پارت 29
پارت 29
یک ماه میشه که از بیمارستان اومدم خونه رویا همون پایین شهر
داشتم نقاشی می کشیدم که رویا با گریه اومد خونه
من: چی شده عشقم
رویا: رامتین
نفس نمی تونست بکشه
من: رامتین چی
رویا: اووونن
من: حالش خوبه چی شده
رویا: اون
من: اروم باش بگو
رویا: داره ازدواج می کنه
من: خب بابا گفتم چی شده
که تازه دوهزاریم افتاد
من: چی با کی
رویا: دختر عمه اش
من: با اون چرا اخه چی شده بین شما
رویا: چند روز بعد اومدن تو ما رفتیم خونه خاله ات تا منو نشون بده خاله ات تا فهمید من چیم کیم انداختم بیرون رامتین هم با من اومد گفت هر جوری شده راضی می کنه بعد الان کارت عروسی اش اورده میگه نمی تونم روو حرف مامانم حرف بزنم
من: از همون اول بچه ننه بود
رویا: فرشته من بدون اون می میرم من
من: تو چی ها دو و سه ماه هم دیدین خودش بکشه چند وقته باهاشی ها
رویا: تو چرا خری اخه
نشست وسعت سالن گریه می کرد منم فکر می کردم به چی هیچی
رویا: اون ازدواج می کنه منم می تونم از همون اول معلوم بود دوستم نداشت اقلا ادم از کسی که دوست داره دفاع می کنه اما اون چی میگه حرف حرف مامانم مامانم میگه نه یعنی نه
من: بسه بسه ولش کن دیگه
رویا: من خرم من الاغم
من: تازه فهمیدی
اقا یه دوهفته میشه که خونه اعزاداری رویا گریه من و حسین دلداری اقا این داداش من فردا عروسی دو روز پیش عقد کرد
من: رویا بس کن دیگه اون الان مال یکی دیگه شده
حسین: تا کی می خواهد خودت زندانی کنی
گوشیم زنگ خورد
رامتین بود
من: فرمایش
رامتین: ابجی فردا میای عروسیم
من: چی مگه از من نظر پرسیدی تو به چه حقی من و ابجی صدا می کنی
یک ماه میشه که از بیمارستان اومدم خونه رویا همون پایین شهر
داشتم نقاشی می کشیدم که رویا با گریه اومد خونه
من: چی شده عشقم
رویا: رامتین
نفس نمی تونست بکشه
من: رامتین چی
رویا: اووونن
من: حالش خوبه چی شده
رویا: اون
من: اروم باش بگو
رویا: داره ازدواج می کنه
من: خب بابا گفتم چی شده
که تازه دوهزاریم افتاد
من: چی با کی
رویا: دختر عمه اش
من: با اون چرا اخه چی شده بین شما
رویا: چند روز بعد اومدن تو ما رفتیم خونه خاله ات تا منو نشون بده خاله ات تا فهمید من چیم کیم انداختم بیرون رامتین هم با من اومد گفت هر جوری شده راضی می کنه بعد الان کارت عروسی اش اورده میگه نمی تونم روو حرف مامانم حرف بزنم
من: از همون اول بچه ننه بود
رویا: فرشته من بدون اون می میرم من
من: تو چی ها دو و سه ماه هم دیدین خودش بکشه چند وقته باهاشی ها
رویا: تو چرا خری اخه
نشست وسعت سالن گریه می کرد منم فکر می کردم به چی هیچی
رویا: اون ازدواج می کنه منم می تونم از همون اول معلوم بود دوستم نداشت اقلا ادم از کسی که دوست داره دفاع می کنه اما اون چی میگه حرف حرف مامانم مامانم میگه نه یعنی نه
من: بسه بسه ولش کن دیگه
رویا: من خرم من الاغم
من: تازه فهمیدی
اقا یه دوهفته میشه که خونه اعزاداری رویا گریه من و حسین دلداری اقا این داداش من فردا عروسی دو روز پیش عقد کرد
من: رویا بس کن دیگه اون الان مال یکی دیگه شده
حسین: تا کی می خواهد خودت زندانی کنی
گوشیم زنگ خورد
رامتین بود
من: فرمایش
رامتین: ابجی فردا میای عروسیم
من: چی مگه از من نظر پرسیدی تو به چه حقی من و ابجی صدا می کنی
۶.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.