فیک تهیونگ پارت 16
صبح
از زبان ا/ت
بیدار شدم و دیدم که تهیونگ بغلم کرده
از داخل بغلش در اومدم و رفتم پایین
داشتم نودل درست میکردم که بخورم
یه صدایی از پشتم شنیدم
صدای تهیونگ بود که گفت: چه بوی خوبی راه انداختی
گفتم: صبح بخیر ؛ تو هم میخوری درست کنم برات
گفت: اره برای من هم درست کن
۲۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
تهیونگ گفت: ا/ت از اونجایی که میترسم تورو خونه تنها بزارم باید هر روز باهام بیای شرکت
گفتم: چی داری شوخی میکنی ؟
گفت: نه کاملا جدی هستم برو حاضر شو
رفتم و یه لباس مشکی پوشیدم
رفتم پایین تهیونگ گفت: چه عجب حاضر شدی
چشم غره رفتم بهش
سوار ماشین شدیم
۴۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم شرکت و تهیونگ بهم گفت: بلدی با کامپیوتر کار کنی ؟
گفتم: اره رشته ی درسیم کامپیوتر بوده
گفت: باشه خب برو اتاق یونگی بهش کمک کن
گفتم: اتاقش کجاست
یکی از کسایی که داخل شرکت بود رو صدا کرد و بهش گفت : اتاق یونگی رو به همسرم نشون بده
گفت: چشم قربان
اتاق یونگی رو بهم نشون داد ازش تشکر کردم و در اتاق یونگی رو زدم
در رو باز کرد و گفت: ا/ت اینجا چی کار میکنی
گفتم: تهیونگ گفت بیام بهت کمک کنم
گفت: مگه تو بلدی با کامپیوتر کار کنی؟
گفتم: اره رشته ی درسیم کامپیوتر بوده
گفت: باشه بیا داخل
رفتم داخل و نشستم جلو سیستم
گفتم: چه سیستم خوبی هم هست
یونگی گفت: معلومه به این چیزا علاقه داری
گفتم: اره خیلی دوست دارم
گفت: هک کردن بلدی ؟
گفتم: اره برای چی
یه برگه داد بهم نزدیک ۵۰ تا آیدی داخلش بود گفت: اینا رو هک کن
گفتم: چه خبرههه ؛ اینا چی هستن حالا ؟
گفت: رقیب ها و کسایی که تهیونگ باهاشون مشکل داره
گفتم: باشه انجام میدم
۲۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
به آیدی رسیدم و خوندمش
وایسا این که آیدی مامانم هست
تلفنم رو در آوردم و تهیونگ زنگ زدم و گفتم: میشه یه دقیقه بیای اتاق یونگی ؟
گفت: باشه الان میام
از زبان ا/ت
بیدار شدم و دیدم که تهیونگ بغلم کرده
از داخل بغلش در اومدم و رفتم پایین
داشتم نودل درست میکردم که بخورم
یه صدایی از پشتم شنیدم
صدای تهیونگ بود که گفت: چه بوی خوبی راه انداختی
گفتم: صبح بخیر ؛ تو هم میخوری درست کنم برات
گفت: اره برای من هم درست کن
۲۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
تهیونگ گفت: ا/ت از اونجایی که میترسم تورو خونه تنها بزارم باید هر روز باهام بیای شرکت
گفتم: چی داری شوخی میکنی ؟
گفت: نه کاملا جدی هستم برو حاضر شو
رفتم و یه لباس مشکی پوشیدم
رفتم پایین تهیونگ گفت: چه عجب حاضر شدی
چشم غره رفتم بهش
سوار ماشین شدیم
۴۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم شرکت و تهیونگ بهم گفت: بلدی با کامپیوتر کار کنی ؟
گفتم: اره رشته ی درسیم کامپیوتر بوده
گفت: باشه خب برو اتاق یونگی بهش کمک کن
گفتم: اتاقش کجاست
یکی از کسایی که داخل شرکت بود رو صدا کرد و بهش گفت : اتاق یونگی رو به همسرم نشون بده
گفت: چشم قربان
اتاق یونگی رو بهم نشون داد ازش تشکر کردم و در اتاق یونگی رو زدم
در رو باز کرد و گفت: ا/ت اینجا چی کار میکنی
گفتم: تهیونگ گفت بیام بهت کمک کنم
گفت: مگه تو بلدی با کامپیوتر کار کنی؟
گفتم: اره رشته ی درسیم کامپیوتر بوده
گفت: باشه بیا داخل
رفتم داخل و نشستم جلو سیستم
گفتم: چه سیستم خوبی هم هست
یونگی گفت: معلومه به این چیزا علاقه داری
گفتم: اره خیلی دوست دارم
گفت: هک کردن بلدی ؟
گفتم: اره برای چی
یه برگه داد بهم نزدیک ۵۰ تا آیدی داخلش بود گفت: اینا رو هک کن
گفتم: چه خبرههه ؛ اینا چی هستن حالا ؟
گفت: رقیب ها و کسایی که تهیونگ باهاشون مشکل داره
گفتم: باشه انجام میدم
۲۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
به آیدی رسیدم و خوندمش
وایسا این که آیدی مامانم هست
تلفنم رو در آوردم و تهیونگ زنگ زدم و گفتم: میشه یه دقیقه بیای اتاق یونگی ؟
گفت: باشه الان میام
۸.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.