پارت۲(داستان عشق قدیمی ما)
ا.ت:
دوست پسر؟ من دوست پسر داشتم ؟ نمیدونستم قبلا وقتی همچنین موقعیتی پیش نیومد چیکار می کردم پس فقط بلاکش کردم امیدوار بودم که بعداً دوباره پیام نده
فرداش:
صبح که بیدار شدم یادم بود میکاپ ساده ای انجام بدم که این دفعه ضایع نشم مثل دیروز بعد از اینکه آماده شدم و صبحانه خوردم طبق معمول پدرم منو رسوند به مدرسه چون میخواست تا وقتی مطمئن میشه ازم خودش باهام باشه
وقتی توی ماشین بودیم میخواستم ازش بپرسم که دوست پسری در گذشته من بوده یا نه ولی ترسیدم چون معمولا پدرها حساسم پس دهنمو بستم کل راه
تو مدرسه:
رفتم تو یهو یادم افتاد باید هر روز بیام مدرسه(حقیقت بسی تلخ است 🙂💔)
در کلاس رو باز کردم که برم داخل که یه نفر موهامو کشید و بردم یه گوشه توی حیاط مث خر ترسیده بودم که میخواد چیکار کنه که موهامو ول کرد
برگشتم سمتش تهیونگ بود که با عصبانیت نگام می کرد گفتم: اع تو؟ از همون اولش معلوم بود کم داری (خودت کم داری😐)
گفت: جانم ؟(عصبی)
گفتم: چرا یجوری رفتار می کنی انگار بدهکارتم؟ خجالت نمی کشی موهای یه دختر رو می کشی ؟
گفت: *پورخند* سوال خوبیه...چرا بلاکم کردی؟(عصبی و داد)
ا/ت:جانم؟من؟کی؟ حتی شمارتو ندارم چطور بلاکت کردم؟
تهیونگ: به به دروغگو هم که شده دوست دخترم(عصبی)
دوست دختر ؟ برای ا/ت سخت بود باور کنه که یه روزی اصلا با کسی بوده
ا/ت: اونی که پیام داد گفت دوست پسر منه تو بودی؟
زبان نویسنده:
ا/ت فقط میخواست مطمئن بشه اونقدی باهوش بود که بدونه یه پسر چه کارهایی میتونه با قلب یه دختر بکنه و راحت گولش بزنه مخصوصا الان که اون از گذشته اش خبری نداشت
تهیونگ: آره متاسفانه...انگار اشتباه کردم بجای اینکه تشکر کنی که حقیقت رو بهت گفتم بلاکم هم کردی خانوم کوچولو
ا/ت اولا کوچولو خودتی دوما کی میگه تو راست میگی؟
تهیونگ: آره تو راست میگی نباید حرف منو باور کنی...ولی حداقل خانوادت بهت نگفتن؟(عصبی)
ا/ت: نه ... متاسفم تهیونگ من نمی دونم چی بینمون بوده
تهیونگ سرشو انداخت پایین و هیچی برای گفتن نداشت و رفت ولی ا/ت انقد راجب گذشته اش کنجکاو شده بوده بود که نمیتونست صبر کنه که حقیقت رو بفهمه
بعد از مدرسه:
ا/ت:
مدرسم که تموم شد با تمام توان به سمت خونه دوییدم باید هرجور شده نقش تهیونگ توی گذشته ی من معلوم میشد رفتم خونه
مامان ا/ت: سلام دخترم خو..
نزاشتم حرفشو کامل کنه که گفتم: تهیونگ کیه مامان؟ نقشش چیه توی گذشته ی من؟
....
خب دوستان بگید اسلایدی خوبه یا اینجوری ؟
دوست پسر؟ من دوست پسر داشتم ؟ نمیدونستم قبلا وقتی همچنین موقعیتی پیش نیومد چیکار می کردم پس فقط بلاکش کردم امیدوار بودم که بعداً دوباره پیام نده
فرداش:
صبح که بیدار شدم یادم بود میکاپ ساده ای انجام بدم که این دفعه ضایع نشم مثل دیروز بعد از اینکه آماده شدم و صبحانه خوردم طبق معمول پدرم منو رسوند به مدرسه چون میخواست تا وقتی مطمئن میشه ازم خودش باهام باشه
وقتی توی ماشین بودیم میخواستم ازش بپرسم که دوست پسری در گذشته من بوده یا نه ولی ترسیدم چون معمولا پدرها حساسم پس دهنمو بستم کل راه
تو مدرسه:
رفتم تو یهو یادم افتاد باید هر روز بیام مدرسه(حقیقت بسی تلخ است 🙂💔)
در کلاس رو باز کردم که برم داخل که یه نفر موهامو کشید و بردم یه گوشه توی حیاط مث خر ترسیده بودم که میخواد چیکار کنه که موهامو ول کرد
برگشتم سمتش تهیونگ بود که با عصبانیت نگام می کرد گفتم: اع تو؟ از همون اولش معلوم بود کم داری (خودت کم داری😐)
گفت: جانم ؟(عصبی)
گفتم: چرا یجوری رفتار می کنی انگار بدهکارتم؟ خجالت نمی کشی موهای یه دختر رو می کشی ؟
گفت: *پورخند* سوال خوبیه...چرا بلاکم کردی؟(عصبی و داد)
ا/ت:جانم؟من؟کی؟ حتی شمارتو ندارم چطور بلاکت کردم؟
تهیونگ: به به دروغگو هم که شده دوست دخترم(عصبی)
دوست دختر ؟ برای ا/ت سخت بود باور کنه که یه روزی اصلا با کسی بوده
ا/ت: اونی که پیام داد گفت دوست پسر منه تو بودی؟
زبان نویسنده:
ا/ت فقط میخواست مطمئن بشه اونقدی باهوش بود که بدونه یه پسر چه کارهایی میتونه با قلب یه دختر بکنه و راحت گولش بزنه مخصوصا الان که اون از گذشته اش خبری نداشت
تهیونگ: آره متاسفانه...انگار اشتباه کردم بجای اینکه تشکر کنی که حقیقت رو بهت گفتم بلاکم هم کردی خانوم کوچولو
ا/ت اولا کوچولو خودتی دوما کی میگه تو راست میگی؟
تهیونگ: آره تو راست میگی نباید حرف منو باور کنی...ولی حداقل خانوادت بهت نگفتن؟(عصبی)
ا/ت: نه ... متاسفم تهیونگ من نمی دونم چی بینمون بوده
تهیونگ سرشو انداخت پایین و هیچی برای گفتن نداشت و رفت ولی ا/ت انقد راجب گذشته اش کنجکاو شده بوده بود که نمیتونست صبر کنه که حقیقت رو بفهمه
بعد از مدرسه:
ا/ت:
مدرسم که تموم شد با تمام توان به سمت خونه دوییدم باید هرجور شده نقش تهیونگ توی گذشته ی من معلوم میشد رفتم خونه
مامان ا/ت: سلام دخترم خو..
نزاشتم حرفشو کامل کنه که گفتم: تهیونگ کیه مامان؟ نقشش چیه توی گذشته ی من؟
....
خب دوستان بگید اسلایدی خوبه یا اینجوری ؟
۱۹.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.