پارت30🌈✨still with me
پارت30
دو ماه بعد
نیا: تهیونگ بیا دیگههههه
ته: خب اگه کمکم کنی خیلی زودتر میتونم بیاممم
نیا:بادو رفتم ازش دو تا از وسایلو گرفتم درحاله گرفتم رو گونش یه بوس گذاشتم و شروع کردم راه دویدن به سمت ساحل
ته: بهت میگم که تو عروسه فراری هستی بگو نه😂
نیا:بدو تا تو برسی شب شدههههه
ته؛ اومدمممم
نیا: همممم چقدر ساحل ارامش داره
دو تا دست دورم حلقه شد کی میتونست باشه جز ته ته سرمو برگردوندم هردومون تو نگاه هم غرق شده بود بودیم که صدای عکس گرفتن شنیدم برگشتم سمته اون عکاس داشت از ما عکس میگرفت شغلتو واقعا دوست دارم
عکاسه: ممنون این چند روزه بیکارم برای همین از صحنه و ها منظره های قشنگ عکس میگیرم شما دو تا خیلی زیبایید
نیا: واقعا ممنون میشه عکسمونو ببینم؟
عکاسه: بعله حتما
نیا: وای چه قشنگه داد زدم تهههیونگگگگ بیا اینو ببینننن
ته:وای واقعا قشنگه میتونیم اینو داشته باشیم ؟
عکاس: حتما چرا که نه
نیا: با ذوق گفتم من اینو میچسبونم به یخچال😁
ته: (خنده)
نیا: وای اونجارو داره غروب میشهههه وای خیلی قشنگه
ته: درست مثله تو
نیا: خنده ای از سره بلبل زبونیش کردم که چشمم به یه ابمیوه فروشی افتاد
تهیونگ میای بریم اونجا ابمیوه بخریم؟
ته: بزن بریم
نیا: ابمیومونو خوردیم و داشتیم دست تو دست راه میرفتیم که گوشیه تهیونگ زنگ خورد
اوف یه عالمه وقت بود داشت حرف میزد دیگه اصن برام مهم نبود چه شخصی بوداروم رفتم نزدیکش و گوشیو از دستش کشیدم که داد زد : نیاااااا گوشیو بدههه
من اون تماسو قطع کردم و یه هو دیدم تهیونگ داره با سرعت نور به سمتم میاد شروع کردم فرار کردن
ته: نیاااااا بده گوشیو بدههه
نیا: نمیخوام تو با من اومدی خوش گذرونی حق نداری با بقیه انقد زیاد صحبت کنی
ته: وایسا کاریت ندارممممم
نیا: اره معلومه
که یه هو دیدم دستم از پشت کشیده شد افتادم تو یه بغله ته
ته: دیدی نمیتونی از دستم فرار کنی فندقه من؟
نیا:عرق کرده بودم و داشتم میخندیدم خیلی خوشحال بودم من خودمو یه ادمه خوش بخت میدیدم
پایان♡
گایز این فیکمونم تموم شد فعلا ایده ی یه جدیدی واسه ی فیک ندارم مدرسه ها هم فردا باز میشه فعالیتم متوقف نمیشه اما ممکنه کمتر شه حتی شاید نشه
ازتون خواهش میکنم نظرتونو درباره این فیک بگید چطور بود اشکالاتش کجا بود؟
لطفا مشکلی توی فیکام میبینید بگید که توی بعدی ها درستش کنم مرسیییᰔ
دو ماه بعد
نیا: تهیونگ بیا دیگههههه
ته: خب اگه کمکم کنی خیلی زودتر میتونم بیاممم
نیا:بادو رفتم ازش دو تا از وسایلو گرفتم درحاله گرفتم رو گونش یه بوس گذاشتم و شروع کردم راه دویدن به سمت ساحل
ته: بهت میگم که تو عروسه فراری هستی بگو نه😂
نیا:بدو تا تو برسی شب شدههههه
ته؛ اومدمممم
نیا: همممم چقدر ساحل ارامش داره
دو تا دست دورم حلقه شد کی میتونست باشه جز ته ته سرمو برگردوندم هردومون تو نگاه هم غرق شده بود بودیم که صدای عکس گرفتن شنیدم برگشتم سمته اون عکاس داشت از ما عکس میگرفت شغلتو واقعا دوست دارم
عکاسه: ممنون این چند روزه بیکارم برای همین از صحنه و ها منظره های قشنگ عکس میگیرم شما دو تا خیلی زیبایید
نیا: واقعا ممنون میشه عکسمونو ببینم؟
عکاسه: بعله حتما
نیا: وای چه قشنگه داد زدم تهههیونگگگگ بیا اینو ببینننن
ته:وای واقعا قشنگه میتونیم اینو داشته باشیم ؟
عکاس: حتما چرا که نه
نیا: با ذوق گفتم من اینو میچسبونم به یخچال😁
ته: (خنده)
نیا: وای اونجارو داره غروب میشهههه وای خیلی قشنگه
ته: درست مثله تو
نیا: خنده ای از سره بلبل زبونیش کردم که چشمم به یه ابمیوه فروشی افتاد
تهیونگ میای بریم اونجا ابمیوه بخریم؟
ته: بزن بریم
نیا: ابمیومونو خوردیم و داشتیم دست تو دست راه میرفتیم که گوشیه تهیونگ زنگ خورد
اوف یه عالمه وقت بود داشت حرف میزد دیگه اصن برام مهم نبود چه شخصی بوداروم رفتم نزدیکش و گوشیو از دستش کشیدم که داد زد : نیاااااا گوشیو بدههه
من اون تماسو قطع کردم و یه هو دیدم تهیونگ داره با سرعت نور به سمتم میاد شروع کردم فرار کردن
ته: نیاااااا بده گوشیو بدههه
نیا: نمیخوام تو با من اومدی خوش گذرونی حق نداری با بقیه انقد زیاد صحبت کنی
ته: وایسا کاریت ندارممممم
نیا: اره معلومه
که یه هو دیدم دستم از پشت کشیده شد افتادم تو یه بغله ته
ته: دیدی نمیتونی از دستم فرار کنی فندقه من؟
نیا:عرق کرده بودم و داشتم میخندیدم خیلی خوشحال بودم من خودمو یه ادمه خوش بخت میدیدم
پایان♡
گایز این فیکمونم تموم شد فعلا ایده ی یه جدیدی واسه ی فیک ندارم مدرسه ها هم فردا باز میشه فعالیتم متوقف نمیشه اما ممکنه کمتر شه حتی شاید نشه
ازتون خواهش میکنم نظرتونو درباره این فیک بگید چطور بود اشکالاتش کجا بود؟
لطفا مشکلی توی فیکام میبینید بگید که توی بعدی ها درستش کنم مرسیییᰔ
۵۶.۳k
۰۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.