رمان چطور میتونی؟؟ p5 بعد صد سال بلخره پ ۵ گزاشتما💔
که دیدم ا.ت سرشو چسبونده به داشبورد +ا.ت جونم +ا
ت ؟.... هر چی صداش زدم جواب نداد
خیلی نگران شدم سریع بردمش بیمارستان بردنش تو یه اتاق
یدفه دکتر از اتاق اومد بیرون +چی شد اقای دکتر ؟؟ دکتر:باید ببرمشون اتاق عمل +چ...چی چرا اخه؟ دکتر: ایشون بخاطر فشار عصبی ای که بهشون وارد شده خونریزی مغزی کردن قبلا سابقه خونریزی مغزی داشتن؟؟ +چی خونریزی مغزی ؟؟؟(با بغض) قبلا به من چیزی نگفته فقط گفته یه وقتایی حالش بد میشده چیزی راجب این به من نگفته دکتر:بله ایشون سابقه خونریزی مغزی دارن مثله اینکه این دفعه هم فشار عصبی زیادی بهشون وارد شده و الان شانسشون ۵۰۵۰ هست اینو که گفت یهو حس کردم دارم میمیرم اعضا کلی بهم دلداری دادن ولی فقط و فقط به ا.ت فک میکردم کهوبعد چند ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون +چیشد اقا دکتر دکتر:متاسفم اقای جئون ولی......بهتون تسلیت میگم.......
ینی حال میده اینجا تمومش کنم😂
ولی گناه دارین 😂
کوک یهو از خاب پرید
سوپرایز ا.ت نمرده کوک داشت خاب میدید😂 میخاستم ا.تو بکشم (انگا قاتلم) ولی دیدم مسخره میشه
جیم:کوک حالت خوبه؟؟ +عمل ا.ت هنوز تموم نشده؟ ته:نه هنو تو اتاق علمه
یهو دکتر اومد (ایندفه دیگه نمیکشمش اسوده خاطر باشید) +اقای دکتر چیشد ؟؟ دکی:خداروشکر حالشون خوبه تونستیم نجاتشون بدیم همه یه نفس راحت کشیدن
دکی:وقتی بردیمشون تو بخش میتونین ببینینشون
رفتم تو اتاقش اونجوری که بی جون رو تخت افتاده بود انگار مردم و زنده شدم
ا.ت بیچاره چه گناهی داشت که باید انقد عذاب میکشید؟؟
رفتم کنار تختش بوسه ای به لبهاش زدم و دستشو گرفتم....
نفهمیدم چیشد یهو خابم برد وقتی بیدار شدم دیدم صب شده پرستار اومده بود تو اتاق سرمشو عوض کنه
داشتم میرفتم بیرون که پرستار سرمشو عوض کنه که یهو......
پایان 💜
پارت ششو توی این دو سه روز میزارم
حمایتم کنید
ت ؟.... هر چی صداش زدم جواب نداد
خیلی نگران شدم سریع بردمش بیمارستان بردنش تو یه اتاق
یدفه دکتر از اتاق اومد بیرون +چی شد اقای دکتر ؟؟ دکتر:باید ببرمشون اتاق عمل +چ...چی چرا اخه؟ دکتر: ایشون بخاطر فشار عصبی ای که بهشون وارد شده خونریزی مغزی کردن قبلا سابقه خونریزی مغزی داشتن؟؟ +چی خونریزی مغزی ؟؟؟(با بغض) قبلا به من چیزی نگفته فقط گفته یه وقتایی حالش بد میشده چیزی راجب این به من نگفته دکتر:بله ایشون سابقه خونریزی مغزی دارن مثله اینکه این دفعه هم فشار عصبی زیادی بهشون وارد شده و الان شانسشون ۵۰۵۰ هست اینو که گفت یهو حس کردم دارم میمیرم اعضا کلی بهم دلداری دادن ولی فقط و فقط به ا.ت فک میکردم کهوبعد چند ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون +چیشد اقا دکتر دکتر:متاسفم اقای جئون ولی......بهتون تسلیت میگم.......
ینی حال میده اینجا تمومش کنم😂
ولی گناه دارین 😂
کوک یهو از خاب پرید
سوپرایز ا.ت نمرده کوک داشت خاب میدید😂 میخاستم ا.تو بکشم (انگا قاتلم) ولی دیدم مسخره میشه
جیم:کوک حالت خوبه؟؟ +عمل ا.ت هنوز تموم نشده؟ ته:نه هنو تو اتاق علمه
یهو دکتر اومد (ایندفه دیگه نمیکشمش اسوده خاطر باشید) +اقای دکتر چیشد ؟؟ دکی:خداروشکر حالشون خوبه تونستیم نجاتشون بدیم همه یه نفس راحت کشیدن
دکی:وقتی بردیمشون تو بخش میتونین ببینینشون
رفتم تو اتاقش اونجوری که بی جون رو تخت افتاده بود انگار مردم و زنده شدم
ا.ت بیچاره چه گناهی داشت که باید انقد عذاب میکشید؟؟
رفتم کنار تختش بوسه ای به لبهاش زدم و دستشو گرفتم....
نفهمیدم چیشد یهو خابم برد وقتی بیدار شدم دیدم صب شده پرستار اومده بود تو اتاق سرمشو عوض کنه
داشتم میرفتم بیرون که پرستار سرمشو عوض کنه که یهو......
پایان 💜
پارت ششو توی این دو سه روز میزارم
حمایتم کنید
۶.۱k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.