چند پارتی چان پارت آخر
به تک پارتی صلواتی از چان....خیلی استغforاللهی وموضوع با خودت😔
&زود تمومش کن
لبخندی پیروزی زد و پاهات رو بلند کرد و دور کمرش قرار داد، شلوارک زیر دامن رو پایین کشید و یک پاچه رو خارج کرد تا به چیزی که نیاز داره دسترسی داشته باشه، دکمه و زیپ شلوارش رو باز کرد و عضو سخت و متورمش به بیرون پرتاب شد، خودش بزرگ بود.. حالا بزرگ ترم شده بود، لباس زیرش رو پایین کشید وبدنش رو از شر اون فشار روی عضوش خلاص کرد، خودش رو روی ورودیت تنظیم کرد و توی چشم هات خیره شد
_فقط.. آروم باش باشه؟! جیغ نزن
آروم سر تکون دادی، با ورود یک دفعه نصف کمتر طولش درون بدنت ناخواسته جیغی سر دادی که با قرار گرفتن سریع دست چان روی دهنت خفه شد، اینقدر متورم و بزرگ شده بود که حتی نصفش هم بزرو داخلت رفته بود، آروم کمرش رو عقب و جلو میکرد تا بتونه کاملا واردت بشه، خیلی دردناک بود، ایندفعه واقعا دردناک بود، سرش رو نزدیک گوشت آورد و سعی کرد با زمزمه های آهسته اما اغوا کننده اش آرومت بکنه،کم کم داشت عمیق تر واردت میشد و این باعث شده بود اشک توی چشم هات جمع بشه، بعد از دقایقی، کاملا داخلت قرار گرفت و شروع کرد با تمام توان حرکت کردن.. کنترل کردن خودش واقعا براش سخت بود و این برات تازگی داشت، چون کریستوفر معمولا آروم پیش میرفت و دوست داشت که تو از تک تک ثانیه های عشق بازیتون لذت ببری، حتی اگه توی همچین مراسمی می بود، مثل اینکه اون مایع ناشناخته خیلی روش تاثیر گذاشته بود، درد کمی که داشتی با لذت افزون شده ات ترکیب شده بود، حس خوبی بود، تنها سختیش این بود که نمی تونستی ناله هات را بیرون بفرستی، بعد از چند دقیقه طولانی و پر از شهوت مایع گرمی درونت رو پر کرد، چشم هات رو که از لذت بسته بودی سریع باز کردی و گفتی
&داخلم خالی کردی؟!
درحالی که سعی داشت نفس های پراکنده و سریعش رو تحت کنترل بگیره سر تکون داد
&چان.. چرا؟!
_کجا میریختمش؟!.. نگران نباش حامله نمیشی
&از کجا مطمئنی؟!
در حالی که داست عضوش رو از بدنت بیرون میکشید با خنده گفت
_نمیدونم.. برات قرص میگیریم.. فعلا بیا تا قبل از اینکه همه چیز عجیب تر نشده برگردیم
کمکت کرد تا خودت رو مرتب کنی، بین پاهات هنوز هم پر از ترشحات و خیسی بود و یکم.. یجوری بود
&وایی.. من چطوری بشینم
دستت رو توی دستش گرفت و با لحن بامزه ای گفت
_فراخ بشین.،دیگه حسش نمیکنی
خودش هم از حرفش خنده اش گرفت و درحالی که باهم به سمت سالن اصلی مراسم برمی گشتید، خنده های بلندی رو سر دادید، بعد از اون مراسم، همونطور که چان پیشبینی کرده بود یک عالمه ادیت، عکس و وانشات درمورد اون غیب شدن مرموزتون وسط مراسم بیرون آمده بود و فناتون مثل اسب(ببخشید..تشبیه باحالیه🤧😔) ذوق زده بودن
#بنگ_چان
&زود تمومش کن
لبخندی پیروزی زد و پاهات رو بلند کرد و دور کمرش قرار داد، شلوارک زیر دامن رو پایین کشید و یک پاچه رو خارج کرد تا به چیزی که نیاز داره دسترسی داشته باشه، دکمه و زیپ شلوارش رو باز کرد و عضو سخت و متورمش به بیرون پرتاب شد، خودش بزرگ بود.. حالا بزرگ ترم شده بود، لباس زیرش رو پایین کشید وبدنش رو از شر اون فشار روی عضوش خلاص کرد، خودش رو روی ورودیت تنظیم کرد و توی چشم هات خیره شد
_فقط.. آروم باش باشه؟! جیغ نزن
آروم سر تکون دادی، با ورود یک دفعه نصف کمتر طولش درون بدنت ناخواسته جیغی سر دادی که با قرار گرفتن سریع دست چان روی دهنت خفه شد، اینقدر متورم و بزرگ شده بود که حتی نصفش هم بزرو داخلت رفته بود، آروم کمرش رو عقب و جلو میکرد تا بتونه کاملا واردت بشه، خیلی دردناک بود، ایندفعه واقعا دردناک بود، سرش رو نزدیک گوشت آورد و سعی کرد با زمزمه های آهسته اما اغوا کننده اش آرومت بکنه،کم کم داشت عمیق تر واردت میشد و این باعث شده بود اشک توی چشم هات جمع بشه، بعد از دقایقی، کاملا داخلت قرار گرفت و شروع کرد با تمام توان حرکت کردن.. کنترل کردن خودش واقعا براش سخت بود و این برات تازگی داشت، چون کریستوفر معمولا آروم پیش میرفت و دوست داشت که تو از تک تک ثانیه های عشق بازیتون لذت ببری، حتی اگه توی همچین مراسمی می بود، مثل اینکه اون مایع ناشناخته خیلی روش تاثیر گذاشته بود، درد کمی که داشتی با لذت افزون شده ات ترکیب شده بود، حس خوبی بود، تنها سختیش این بود که نمی تونستی ناله هات را بیرون بفرستی، بعد از چند دقیقه طولانی و پر از شهوت مایع گرمی درونت رو پر کرد، چشم هات رو که از لذت بسته بودی سریع باز کردی و گفتی
&داخلم خالی کردی؟!
درحالی که سعی داشت نفس های پراکنده و سریعش رو تحت کنترل بگیره سر تکون داد
&چان.. چرا؟!
_کجا میریختمش؟!.. نگران نباش حامله نمیشی
&از کجا مطمئنی؟!
در حالی که داست عضوش رو از بدنت بیرون میکشید با خنده گفت
_نمیدونم.. برات قرص میگیریم.. فعلا بیا تا قبل از اینکه همه چیز عجیب تر نشده برگردیم
کمکت کرد تا خودت رو مرتب کنی، بین پاهات هنوز هم پر از ترشحات و خیسی بود و یکم.. یجوری بود
&وایی.. من چطوری بشینم
دستت رو توی دستش گرفت و با لحن بامزه ای گفت
_فراخ بشین.،دیگه حسش نمیکنی
خودش هم از حرفش خنده اش گرفت و درحالی که باهم به سمت سالن اصلی مراسم برمی گشتید، خنده های بلندی رو سر دادید، بعد از اون مراسم، همونطور که چان پیشبینی کرده بود یک عالمه ادیت، عکس و وانشات درمورد اون غیب شدن مرموزتون وسط مراسم بیرون آمده بود و فناتون مثل اسب(ببخشید..تشبیه باحالیه🤧😔) ذوق زده بودن
#بنگ_چان
۳.۹k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.