ادامه پارت۱
ادامه پارت۱
یوری ب سمت کمد لباس هاش رفت تازه دانشگاه قبول شده بود اونم وکالت لباسی معمولی را انتخاب کرد ولی با همون لباس معمولی بازم زیبا بود
با ی تینت کارشو تموم کرد از اتاقش اومد بیرون
حوصله خوردن صبحانه نداشت پس ی نون تست و نوتلا خورد
ب سمت دانشگاه راه افتاد
بعد ی ربع رسید یوری دوستای زیادی داشت همه دوسش داشتن چون هم مهربون و هم زیبا بود
وارد دانشگاه شد ک دوستاش دویدن سمتش
(نایون؟ یورا ﷼)
؟ وااااای دختر نمیدونی چقد دلتنگت بودم
﷼ آره خیلی دلمون برات تنگ بود
+ اوهوم منم
؟ هی خوبی؟
+ آره( لبخند
وارد کلاس شدن و باز هم مزاحم وارد شد کسی ک یوری رو دوست داشت درواقع نمیشه گفت دوست داشت این فقط ی هو*س مسخره بود
(#علامتش)
# سلام بیبی
+ اوفففف میشه بری کنار؟
# نچ
+ میری یا برم مدیرو بیارممم
# وقتشو نداری هی شما دوتا ب کسی چیزی بگین خودتون میدونید
و یوری رو کشید داخل یوری ک فهمیده بود قصدش چیه بغض کرد کاری از دستش بر نمیومد کای اونقد بهش نزدیک شده بود
ک راه نفس کشیدنش بسته بود
نفس نفس میزد یوری اسم داشت( اسم بود؟)
تپش قلب شدید گرفته بود و این اصلا براش خوب نیس چشماش تار میشد کای ک فهمیده بود چخبره ولی بازم ب کارش ادامه میداد ک یهو یکی درو باز کرد و کای پرت شد اونور یوری کم کم داشت از حال میرفت ک جین گرفتش جین یکی از بهترین دوستای یوری بود پسر خیلی مهربونی بود و یوری رو عین خواهرش دوست داشت
جین آروم یوری رو بلند کرد و ب سمت اتاق بهداشت رفت...
ادامه دارد......
یوری ب سمت کمد لباس هاش رفت تازه دانشگاه قبول شده بود اونم وکالت لباسی معمولی را انتخاب کرد ولی با همون لباس معمولی بازم زیبا بود
با ی تینت کارشو تموم کرد از اتاقش اومد بیرون
حوصله خوردن صبحانه نداشت پس ی نون تست و نوتلا خورد
ب سمت دانشگاه راه افتاد
بعد ی ربع رسید یوری دوستای زیادی داشت همه دوسش داشتن چون هم مهربون و هم زیبا بود
وارد دانشگاه شد ک دوستاش دویدن سمتش
(نایون؟ یورا ﷼)
؟ وااااای دختر نمیدونی چقد دلتنگت بودم
﷼ آره خیلی دلمون برات تنگ بود
+ اوهوم منم
؟ هی خوبی؟
+ آره( لبخند
وارد کلاس شدن و باز هم مزاحم وارد شد کسی ک یوری رو دوست داشت درواقع نمیشه گفت دوست داشت این فقط ی هو*س مسخره بود
(#علامتش)
# سلام بیبی
+ اوفففف میشه بری کنار؟
# نچ
+ میری یا برم مدیرو بیارممم
# وقتشو نداری هی شما دوتا ب کسی چیزی بگین خودتون میدونید
و یوری رو کشید داخل یوری ک فهمیده بود قصدش چیه بغض کرد کاری از دستش بر نمیومد کای اونقد بهش نزدیک شده بود
ک راه نفس کشیدنش بسته بود
نفس نفس میزد یوری اسم داشت( اسم بود؟)
تپش قلب شدید گرفته بود و این اصلا براش خوب نیس چشماش تار میشد کای ک فهمیده بود چخبره ولی بازم ب کارش ادامه میداد ک یهو یکی درو باز کرد و کای پرت شد اونور یوری کم کم داشت از حال میرفت ک جین گرفتش جین یکی از بهترین دوستای یوری بود پسر خیلی مهربونی بود و یوری رو عین خواهرش دوست داشت
جین آروم یوری رو بلند کرد و ب سمت اتاق بهداشت رفت...
ادامه دارد......
۳۹۰
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.