Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۷۸
میکائل:صبح بخیر اقا سعید
بلند شدم و گوشیمو ورداشتم ک زنگ بزنم به پلیس گوشیمو از دستم چنگ زد
سعید:بده من گوشیمو
میکائل:بیا با گفت گو حلش کنیم
سعید:مگه تو ادمی برو گمشو بیرون
میکائل:دیگ بی احترامی ممنوع
سعید:خونه خودمه هرجور میخوام حرف میزنم
(نیم ساعت بعد)
میکائل نشست منم با یک متر فاصله نشستم روبروش
سعید:بعد سه سال برگشتی قبر کی رو بکنی؟
میکائل:دلم برای تو تنگ شده
سعید:گوه نخور
میکائل:امدم چند تا سوال ازت بپرسم
سعید:بنال
میکائل:شیرین داره چی غلطی میکنه
سعید:شیرین؟به توچه
میکائل:دارم میگم چیکار میکنع
سعید:تو باهاش تسویه حساب کردی پس بهت ربطی نداره
میکائل:همه چیز شما به من ربط داره
سعید:نگاه کنید تا ۱۰ دقیقه دیگه رفتی رفتی نرفتی زنگ میزنم به پلیس هااااا
میکائل:سوالمو جواب بده میرم
سعید:من خبر ندارم ک چیکار میکنه فقط میدونم که تو باید گمشی بیرون
میکائل:تو که اون شب رفته بود خواستگاری ملیحه که
سعید:اولش ملیحه خانوم دومش تو چرا اینقدر فضولی
اره من رفتم خواستگاری ملیحه نه خواستگاری شیرین
میکائل رفت طرف در
میکائل:میتونم ۱ هفته خونت وایسم پولشو میدم
با تمسخر نگاش کردم ک اونم بهم خیره شد
(شیرین)
دیگه هوا تاریک شد و رفتیم خونه ک مطهره زنگ زد
مطهره: سلام امروز چطور گذشت؟
شیرین: سلام مضخرف گذشت هیچی رو نتونستیم بفروشیم کسی باهامون همکاری نکرد
مطهره:امیدتون از دست ندیدن هنوز روز اوله
شیرین:اره
Part۷۸
میکائل:صبح بخیر اقا سعید
بلند شدم و گوشیمو ورداشتم ک زنگ بزنم به پلیس گوشیمو از دستم چنگ زد
سعید:بده من گوشیمو
میکائل:بیا با گفت گو حلش کنیم
سعید:مگه تو ادمی برو گمشو بیرون
میکائل:دیگ بی احترامی ممنوع
سعید:خونه خودمه هرجور میخوام حرف میزنم
(نیم ساعت بعد)
میکائل نشست منم با یک متر فاصله نشستم روبروش
سعید:بعد سه سال برگشتی قبر کی رو بکنی؟
میکائل:دلم برای تو تنگ شده
سعید:گوه نخور
میکائل:امدم چند تا سوال ازت بپرسم
سعید:بنال
میکائل:شیرین داره چی غلطی میکنه
سعید:شیرین؟به توچه
میکائل:دارم میگم چیکار میکنع
سعید:تو باهاش تسویه حساب کردی پس بهت ربطی نداره
میکائل:همه چیز شما به من ربط داره
سعید:نگاه کنید تا ۱۰ دقیقه دیگه رفتی رفتی نرفتی زنگ میزنم به پلیس هااااا
میکائل:سوالمو جواب بده میرم
سعید:من خبر ندارم ک چیکار میکنه فقط میدونم که تو باید گمشی بیرون
میکائل:تو که اون شب رفته بود خواستگاری ملیحه که
سعید:اولش ملیحه خانوم دومش تو چرا اینقدر فضولی
اره من رفتم خواستگاری ملیحه نه خواستگاری شیرین
میکائل رفت طرف در
میکائل:میتونم ۱ هفته خونت وایسم پولشو میدم
با تمسخر نگاش کردم ک اونم بهم خیره شد
(شیرین)
دیگه هوا تاریک شد و رفتیم خونه ک مطهره زنگ زد
مطهره: سلام امروز چطور گذشت؟
شیرین: سلام مضخرف گذشت هیچی رو نتونستیم بفروشیم کسی باهامون همکاری نکرد
مطهره:امیدتون از دست ندیدن هنوز روز اوله
شیرین:اره
۵.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.