🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚗𝚊𝚞𝚐𝚑𝚝𝚢 𝚖𝚊𝚗𝚊𝚐𝚎𝚛 🖇
🖇 𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟷𝟸 🖇
ات: رفتم خونه وسایلمو جمع کردم و یکم استراحت کردم.
ات: واو امروز...... روز عجیبی بود. آیشش گشنهام شد برم یه چیزی بخورم.
رامیون واسه خودم درست کردم و خوردم. که نگاهم خودبه خود به ساعت افتاد :
۳۰ : ۱۹
ات: شتتتت داره دیرم میشه
بلند شدم یه لباس راحت برای فرودگاه پوشیدم و چمدونم رو گرفتم.
ات: این گوشیه فا*کی کدوم گوریه پس
دور و برو گشتم تا اینکه زیر تختم پیداش کردم. اسنپ گرفتم و رفتم پشت در منتظر موندم.
جونگکوک: من و اعضا و بقیه جلوی کمپانی ایستاده بودیم، ات یکم دیر کرده بود دیگه داشتم نگرانش می شدم که دیدم یه اسنپ جلوی در کمپانی ایستاد و ات اومد بیرون. نمیدونم چرا احساس کردم یه چیزی زیر لب گفت.
ات: بعد پنچ مین اسنپ اومد سوارش شدم و به سمت کمپانی حرکت کردیم. وقتی رسیدم دیدم همه جلوی در ایستاده بودن.
ات: اه اه اون استف رو مخ هم میاد؟ (زمزمه)
چمدونم رو برداشتم. میخواستم ببرم بالا که جونگکوک اومد کمکم.
جونگکوک: بدش به من سنگینه.
ات: وقتی جونگکوک اومده بود کمکم اون استفه داشت از حسودی میترکید.
استف: این هرزه هم قراره همراه ما بیاد؟ ایشش کوکیاااااا
جونگکوک: ..........
استف: اوپاااااااا
جونگکوک: .........
ات: یا جونگکوکا اون استفه داره صدات میکنه چرا جوابشو نمیدی؟
لباس ات*
___________________
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
🖇 𝚙𝚊𝚛𝚝 𝟷𝟸 🖇
ات: رفتم خونه وسایلمو جمع کردم و یکم استراحت کردم.
ات: واو امروز...... روز عجیبی بود. آیشش گشنهام شد برم یه چیزی بخورم.
رامیون واسه خودم درست کردم و خوردم. که نگاهم خودبه خود به ساعت افتاد :
۳۰ : ۱۹
ات: شتتتت داره دیرم میشه
بلند شدم یه لباس راحت برای فرودگاه پوشیدم و چمدونم رو گرفتم.
ات: این گوشیه فا*کی کدوم گوریه پس
دور و برو گشتم تا اینکه زیر تختم پیداش کردم. اسنپ گرفتم و رفتم پشت در منتظر موندم.
جونگکوک: من و اعضا و بقیه جلوی کمپانی ایستاده بودیم، ات یکم دیر کرده بود دیگه داشتم نگرانش می شدم که دیدم یه اسنپ جلوی در کمپانی ایستاد و ات اومد بیرون. نمیدونم چرا احساس کردم یه چیزی زیر لب گفت.
ات: بعد پنچ مین اسنپ اومد سوارش شدم و به سمت کمپانی حرکت کردیم. وقتی رسیدم دیدم همه جلوی در ایستاده بودن.
ات: اه اه اون استف رو مخ هم میاد؟ (زمزمه)
چمدونم رو برداشتم. میخواستم ببرم بالا که جونگکوک اومد کمکم.
جونگکوک: بدش به من سنگینه.
ات: وقتی جونگکوک اومده بود کمکم اون استفه داشت از حسودی میترکید.
استف: این هرزه هم قراره همراه ما بیاد؟ ایشش کوکیاااااا
جونگکوک: ..........
استف: اوپاااااااا
جونگکوک: .........
ات: یا جونگکوکا اون استفه داره صدات میکنه چرا جوابشو نمیدی؟
لباس ات*
___________________
لایک و کامنت یادتون نره🖇🌚🖤
۴.۴k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.