پارت 20
پارت 20
:نه.. ولی.. تهیون:ببین امروز دیر کنم تقصیر تو عه ها! و لبخند کوچولویی زد... لبخند؟ تهیون؟ همین رییس تخس خودم؟ شاید توهم زدم.. ولی نه... واقعا لبخند زد! چقدر هم ناز شد! وقتی نگاه خیرم رو ، رو خودش دید دستشو بالا اورد و چونمو گرفت و سرمو برگردوند طرف کمد لباساش.. :انتخاب کن، اقا خرسه! باز گفت خرس.. باز گفت.. اخه کجای من شبیه خرسه... بیخیال غر زدن شدم و رفتم طرف کمدی پر از لباس... نمیدونم چرا دلم میخواست براش یه تیپ اسپرت انتخاب کنم... تا حالا غیر از کت و شلوار های مختلف چیزی نپوشیده بود... نمیدونم چی شد که از دهنم پرید و گفتم:میشه تیپتون امروز اسپرت باشه؟ اول کمی سکوت کرد و گفت:نه! نه و نَکمه.. خب میگفتی اره چیزیت میشد؟ کلا بد خلقی تو ذاتشه... اصلا مهربون نشده... پاهام محکم کوبیدم روی زمین و رفتم طرف کت و شلواراش... انگار میخواد بره عروسی.. هر روز، هر روز کت و شلوار... میخواستم بدترین و بیریخت ترین کت و شلوار رو براش انتخاب کنم...ولی هرچی نگاه میکردم کت و شلوارا به جای اینکه بدتر بشه، خوب تر میشد... اخر سر ناامید شدم... دیروز کت شلوار طوسی پوشیده بود... تصمیم گرفتم امروز براش کت و شلوار سیاه انتخاب کنم... :این خوبه؟ تهیون:قشنگه... کت و شلوار رو دادم دستش... یه پیرهن سفید براش انتخاب کردم، با یه کراوات سیاه.. تموم.... یه تیپ شیک و مجلسی تهیون پسند... :اینم پیرهن، این کراوات... دیگه؟ کمی بهم نگاه کرد و گفت:کفش و جوراب! اوففف.. خب خودت بیا انتخاب کن دیگه... خم شدم و جوراب مشکی و کفش مشکی براش انتخاب کردم.. :دیگه تموم دیگه! برم؟ تهیون لبخند کمرنگی زد:اره.. برو.. ناهار رو خوشمزه بپزیا! شیرین نشه یه وقت! و بعد ریز ریز خندید... چه عجب ما خنده ی اقا رو دیدیم... :نه خیر... شیرین نمیشه... و بعد از اتاق خارج شدم... ولی خودمونیما... خیلی قشنگ میخنده!
:نه.. ولی.. تهیون:ببین امروز دیر کنم تقصیر تو عه ها! و لبخند کوچولویی زد... لبخند؟ تهیون؟ همین رییس تخس خودم؟ شاید توهم زدم.. ولی نه... واقعا لبخند زد! چقدر هم ناز شد! وقتی نگاه خیرم رو ، رو خودش دید دستشو بالا اورد و چونمو گرفت و سرمو برگردوند طرف کمد لباساش.. :انتخاب کن، اقا خرسه! باز گفت خرس.. باز گفت.. اخه کجای من شبیه خرسه... بیخیال غر زدن شدم و رفتم طرف کمدی پر از لباس... نمیدونم چرا دلم میخواست براش یه تیپ اسپرت انتخاب کنم... تا حالا غیر از کت و شلوار های مختلف چیزی نپوشیده بود... نمیدونم چی شد که از دهنم پرید و گفتم:میشه تیپتون امروز اسپرت باشه؟ اول کمی سکوت کرد و گفت:نه! نه و نَکمه.. خب میگفتی اره چیزیت میشد؟ کلا بد خلقی تو ذاتشه... اصلا مهربون نشده... پاهام محکم کوبیدم روی زمین و رفتم طرف کت و شلواراش... انگار میخواد بره عروسی.. هر روز، هر روز کت و شلوار... میخواستم بدترین و بیریخت ترین کت و شلوار رو براش انتخاب کنم...ولی هرچی نگاه میکردم کت و شلوارا به جای اینکه بدتر بشه، خوب تر میشد... اخر سر ناامید شدم... دیروز کت شلوار طوسی پوشیده بود... تصمیم گرفتم امروز براش کت و شلوار سیاه انتخاب کنم... :این خوبه؟ تهیون:قشنگه... کت و شلوار رو دادم دستش... یه پیرهن سفید براش انتخاب کردم، با یه کراوات سیاه.. تموم.... یه تیپ شیک و مجلسی تهیون پسند... :اینم پیرهن، این کراوات... دیگه؟ کمی بهم نگاه کرد و گفت:کفش و جوراب! اوففف.. خب خودت بیا انتخاب کن دیگه... خم شدم و جوراب مشکی و کفش مشکی براش انتخاب کردم.. :دیگه تموم دیگه! برم؟ تهیون لبخند کمرنگی زد:اره.. برو.. ناهار رو خوشمزه بپزیا! شیرین نشه یه وقت! و بعد ریز ریز خندید... چه عجب ما خنده ی اقا رو دیدیم... :نه خیر... شیرین نمیشه... و بعد از اتاق خارج شدم... ولی خودمونیما... خیلی قشنگ میخنده!
۴۸۷
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.