part 12
#part_12
#فرار
-- همین الا یادمه خیلی بلند و واضح پیشنهادمو قبول کردی
بعدم اینکه مامانم بفهمه یا نفهمه به خودم مربوطه . توفقط کاری که میگمو میکنی و درازاش میتونی بدون دردسر تا هر وقت خواستی اینجا بمونی تا اون دسته گلی که اب دادی یکم دردسراش بخوابه
بعدم پوزخندی زد .
-- فکر نمیکنم الان اگر برگردی ازت با اغوش باز استقبال کنن !!
چی فکر کرده واقعا ؟همینجوریشم وقتی مغرور حرف میزد دلم میخواد سربه تنش نباشه چه برسه به الان که جوری حرف میزنه انگار فقط من این و سط کمک لازممو دستم
جلوش درازه .. اومدم یه جیغ بنفش مایل به جیگری بزنم سرش که دستشو اورد بالا و عین ظرف نشسته پرید وسط نطقم! .
-- خواهشا جیغ جیغ نکن !از الان تا فردا وقت داری درست فکر کنی جای کلکل با من !. تو یه جا واسه پنهان شدن از دست خانوادت میخوای . منم یکی که منو از دست اصرارای مامانم راحت کنه .میبینی که کارامون بهم گیره .الانم ساعت یازده شکه .از قراره معلوم جایی هم نمیتونی بری.اینقدرم لجباز نباش و منطقی فکر کن . یکم فک کن ببین جای داد و بیداد کردن سر من میتونی یه امشبو دوستانه رفتار کنی تا دوتامون یکم فکر کنیم ؟.
همه چیز یهویی شد ! واقعا به ارامش نیاز داشتم همینجوری داشتم با چشای گرد شده نگاش میکردم .چه سخنرانی کرد . ینی به جون خودم نباشه به جون سامان تا حالا ایقدر قانع نشده بودم .!! نکنه میخواد خرم کنه؟ بازم این وجدانم اعلام وجود کرد و زد تو سرم. اخه خل و چل از آسمون سرش نازل شدی الام واسه اینکه تو خونش تلپ شی داری واسش کلاس میای؟؟. بزنم بری قاطی باقالیا ؟؟.
کم کم درگیریا داشت فیزیکی میشد که به خودم اومدم . مثه اینکه باید قبول میکردم.نهایتش فردا میرفتم دیگه !
الان ساعت یازده شب با لباس عروس کجا رام میدن ؟. این ماموتم که به اخلاق گندش نمیخوره فکرای ناجور داشته باشه .همینجوری سرم پایین بود و خودمو قانع میکردم که یهو صدای کلافش باعث شد سرمو بگیرم بالا و نگاش کنم
-- یعنی اینهمه فکر کردن میخواد ؟!
سرمو به نشونه ی منفی تکون دادمو با شک نگاش کردم
-- باشه .صبح بهت میگم
#فرار
-- همین الا یادمه خیلی بلند و واضح پیشنهادمو قبول کردی
بعدم اینکه مامانم بفهمه یا نفهمه به خودم مربوطه . توفقط کاری که میگمو میکنی و درازاش میتونی بدون دردسر تا هر وقت خواستی اینجا بمونی تا اون دسته گلی که اب دادی یکم دردسراش بخوابه
بعدم پوزخندی زد .
-- فکر نمیکنم الان اگر برگردی ازت با اغوش باز استقبال کنن !!
چی فکر کرده واقعا ؟همینجوریشم وقتی مغرور حرف میزد دلم میخواد سربه تنش نباشه چه برسه به الان که جوری حرف میزنه انگار فقط من این و سط کمک لازممو دستم
جلوش درازه .. اومدم یه جیغ بنفش مایل به جیگری بزنم سرش که دستشو اورد بالا و عین ظرف نشسته پرید وسط نطقم! .
-- خواهشا جیغ جیغ نکن !از الان تا فردا وقت داری درست فکر کنی جای کلکل با من !. تو یه جا واسه پنهان شدن از دست خانوادت میخوای . منم یکی که منو از دست اصرارای مامانم راحت کنه .میبینی که کارامون بهم گیره .الانم ساعت یازده شکه .از قراره معلوم جایی هم نمیتونی بری.اینقدرم لجباز نباش و منطقی فکر کن . یکم فک کن ببین جای داد و بیداد کردن سر من میتونی یه امشبو دوستانه رفتار کنی تا دوتامون یکم فکر کنیم ؟.
همه چیز یهویی شد ! واقعا به ارامش نیاز داشتم همینجوری داشتم با چشای گرد شده نگاش میکردم .چه سخنرانی کرد . ینی به جون خودم نباشه به جون سامان تا حالا ایقدر قانع نشده بودم .!! نکنه میخواد خرم کنه؟ بازم این وجدانم اعلام وجود کرد و زد تو سرم. اخه خل و چل از آسمون سرش نازل شدی الام واسه اینکه تو خونش تلپ شی داری واسش کلاس میای؟؟. بزنم بری قاطی باقالیا ؟؟.
کم کم درگیریا داشت فیزیکی میشد که به خودم اومدم . مثه اینکه باید قبول میکردم.نهایتش فردا میرفتم دیگه !
الان ساعت یازده شب با لباس عروس کجا رام میدن ؟. این ماموتم که به اخلاق گندش نمیخوره فکرای ناجور داشته باشه .همینجوری سرم پایین بود و خودمو قانع میکردم که یهو صدای کلافش باعث شد سرمو بگیرم بالا و نگاش کنم
-- یعنی اینهمه فکر کردن میخواد ؟!
سرمو به نشونه ی منفی تکون دادمو با شک نگاش کردم
-- باشه .صبح بهت میگم
۲.۶k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.