و وقتی برسید به اونجا یه پرچم میبینید اون پرچم رو بر میدا
و وقتی برسید به اونجا یه پرچم میبینید اون پرچم رو بر میدارید و میاید همینجا ۲ تا ۳ ساعت وقت
دارید، نگران نباشید اگر گم بشید همراهان ما پیداتون میکنن ۱۵ دقیقه دیگه باید حرکت کنید
تو فکر بودم که صدایی رو از پشتم شنیدم برگشتم که گان یکی از دوستای دبیرستانم رو که خیلی هم
با هم صمیمی بودیم رو دیدم
+ گاننننن
پریدم بغلش و محکم بغلش کردم ات کمرم شکست دختر خیلی سنگینی از بغلش پایین اومدم و پشت چشمی براش نازک کردم که خندید شوخی کردم بابا
میدونم ولی خیلی تغییر کردیا اونایی که تو مدرسه مسخرت میکردن الان قطعا دارن زجه میزنن
تو چی؟
یا منکه مسخرت نکردم من تنها دوستت بودم آره و بخاطر تو من تونستم اینجوری تغییر کنم او راستی این هم گروهیته؟ به سمت شوگا برگشتم که با اخمای در هم رفتش مواجه شدم
چیه؟ چرا اینجوری نگاه میکنی?
هیچی، فقط اینکه نگران اون نقشه تو دستتم، مچاله شد بدبخت به نقشه نگاه کردم یکمی محکم فشارش داده بودم و فقط کمی مچاله شده بود
اوه حواسم نبود هیجانی شدم يلحظه ولی زیاد مچاله نشده بیا درست شد
بدش به من رفتم پشت گان نوچ نمیدم افتاد دنبالم که پا به فرار گذاشتم بعدا میبینمت گان
تندتند میدویدم و اونم پشت سرم میدوید دیگه داشتم نفس کم میوردم پشتم رو نگاه کردم که خبری
از یونگی نبود وایسادم و به دور و اطرافم نگاه کردم
یونگی؟ یونگی کجایی؟ هی با من شوخی نکنا
یهو صدایی از پشت بوته ها شنیدم
یون .. یونگیا اذیتم نکن بیا بیرون
درختا جلوی نور خورشید رو گرفته بودن برای همین همه چیز کاملا معلوم نبود، یهو صدایی از پشت
گوشم شنیدم
تكون نخور ا.ت، یه مار بغل پاته سیخ و بدون حرکت سرجام وایسادم بغضم گرفته بود من از مار خیلی میترسیدم..
یون .. یونگیا لطفا کمکم کن، من از مار میترسم
باشه آروم باش فقط بدون هیچ حرکتی همینجا وایسا تا بفهمه فقط یه اسکلی و بره
دارید، نگران نباشید اگر گم بشید همراهان ما پیداتون میکنن ۱۵ دقیقه دیگه باید حرکت کنید
تو فکر بودم که صدایی رو از پشتم شنیدم برگشتم که گان یکی از دوستای دبیرستانم رو که خیلی هم
با هم صمیمی بودیم رو دیدم
+ گاننننن
پریدم بغلش و محکم بغلش کردم ات کمرم شکست دختر خیلی سنگینی از بغلش پایین اومدم و پشت چشمی براش نازک کردم که خندید شوخی کردم بابا
میدونم ولی خیلی تغییر کردیا اونایی که تو مدرسه مسخرت میکردن الان قطعا دارن زجه میزنن
تو چی؟
یا منکه مسخرت نکردم من تنها دوستت بودم آره و بخاطر تو من تونستم اینجوری تغییر کنم او راستی این هم گروهیته؟ به سمت شوگا برگشتم که با اخمای در هم رفتش مواجه شدم
چیه؟ چرا اینجوری نگاه میکنی?
هیچی، فقط اینکه نگران اون نقشه تو دستتم، مچاله شد بدبخت به نقشه نگاه کردم یکمی محکم فشارش داده بودم و فقط کمی مچاله شده بود
اوه حواسم نبود هیجانی شدم يلحظه ولی زیاد مچاله نشده بیا درست شد
بدش به من رفتم پشت گان نوچ نمیدم افتاد دنبالم که پا به فرار گذاشتم بعدا میبینمت گان
تندتند میدویدم و اونم پشت سرم میدوید دیگه داشتم نفس کم میوردم پشتم رو نگاه کردم که خبری
از یونگی نبود وایسادم و به دور و اطرافم نگاه کردم
یونگی؟ یونگی کجایی؟ هی با من شوخی نکنا
یهو صدایی از پشت بوته ها شنیدم
یون .. یونگیا اذیتم نکن بیا بیرون
درختا جلوی نور خورشید رو گرفته بودن برای همین همه چیز کاملا معلوم نبود، یهو صدایی از پشت
گوشم شنیدم
تكون نخور ا.ت، یه مار بغل پاته سیخ و بدون حرکت سرجام وایسادم بغضم گرفته بود من از مار خیلی میترسیدم..
یون .. یونگیا لطفا کمکم کن، من از مار میترسم
باشه آروم باش فقط بدون هیچ حرکتی همینجا وایسا تا بفهمه فقط یه اسکلی و بره
۸۸۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.