۲ پارتی چویا ادامه پارت ۲
از زبان آکانه
همینطور محو چویا شده بودم که دیدم آکوتاگاوا داره با هیگوچی لاس میزنه ! خیلی تعجب کردم و کمکم داشت خندم می گرفت که این آکوتاگاوایی که انقدر با هیگوچی سرد بوده الان وسط پارتی داره باهاش لاس میزنه و ازش تعریف می کنه ، واقعا که آکو ! همین کم مونده بود که تو هم خراب شی 🤭🤣 ولی خب با خودم گفتم ولش کن مهم نیست حتما مسته ولی خب به نظرم به قیافه ی هیگوچی نمی خورد مست باشه آخه میدونی از اینش فهمیدم که وقتی آکو داشت باهاش لاس میزد اون سرخ فقط نگاهش می کرد 🤗🤭 چویا رو دیدم که هی بهم نزدیک میشد و کلمات عجیبی می گفت مثل : بیبی ! نیازت دارم ! و این جور چیز ها می خواست دوباره منو ببو.سه که دستم رو گذاشتم رو لب هام و نذاشتم این کار رو بکنه که چشمم افتاد به تاچیهارا که یه گوشه داشت با گین لاس میزد 😳 واقعا که خاک تو سرتون تاچیهارا جان راحت باش حالا که تا اینجا اومدی بهش درخواست بده زود باش 😡 ( منظورم درخواست اهم اهم هستش اگه کسی نفهمید بدونه 😁 ) آکوتاگاوا ، تو چرا بعد از این همه لاس زدن با هیگوچی بهش درخواست ندادی ؟ واقعا که خیلی منگلی 😡 ( از کسانی که رو آکو کراشن عذر خواهی می کنم 😁 ) دیگه موری سان اومد و خواست بهمون بگه که تله ای در کار نیست و مافیا دیگه می تونه برگرده که دید ....از زبان راوی
که دید آکوتاگاوا دست های هیگوچی رو به دیوار قفل کرده و می خواد اون رو ببو.سه ! هیگوچی و موری جفتشون مثل لبو شده بودن 😳 هیگوچی با صورتی سرخ و در حال تقلا که آکو اون رو نبوسه : آکو... تا ... گاوا ... س ...سنپای ... خواهش ... می کنم ... ت ...تمومش کنین 😖 که موری اومد و آکوتاگاوا رو از پشت کشید و گفت : تو خجالت نمی کشی همچین کاری می کنی ؟ یعنی تو اصلا حیا نداری ؟ 🤬و آکو افتاد و موری سان گفت : خب بچه ها میبینمتون دیگه دیروقته و تله ای هم در کار نیست پس می تونید برید . موری داشت به سمت در می رفت که ناگهان واستاد و به گوشه ای نگاه کرد و گفت : هوی تاچیهارا تو هم بیا و انقدر الکی برای زدن مخ گین تلاش نکن 😒
از زبان آکانه
هیگوچی یک خنده ی کوچیک کرد و بعد همه رفتیم و من هم با متر چویا برگشتم مافیا ، لباس هامون رو عوض کردیم و خوابیدیم * فردا صبح * صبح که پاشدم آکوتاگاوا رو دیدم که داشت با هیگوچی حرف می زد ، نه دیگه مست نبود ! پس دارن درباره ی چی حرف میزنن ؟ رفتم پیششون و پرسیدم : سلام آکوتاگاوا سان و هیگوچی 😊 دارین درباره ی چی حرف میزنین ؟ 😇 آکوتاگاوا با قیافه ی پوکر : هیچی فقط از صبح وقتی به هیگوچی نگاه می کنم سرخ میشه می خواستم بدونم مشکل چیه ولی بهم نمیگه 😑 من : آهان فکر کنم قضیه ی دیشب باشه 😳 هیگوچی با صورت سرخ : آ آره ، آکوتاگاوا سنپای یه کاری کرد که خیلی خجالت کشیدم
ببخشید دیگه جا نیست بقیش رو میزارم 😁
همینطور محو چویا شده بودم که دیدم آکوتاگاوا داره با هیگوچی لاس میزنه ! خیلی تعجب کردم و کمکم داشت خندم می گرفت که این آکوتاگاوایی که انقدر با هیگوچی سرد بوده الان وسط پارتی داره باهاش لاس میزنه و ازش تعریف می کنه ، واقعا که آکو ! همین کم مونده بود که تو هم خراب شی 🤭🤣 ولی خب با خودم گفتم ولش کن مهم نیست حتما مسته ولی خب به نظرم به قیافه ی هیگوچی نمی خورد مست باشه آخه میدونی از اینش فهمیدم که وقتی آکو داشت باهاش لاس میزد اون سرخ فقط نگاهش می کرد 🤗🤭 چویا رو دیدم که هی بهم نزدیک میشد و کلمات عجیبی می گفت مثل : بیبی ! نیازت دارم ! و این جور چیز ها می خواست دوباره منو ببو.سه که دستم رو گذاشتم رو لب هام و نذاشتم این کار رو بکنه که چشمم افتاد به تاچیهارا که یه گوشه داشت با گین لاس میزد 😳 واقعا که خاک تو سرتون تاچیهارا جان راحت باش حالا که تا اینجا اومدی بهش درخواست بده زود باش 😡 ( منظورم درخواست اهم اهم هستش اگه کسی نفهمید بدونه 😁 ) آکوتاگاوا ، تو چرا بعد از این همه لاس زدن با هیگوچی بهش درخواست ندادی ؟ واقعا که خیلی منگلی 😡 ( از کسانی که رو آکو کراشن عذر خواهی می کنم 😁 ) دیگه موری سان اومد و خواست بهمون بگه که تله ای در کار نیست و مافیا دیگه می تونه برگرده که دید ....از زبان راوی
که دید آکوتاگاوا دست های هیگوچی رو به دیوار قفل کرده و می خواد اون رو ببو.سه ! هیگوچی و موری جفتشون مثل لبو شده بودن 😳 هیگوچی با صورتی سرخ و در حال تقلا که آکو اون رو نبوسه : آکو... تا ... گاوا ... س ...سنپای ... خواهش ... می کنم ... ت ...تمومش کنین 😖 که موری اومد و آکوتاگاوا رو از پشت کشید و گفت : تو خجالت نمی کشی همچین کاری می کنی ؟ یعنی تو اصلا حیا نداری ؟ 🤬و آکو افتاد و موری سان گفت : خب بچه ها میبینمتون دیگه دیروقته و تله ای هم در کار نیست پس می تونید برید . موری داشت به سمت در می رفت که ناگهان واستاد و به گوشه ای نگاه کرد و گفت : هوی تاچیهارا تو هم بیا و انقدر الکی برای زدن مخ گین تلاش نکن 😒
از زبان آکانه
هیگوچی یک خنده ی کوچیک کرد و بعد همه رفتیم و من هم با متر چویا برگشتم مافیا ، لباس هامون رو عوض کردیم و خوابیدیم * فردا صبح * صبح که پاشدم آکوتاگاوا رو دیدم که داشت با هیگوچی حرف می زد ، نه دیگه مست نبود ! پس دارن درباره ی چی حرف میزنن ؟ رفتم پیششون و پرسیدم : سلام آکوتاگاوا سان و هیگوچی 😊 دارین درباره ی چی حرف میزنین ؟ 😇 آکوتاگاوا با قیافه ی پوکر : هیچی فقط از صبح وقتی به هیگوچی نگاه می کنم سرخ میشه می خواستم بدونم مشکل چیه ولی بهم نمیگه 😑 من : آهان فکر کنم قضیه ی دیشب باشه 😳 هیگوچی با صورت سرخ : آ آره ، آکوتاگاوا سنپای یه کاری کرد که خیلی خجالت کشیدم
ببخشید دیگه جا نیست بقیش رو میزارم 😁
۳.۸k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.