سناریو وقتی میبینن یسری ازپسرا دارن اذیتتون می کنن
تام : تو تازه داشتی از پیش تام برمیگشتی که اون متوجه شد کتاب تو جا گذاشتی به سمت سالن اجتماعات اسلیترین حرکت کرد تا کتاب تو بهت بده که دید پسرا دارن برات قلدری میکنن سری به سمتتون اومد و.....(فک کنم خودتون میدونید چه بلایی سرشون اورد🤣🤐)
متیو: تو شبش با متیو بحثت شده بود و العان باهم حرف نمیزدید اومدی بری سر کلاست که از شانست خوردی به یه گروه از قلدرای مدرسه
من معذرت میخوام
*کجا با این عجله خانوم کوچولو
برو گمشو
اونا گرفتنت تو شروع کردی به جیغ داد که یهو متیو پیداش شد و انقدر زدشون که به گوه خوردن افتادن و فرار کردن
چجوری پیدام کردی تو العان باید سر کلاست باشی
_ هرچی منتظر موندم نیومدی منم نگران شدم کلاسو پیچوندم که بیام دنبالت
دست خودت نبود یهو بغلش کردی و باهم رفتین سر کلاس
دراکو: تو داشتی با دراکو تو هاگزمیت قدم میزدی که اون گفت باید چند دقیقه تنهات بزاره و ازت خواست همونجا بمونی و تو قبول کردی وقتی دراکو رفت حوصلت سر رفت رفتی تو یکی از کافه های نزدیک نشستی که دیدی یسری پسر دارن از میز بغلی نگات میکنن سری بلند شدی که بری یه یکیشون دستتو گرفت تو داشتی سعی میکردی دستتو ازاد کنی و شروع کردی به داد بیداد که چند نفرشون اومدن جلوتو گرفتن یهو دراکو از در اومد تو تا میتونست زدشون
_مگه بهت نگفتم همونجا بمون
خب حوصلم سر رفته بود
_خیلی خوب باش حالا بهتره برگردیم هاگوارتز
وقتی رسیدین هاگوارتز تو داشتی زخمای دراکو رو پانسمان میکردی که اون یه جعبه کادو پیچ شده بهت داد تو بازش کردی و دیدی توش یه ست گردنبند با طرح مار بود خیلی خوشحال شدی و دراکو ازت قول گرفت که همیشه اونو تو گردنت بندازی
تئو: تو و تئودور داشتین از سر کلاس برمیگشتین که تئو رفت پیش دوستاش و تو داشتی میرفتی به خابگاهت که چنتا از پسرای قلدر هاگوارتز جلوی راهتو گرفتن تو سعی کردی فرار کنی ولی اونا ازت قوی تر بودن و به راحتی تونستن جلوتو بگیرن تو کمک خاستی و تئو رو صدا کردی از شانست اون با دوستاش همون نزدیکیا بود داشت دنبالت میگشت وقتی صداتو شنید به سمتت اومد و ترو پشت خودش قایم کرد تو درحالی که گوشه دیوار بودی به تئو و دوستاش که در حال کتک زدن اونا بودن نگاه میکردی
پارت لورنزو رو بعدا میدم 😊♡
متیو: تو شبش با متیو بحثت شده بود و العان باهم حرف نمیزدید اومدی بری سر کلاست که از شانست خوردی به یه گروه از قلدرای مدرسه
من معذرت میخوام
*کجا با این عجله خانوم کوچولو
برو گمشو
اونا گرفتنت تو شروع کردی به جیغ داد که یهو متیو پیداش شد و انقدر زدشون که به گوه خوردن افتادن و فرار کردن
چجوری پیدام کردی تو العان باید سر کلاست باشی
_ هرچی منتظر موندم نیومدی منم نگران شدم کلاسو پیچوندم که بیام دنبالت
دست خودت نبود یهو بغلش کردی و باهم رفتین سر کلاس
دراکو: تو داشتی با دراکو تو هاگزمیت قدم میزدی که اون گفت باید چند دقیقه تنهات بزاره و ازت خواست همونجا بمونی و تو قبول کردی وقتی دراکو رفت حوصلت سر رفت رفتی تو یکی از کافه های نزدیک نشستی که دیدی یسری پسر دارن از میز بغلی نگات میکنن سری بلند شدی که بری یه یکیشون دستتو گرفت تو داشتی سعی میکردی دستتو ازاد کنی و شروع کردی به داد بیداد که چند نفرشون اومدن جلوتو گرفتن یهو دراکو از در اومد تو تا میتونست زدشون
_مگه بهت نگفتم همونجا بمون
خب حوصلم سر رفته بود
_خیلی خوب باش حالا بهتره برگردیم هاگوارتز
وقتی رسیدین هاگوارتز تو داشتی زخمای دراکو رو پانسمان میکردی که اون یه جعبه کادو پیچ شده بهت داد تو بازش کردی و دیدی توش یه ست گردنبند با طرح مار بود خیلی خوشحال شدی و دراکو ازت قول گرفت که همیشه اونو تو گردنت بندازی
تئو: تو و تئودور داشتین از سر کلاس برمیگشتین که تئو رفت پیش دوستاش و تو داشتی میرفتی به خابگاهت که چنتا از پسرای قلدر هاگوارتز جلوی راهتو گرفتن تو سعی کردی فرار کنی ولی اونا ازت قوی تر بودن و به راحتی تونستن جلوتو بگیرن تو کمک خاستی و تئو رو صدا کردی از شانست اون با دوستاش همون نزدیکیا بود داشت دنبالت میگشت وقتی صداتو شنید به سمتت اومد و ترو پشت خودش قایم کرد تو درحالی که گوشه دیوار بودی به تئو و دوستاش که در حال کتک زدن اونا بودن نگاه میکردی
پارت لورنزو رو بعدا میدم 😊♡
۵.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.