life again پارت اول
#life_again
Part one
۱۰ ژانویه ی ۲۰۲۴ / سئول
دست پسر بزرگتر رو ول کرد و زیر بارون توی پارک دوید. پارک خالی از کل جمعیت فقط همون دو نفر درحال دویدن توی پارک زیر بارون بودن. بارونی که با سرعت زیاد میبارید و این توی این یه هفته خیلی عادی بود . تازه زمستون شروع شده بود و کریسمس گذشته بود.
جیمین: اگه تونستی منو بگیری برات یه جایزه دارماااا.
یونگی از پشت به به پسر کوچیکتر نزدیک شد و پسر رو کشید عقب و جیمین یه دفعه ای از پشت افتاد توی بغل یونگی.
یونگی با صدای بمی که بخاطر دویدن خش دار شده بود گفت: خب پارک جیمین گرفتمت الان جایزم چیه؟
جیمین دستشو دور گردن پسر بزرگتر حلقه کرد و گفت: آماده ای جایزه رو بهت بدم؟
یونگی 'هومم'ی زیر لب گفت و جیمین صورتشو نزدیک پسر کرد و لباشو روی لب های نازک پسر بزرگتر گذاشت . فقط لمس بود ... برای رفع دلتنگی.
بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن و صاف ایستادن. یونگی دستاشو دور بدن ظریف دوست پسرش حلقه کرد و جیمین هم دستاشو دور گردنش. و پیشونی هاشونو به هم چسبوندن.
جیمین آروم ولی با صدایی که هردوشون بشنون گفت: مین یونگی اگه یه بار دیگه بدون گفتن به من غیبت بزنه. از پنجره خونت پرتت میکنم پایین.
یونگی: چشم . ببخشید جیمینا میدونی که مامانم حالش خوب نبود وگرنه حتما بهت خبر میدادم.
جیمین: میدونم میدونم ...
یونگی: بیا ببرمت خونه....صد درصد جونگکوک میکشتم اگه مریض بشی.
جیمین خنده ای کرد و گفت: من که مریض شدم مهم نیست ولی تو چی؟ تهیونگ هم منو هم تورو میکشه.
یونگی: خب اگه مردم اینو بدون عاشقتم.
جیمین: منم عاشقتم.
......................
Part one
۱۰ ژانویه ی ۲۰۲۴ / سئول
دست پسر بزرگتر رو ول کرد و زیر بارون توی پارک دوید. پارک خالی از کل جمعیت فقط همون دو نفر درحال دویدن توی پارک زیر بارون بودن. بارونی که با سرعت زیاد میبارید و این توی این یه هفته خیلی عادی بود . تازه زمستون شروع شده بود و کریسمس گذشته بود.
جیمین: اگه تونستی منو بگیری برات یه جایزه دارماااا.
یونگی از پشت به به پسر کوچیکتر نزدیک شد و پسر رو کشید عقب و جیمین یه دفعه ای از پشت افتاد توی بغل یونگی.
یونگی با صدای بمی که بخاطر دویدن خش دار شده بود گفت: خب پارک جیمین گرفتمت الان جایزم چیه؟
جیمین دستشو دور گردن پسر بزرگتر حلقه کرد و گفت: آماده ای جایزه رو بهت بدم؟
یونگی 'هومم'ی زیر لب گفت و جیمین صورتشو نزدیک پسر کرد و لباشو روی لب های نازک پسر بزرگتر گذاشت . فقط لمس بود ... برای رفع دلتنگی.
بعد از چند دقیقه از هم جدا شدن و صاف ایستادن. یونگی دستاشو دور بدن ظریف دوست پسرش حلقه کرد و جیمین هم دستاشو دور گردنش. و پیشونی هاشونو به هم چسبوندن.
جیمین آروم ولی با صدایی که هردوشون بشنون گفت: مین یونگی اگه یه بار دیگه بدون گفتن به من غیبت بزنه. از پنجره خونت پرتت میکنم پایین.
یونگی: چشم . ببخشید جیمینا میدونی که مامانم حالش خوب نبود وگرنه حتما بهت خبر میدادم.
جیمین: میدونم میدونم ...
یونگی: بیا ببرمت خونه....صد درصد جونگکوک میکشتم اگه مریض بشی.
جیمین خنده ای کرد و گفت: من که مریض شدم مهم نیست ولی تو چی؟ تهیونگ هم منو هم تورو میکشه.
یونگی: خب اگه مردم اینو بدون عاشقتم.
جیمین: منم عاشقتم.
......................
۸.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.