وقتی به زور ازدواج می کنی پارت ۶۴
۵سال بعد
ا.ت:جیهوپ هق هق بچت منو زد
ا.ت اومده بود شکایت پسر۳ سالش رو به جیهوپ می کرد
جیهوپ :خب چرا زدت
پسرشون(اسمی به ذهنم نرسید):مامان دفترم رو پاره کرد
ا.ت:نخیرم اون رژ ل...ب من رو باهاش نقاشی کشید
پسرشون:نه مامانم اسباب بازیم رو خورد کرد
ا.ت:اون اول موهام رو کشید
جیهوپ که با تعجب و خنده نگاه دختر بچه ای که جلوش بود می کرد الان باید طرف کی رو لگیره بچه ی ۵ساله خودش رو
یا ا.ت ۲۳ساله رو که شکایت بچش رو بهش می کرد 🤔
ا.ت:هق من اسباب بازی رو خورد نکردم دستم خورد افتاد
پسرشون:خوب منم دستم خود به موهای مامان
ا.ت:هق جیهوپ می بینی تازه زبون درازی هم می کنه
پسرشون:بابا یه چیزی بگو بهم میگه زبون دراز
زبونش رو آورد بیرون
نگاه کن بابا من کجای زبونم درازه خیلی هم کوچولو هست
ا.ت خواست حمله ور بشه سمت پسرشون که جیهوپ بینشون قرار گرفت
ا.ت هم تلاش می کرد تابره و پسرشون رو بزنه اون هم کوتاهی نمی کرد چون جیهوب روبه روی ا.ت بود و اون رو نمی دید شکلک در می یاورد
یک لحظه دیگه جیهوپ عصبانی شد
جیهوپ:بسههههه(باداد بلند)
ا.ت و پسرشون دوتا شون ترسیدن و ساکت شدن
جیهوپ:این دفعه کاری می کنم تا دوتاتون دیگه آدم شید پشت سرم بیاید
اون دوتا با ترس مثل اردک پشت سرش راه افتادن
باسر پاییم و دستای لرزون
چون الان جیهوپ عصبی بود و هیچ کی هم حریفش نمیشد
جیهوپ رفت زیرزمین
زیرزمین دوتا اتاق داشت که دوتاشون هم فوق العاده ترسناک بودن همه ازشون می ترسیدن
هوسوک در دوتا اتاق رو باز کرد
هوسوک:دوتا و..........
ا.ت:جیهوپ هق هق بچت منو زد
ا.ت اومده بود شکایت پسر۳ سالش رو به جیهوپ می کرد
جیهوپ :خب چرا زدت
پسرشون(اسمی به ذهنم نرسید):مامان دفترم رو پاره کرد
ا.ت:نخیرم اون رژ ل...ب من رو باهاش نقاشی کشید
پسرشون:نه مامانم اسباب بازیم رو خورد کرد
ا.ت:اون اول موهام رو کشید
جیهوپ که با تعجب و خنده نگاه دختر بچه ای که جلوش بود می کرد الان باید طرف کی رو لگیره بچه ی ۵ساله خودش رو
یا ا.ت ۲۳ساله رو که شکایت بچش رو بهش می کرد 🤔
ا.ت:هق من اسباب بازی رو خورد نکردم دستم خورد افتاد
پسرشون:خوب منم دستم خود به موهای مامان
ا.ت:هق جیهوپ می بینی تازه زبون درازی هم می کنه
پسرشون:بابا یه چیزی بگو بهم میگه زبون دراز
زبونش رو آورد بیرون
نگاه کن بابا من کجای زبونم درازه خیلی هم کوچولو هست
ا.ت خواست حمله ور بشه سمت پسرشون که جیهوپ بینشون قرار گرفت
ا.ت هم تلاش می کرد تابره و پسرشون رو بزنه اون هم کوتاهی نمی کرد چون جیهوب روبه روی ا.ت بود و اون رو نمی دید شکلک در می یاورد
یک لحظه دیگه جیهوپ عصبانی شد
جیهوپ:بسههههه(باداد بلند)
ا.ت و پسرشون دوتا شون ترسیدن و ساکت شدن
جیهوپ:این دفعه کاری می کنم تا دوتاتون دیگه آدم شید پشت سرم بیاید
اون دوتا با ترس مثل اردک پشت سرش راه افتادن
باسر پاییم و دستای لرزون
چون الان جیهوپ عصبی بود و هیچ کی هم حریفش نمیشد
جیهوپ رفت زیرزمین
زیرزمین دوتا اتاق داشت که دوتاشون هم فوق العاده ترسناک بودن همه ازشون می ترسیدن
هوسوک در دوتا اتاق رو باز کرد
هوسوک:دوتا و..........
۴۵.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.