درگیرِ مافیاها
پارت ۵۴
از زبان جونگکوک:
من و سویون چند روزی بود دور از چشم همه رابطه داشتیم ما تمام وقتای بیکاری رو با هم بودیم امشبم قرار گذاشتیم که یه جایی بریم و یکم تفریح کنیم برای همین شب که شد سویون به پدرش گفت:
پدر من حوصلم سر رفته میشه از جونگکوک خواهش کنم منو ببره یکم بگردیم؟
ایل سوک: اگه با جونگکوک بری عیب نداره ولی باید زود برگردین
سویون: آههه پدر همین یه شبو میخوام برم بیرون بعدشم من تو سوییس همش تا نصف شب بیرون میرفتم الان شما اینجا جلوی منو نگیرین دیگه
ایل سوک: خیله خب جونگکوک آخر شب سویون رو ببر عمارت سئول بمونین و صبح برگردین
جونگکوک: چشم عمو جان...
با سویون رفتیم دیسکو کلی رقصیدیم و کلی هم نوشیدنی خوردیم سویون کمتر خورد ولی من خیلی زیاده روی کردم برای همین موقع برگشتن سویون میتونست رانندگی کنه من حتی چشمامم باز نمیشد ولی خیلی سرخوش بودم و همش میخندیدم چون خاطرات خوبی داشت از ذهنم میگذشت بهرحال آدم مست یا خیلی غمگین میشه یا خیلی شاد...
عمارت سئول ۴ تا نگهبان بیشتر نداشت دیگه کسی تو خونه نبود حتی نمیتونستم رو پاهام راه برم برای اینکه بتونم برسم داخل خونه به سویون تکیه دادم اون منو تا داخل اتاق خوابم برد...
از زبان سویون:
جونگکوک رو بردم تا روی تختش؛ خودمم چندان سرحال نبودم ولی از جونگکوک حالم بهتر بود وقتی کوک رو گذاشتم دراز بکشه و خودم اومدم برم بیرون از اتاق که...
😄بقیش اسماته میره تو کامنت🔞
از زبان جونگکوک:
من و سویون چند روزی بود دور از چشم همه رابطه داشتیم ما تمام وقتای بیکاری رو با هم بودیم امشبم قرار گذاشتیم که یه جایی بریم و یکم تفریح کنیم برای همین شب که شد سویون به پدرش گفت:
پدر من حوصلم سر رفته میشه از جونگکوک خواهش کنم منو ببره یکم بگردیم؟
ایل سوک: اگه با جونگکوک بری عیب نداره ولی باید زود برگردین
سویون: آههه پدر همین یه شبو میخوام برم بیرون بعدشم من تو سوییس همش تا نصف شب بیرون میرفتم الان شما اینجا جلوی منو نگیرین دیگه
ایل سوک: خیله خب جونگکوک آخر شب سویون رو ببر عمارت سئول بمونین و صبح برگردین
جونگکوک: چشم عمو جان...
با سویون رفتیم دیسکو کلی رقصیدیم و کلی هم نوشیدنی خوردیم سویون کمتر خورد ولی من خیلی زیاده روی کردم برای همین موقع برگشتن سویون میتونست رانندگی کنه من حتی چشمامم باز نمیشد ولی خیلی سرخوش بودم و همش میخندیدم چون خاطرات خوبی داشت از ذهنم میگذشت بهرحال آدم مست یا خیلی غمگین میشه یا خیلی شاد...
عمارت سئول ۴ تا نگهبان بیشتر نداشت دیگه کسی تو خونه نبود حتی نمیتونستم رو پاهام راه برم برای اینکه بتونم برسم داخل خونه به سویون تکیه دادم اون منو تا داخل اتاق خوابم برد...
از زبان سویون:
جونگکوک رو بردم تا روی تختش؛ خودمم چندان سرحال نبودم ولی از جونگکوک حالم بهتر بود وقتی کوک رو گذاشتم دراز بکشه و خودم اومدم برم بیرون از اتاق که...
😄بقیش اسماته میره تو کامنت🔞
۳۸.۴k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.