چند پارتی تهیونگ و جونگ کوک
ρムЯイ7
تهیونگ خواست حرف بزنه اما حرفشو خورد و
به طرف در عمارت رفت و از اونجا خارج شد.
ویو ا.ت
انقدر گریه کرده بودم که دیگه اشکی واسم نمونده بود .اینجوری نمیشه اونا هرکار دلشون بخواد بکنن منم بشینم تحمل کنم . خب اول باید از این اتاق بیامبیرون.
اوفف چطوری؟ آها درو میشکنم .
از در با دقت ۷ قدم فاصله گرفتم و دویدم و محکم به درخوردم اما با ضرب پخش زمین شدم سرمو ماساژ دادم
ا.ت:عاییی خدا لعنتت کنه ا.ت کسی نیست ب تو بگهمگه گرازی خودتو به در میکوبی
از روی زمین بلند شدم و مثل فیلسوفا دنبال راه حل گشتم تا درو باز کنم . ۱۵ دقیقه بود که داشتم اتاقو متر می کردم که یدفعه با آینه فیس تو فیس شدم
ا.ت:چیه فاز کارل مارکس برام گرفته .نمیشد یدفعه مثل نیوتون یه چیزی بخوره به کلم معما حل شه ؟؟معلومه که نه هوففف الانم دیوونه شدم دارم با خو..
که یدفعه نگاهم به پنجره خورد
ا.ت:چرا از اول به فکرم نرسیددددد؟ بالاخرهههه راه فرارررر جلو دهنمو گرفتم تا صدامبیرون نره
ا.ت:خب الانمثل فیلما از پنجره میپرم پایین فرار می کنم .به سمت پنجره پرواز کردم و درشو باز کردم که دیدمپنجره باز نمیشه .هرکاری می گردم باز نمیشد
ا.ت:عایششش خدا لعنتت کنه تهیونگ که اومدی با کنترل این لامصبو شیش قفله کردی
هوفف الان چیکار کنم خداااا
خب بهتره از نقشه دوم استفاده کنم .نقشه دومچیه اصن ؟واییی خدا مغزم سوخت،کپک زد،خاکستر شد یعنی همه بلایی سرم اومد ،همه فکری اومد ب غیر از ی راه فرار .خب اوممم اگه خودمو به غشی بزنم چی؟اوفف معلومه که میفهمن خب اگر بگم یا خودکشی میکنم یا آزادم میکنین چی؟ اوف نه بابا زنگ میزنن اون دوتا میان میفتن ب جونم .پسس ...داشتم همینطور با خودم حرف میزدم که کنارم صدای زنگی اومد و مثل برق گرفته ها بلند شدم ..چی گوشیممم!
ایوللل اینجاست .سریع صداشو قطع کردن تا بقیه نشنون و مورد عنایت قرارم ندن .دوستم جم بود
سریع تماس رو وصل کردم
ا.ت:بله؟(اروم)
جم:ا.تی؟چرا آروم حرف میزنی
ا.ت:چون منه بدبخت زندانی شدم میفهمی؟
جم:منظورت چیه؟ چیشده؟
ا.ت:عاییی بابا تهیونگ دور روم قفل کرده
جم:اوف کامل بگو مردم از فوضولی
ا.ت:عایششش درد نمیتونم حرف بزنم بیا نجاتم بده میفهمی
جم:اوکی میام والا پنهون کاری اینکه با من یه دوست هستی بس نبود زندانی شدنتم اضاف شد
ا.ت:اگر بفهمن من بات یه دوستم بد بخت میشم
جم:مهم نیس ی دوست معمولی ک بیش نیستیم
ا.ت:درسته ولی حساسن .اصن چرا دارم وقتمو هدر میدم بیاااا
جم:اوکی بای
_______
شرط:۲۵ لایک و ۱۵ کامنت
تهیونگ خواست حرف بزنه اما حرفشو خورد و
به طرف در عمارت رفت و از اونجا خارج شد.
ویو ا.ت
انقدر گریه کرده بودم که دیگه اشکی واسم نمونده بود .اینجوری نمیشه اونا هرکار دلشون بخواد بکنن منم بشینم تحمل کنم . خب اول باید از این اتاق بیامبیرون.
اوفف چطوری؟ آها درو میشکنم .
از در با دقت ۷ قدم فاصله گرفتم و دویدم و محکم به درخوردم اما با ضرب پخش زمین شدم سرمو ماساژ دادم
ا.ت:عاییی خدا لعنتت کنه ا.ت کسی نیست ب تو بگهمگه گرازی خودتو به در میکوبی
از روی زمین بلند شدم و مثل فیلسوفا دنبال راه حل گشتم تا درو باز کنم . ۱۵ دقیقه بود که داشتم اتاقو متر می کردم که یدفعه با آینه فیس تو فیس شدم
ا.ت:چیه فاز کارل مارکس برام گرفته .نمیشد یدفعه مثل نیوتون یه چیزی بخوره به کلم معما حل شه ؟؟معلومه که نه هوففف الانم دیوونه شدم دارم با خو..
که یدفعه نگاهم به پنجره خورد
ا.ت:چرا از اول به فکرم نرسیددددد؟ بالاخرهههه راه فرارررر جلو دهنمو گرفتم تا صدامبیرون نره
ا.ت:خب الانمثل فیلما از پنجره میپرم پایین فرار می کنم .به سمت پنجره پرواز کردم و درشو باز کردم که دیدمپنجره باز نمیشه .هرکاری می گردم باز نمیشد
ا.ت:عایششش خدا لعنتت کنه تهیونگ که اومدی با کنترل این لامصبو شیش قفله کردی
هوفف الان چیکار کنم خداااا
خب بهتره از نقشه دوم استفاده کنم .نقشه دومچیه اصن ؟واییی خدا مغزم سوخت،کپک زد،خاکستر شد یعنی همه بلایی سرم اومد ،همه فکری اومد ب غیر از ی راه فرار .خب اوممم اگه خودمو به غشی بزنم چی؟اوفف معلومه که میفهمن خب اگر بگم یا خودکشی میکنم یا آزادم میکنین چی؟ اوف نه بابا زنگ میزنن اون دوتا میان میفتن ب جونم .پسس ...داشتم همینطور با خودم حرف میزدم که کنارم صدای زنگی اومد و مثل برق گرفته ها بلند شدم ..چی گوشیممم!
ایوللل اینجاست .سریع صداشو قطع کردن تا بقیه نشنون و مورد عنایت قرارم ندن .دوستم جم بود
سریع تماس رو وصل کردم
ا.ت:بله؟(اروم)
جم:ا.تی؟چرا آروم حرف میزنی
ا.ت:چون منه بدبخت زندانی شدم میفهمی؟
جم:منظورت چیه؟ چیشده؟
ا.ت:عاییی بابا تهیونگ دور روم قفل کرده
جم:اوف کامل بگو مردم از فوضولی
ا.ت:عایششش درد نمیتونم حرف بزنم بیا نجاتم بده میفهمی
جم:اوکی میام والا پنهون کاری اینکه با من یه دوست هستی بس نبود زندانی شدنتم اضاف شد
ا.ت:اگر بفهمن من بات یه دوستم بد بخت میشم
جم:مهم نیس ی دوست معمولی ک بیش نیستیم
ا.ت:درسته ولی حساسن .اصن چرا دارم وقتمو هدر میدم بیاااا
جم:اوکی بای
_______
شرط:۲۵ لایک و ۱۵ کامنت
۹.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.