این جدیتت بشم منن<br>
خندیدم<br>
+کوک جدی میگم ابن بچه خاره و مادرمو.. <br>
خندید_باشه باشه فهمیدمم الان میرم تو. کارش<br>
رفت حموم از حموم اومد<br>
_خب خب لیانا خانوم<br>
لیانا تا صدایه جونگکوکو شنید ذوقی کرد که منم از ذوقش ذوق کردم<br>
_سلام بابایی<br>
اروم لیانارو بغلش کرد<br>
_چطوری قشنگم<br>
لیانا سفت کوک رو گرفته بود<br>
کوک میخندید<br>
+یااا لیانااا به شوهرهه من دست نزننن<br>
کوک خندید<br>
لیانا اروم لپه جونگکوک رو کرد تویه دهنش<br>
+یااا کوک این لپ واسه من بود فقد قهرممم<br>
کوک خندید با اون یکی دستش منو کشید سمت خودش<br>
سرمو بوسیدو دوتامونو بغل کرد<br>
_خیلی خوشحالم که دارمتون:)) <br>
+همچنین ددییی<br>
پرش زمانی<br>
ادامه دارددد عیحیحییح
۸.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.