عشق و نفرت پارت نمیدونم چند😂
عشق و نفرت پارت نمیدونم چند😂
مینسو: کوک بیا بریم الان یکی میاد
کوک: بیب کسی نمیتونه بیاد چون اینجا فقط برای من و توعه
مینسو: یعنی چه کوک بس کن بیا بریم
ویو کوک
یهویی مینسو دستمو گرفت و کشید سمت در و دویید رفت سوار ماشین شد
پایان ویو
کوک: مینسو کجا داری میری وایسا
(کوک سوار ماشین شد)
مینسو: معلومه اینجا کجاست منو اوردی بعد تازه نزدیکمم میشی اقای جئون
توی یه خونه تاریک و بزرگ مه هیچ کس داخلش نیست
کوک: پس من شدم اقای جئون حالا که اینطوره هیچ جا نمیریم باید تنبیه بشی بدگرل
مینسو: نه کوک من گه خوردم تورو خدا بیا بریم
کوک: دیگه دیره بیب
ویو مینسو
دوباره از ماشین بزور پیادم کرد و بردم داخل اون خونه واقعا خونه شیک و زیبایی بود اما دستمو گرفت و برد طبقه بالا توی یه اتاق خیلی خشگل بود دیزاینش از قبل انگار چیده شده بود به هر حال دیدم کوک دذو بست و منو چسبوند به در و ل.. ب... اـ.. شـ... و گذاشت روی ل... ب... ا.. م
منم همراهی کردم
پایان ویو
کوک: اوم بیب مزهش فوق العادس
وبو مینسو
کوک لباسامو د.. ر... اـ.. و.. ر... د و لباسا خودشم همینجور و پرتم کرد روی تخت و (بقیش با ذهن خودتون)
ویو صبح
ویو مینسو
با دل درد شدیدی بیدار شدم بوی خیلی خوب از طبقه پایین میومد یاد دیشب افتادم یه عاحی کشیدم لباسامو پوشیدم رفتم پایین
پایان ویو
کوک: بیب بیدار شدی
مینسو: اره صبح بخیر این بو از کجا میاد
کوک: شکمو بیا بخور پنکیک درست کردم
مینسو: هوم باشه
کوک: مینسو اتفاقی افتاده
مینسو: هه نه اقای جئون فقط میخواستم بگم خیال بر ندار که بخشیدمت
کوک:مینسو چت شده از دیروز تا حالا اقای جئون اقای جئون روی فامیلیم کراش زدی
مینسو:...
ویو کوک
یهو دیدم مینسو رفت سکت دستشویی
پایان ویو
ویو مینسو
یهو حس کردم مریض شدم(پ.. ر. یو. د) سریع رفتم سمت دستشویی و بله شدم اخه الان وقتش بود لعنتی هوفغ
پایان ویو
ادامه دارد...
مینسو: کوک بیا بریم الان یکی میاد
کوک: بیب کسی نمیتونه بیاد چون اینجا فقط برای من و توعه
مینسو: یعنی چه کوک بس کن بیا بریم
ویو کوک
یهویی مینسو دستمو گرفت و کشید سمت در و دویید رفت سوار ماشین شد
پایان ویو
کوک: مینسو کجا داری میری وایسا
(کوک سوار ماشین شد)
مینسو: معلومه اینجا کجاست منو اوردی بعد تازه نزدیکمم میشی اقای جئون
توی یه خونه تاریک و بزرگ مه هیچ کس داخلش نیست
کوک: پس من شدم اقای جئون حالا که اینطوره هیچ جا نمیریم باید تنبیه بشی بدگرل
مینسو: نه کوک من گه خوردم تورو خدا بیا بریم
کوک: دیگه دیره بیب
ویو مینسو
دوباره از ماشین بزور پیادم کرد و بردم داخل اون خونه واقعا خونه شیک و زیبایی بود اما دستمو گرفت و برد طبقه بالا توی یه اتاق خیلی خشگل بود دیزاینش از قبل انگار چیده شده بود به هر حال دیدم کوک دذو بست و منو چسبوند به در و ل.. ب... اـ.. شـ... و گذاشت روی ل... ب... ا.. م
منم همراهی کردم
پایان ویو
کوک: اوم بیب مزهش فوق العادس
وبو مینسو
کوک لباسامو د.. ر... اـ.. و.. ر... د و لباسا خودشم همینجور و پرتم کرد روی تخت و (بقیش با ذهن خودتون)
ویو صبح
ویو مینسو
با دل درد شدیدی بیدار شدم بوی خیلی خوب از طبقه پایین میومد یاد دیشب افتادم یه عاحی کشیدم لباسامو پوشیدم رفتم پایین
پایان ویو
کوک: بیب بیدار شدی
مینسو: اره صبح بخیر این بو از کجا میاد
کوک: شکمو بیا بخور پنکیک درست کردم
مینسو: هوم باشه
کوک: مینسو اتفاقی افتاده
مینسو: هه نه اقای جئون فقط میخواستم بگم خیال بر ندار که بخشیدمت
کوک:مینسو چت شده از دیروز تا حالا اقای جئون اقای جئون روی فامیلیم کراش زدی
مینسو:...
ویو کوک
یهو دیدم مینسو رفت سکت دستشویی
پایان ویو
ویو مینسو
یهو حس کردم مریض شدم(پ.. ر. یو. د) سریع رفتم سمت دستشویی و بله شدم اخه الان وقتش بود لعنتی هوفغ
پایان ویو
ادامه دارد...
۹.۳k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.