دو پارتی تهیونگ 📝
مخفی کاری
علامت ها : ات + تهیونگ _
ات : دختری کیوت مهربون قد ۱۶۴ ۲۳ سالشه همسرش هم تهیونگه از خوانواده پولداره
تهیونگ : در ظاهر سرد ولی قلبی مهربون داره قد ۱۷۹ ۲۵سالشه همسرش اته از خوانواده پولداره مافیای اسلحه هست
شروع داستان
+ این روز ها تهیونگ خیلی عجیب شده شبا ساعت ۵ میاد
خونه و خیلی بادیگارد های خونه زیاد شده شاید گفت بخاطر اینه که هر دوتامون از خوانواده پولداریم و طبیعی بادیگارد تو خونه باشه چون وسایل ارزشمند تو خونه هست من زیاد عمارت های بزرگ رو دوست ندارم و خیلی کوچیک متوسط و به نظرم ۲۰ تا بادیگارد کافیه ولی ۱۰۰ تا بادیگارد تو این خونه هستن و همه اسلحه های خیلی خطرناکی دارن و خیلی تهیونگ این روز ها سرد و خشن شده مثلا همین دوهفته پیش برای اینکه پیراهنش رو درست اتو نکردم حسابی دعوام کرد حتی دست روم بلند کرد ولی نزدجرعت نمیکنم سمتش برم یا زیاد باهاش حرف بزنم و حرکاری رو که میگه سریع انجام میدم و حتی همین سه روز پیش که تو اتاق کارش بود داشت تلفن حرف میزد و شنیدم داره میگه که اسلحه هارو اوردن که یک دفعه داد زد مگه نگفتم حواستون گذاشت چرا دقت نکردید میدونید چقدر ضرر کردم پیداش کنید و حبسش کنید تا بیام یعنی منظورش چی بود میدونم یه چیزی رو داره مخفی میکنه باید سر از کارش در بیارم امروز باید ازش بپرسم میدونم جوابم رو نمیده ولی شاید چیزی دستگیرم بشه
سر میزغذا
+ داشت با گوشیش ور میرفت که شروع کردم
+ ت.. تهیونگ ( آروم )
_ بله (سرد و سرش هنوز تو گوشیشه )
+ میشه یه سوال بپرسم
_ میشنوم ( سرد)
+ اممم چطوربگم ولش کن ( تو ذهنش : شاید بازم دعوام کنه ولش کن خودم میفهمم)
_ نه بگو ( دیگه سرش تو گوشیش نیست )
+ اممم چطور بگم
_ ات بگو رو مخم نرو
+ تو تا حالا چیزی ازم قایم کردی چیزی که هنوز بهم نگفته باشی
_ نه چطور
ویو تهیونگ
شک کردم که ات بویی از کارم برده باشه چون شغل دوم پدرم مافیا بودن بود و حالا اون بازنشست شده و من جانشینش شدم و باید اینو بگم که کسی از شغل پدرم خبر نداشت و من هم بازم مخفی نگهش میداشتم
+ اخه خیلی مشکوک میزنی این همه بادیگارد شبا دیر میای خیلی خشن شدی و ( دیگه ساکت شد چون حواسش نبود میخواست نگه اون روز تلفن حرف زدنت)
_ و چی
+ ه.. هیچی
_ ببین بادیگارد مگه بده خوبه از خونه محافظت میکنه و در باره اینکه خشن شدم این روز ها یکم کار ها زیاده و حتی بخاطر همین دیر میام
+ داری دروغ میگی
_ چرا دروغ بگم ها ( کمی داد )
+ داری بچه گول میزنی معلومه داری یه چیزی مخفی میکنی و بهم نمیگی یادته اول زندگی بهم گفتی که هیچی از هم مخفی نمیکنیم پس چی شد ها خیلی زود زدی ز.یرش اره ( کمی داد)
_ چی میگی واسه خودت من چیزی رو مخفی نمیکنم ( داد)
+ دیگه حالم ازت بهم میخوره دروغ گو ازت ( سیلی خورد)
_ خفه شو (داد)
+ بغضم گرفت رفتم تو اتاق
_ اههههه گندش بزنن
موقع خواب
ویو تهیونگ
رفتم دیدم دراز کشیده و پاهاش رو بغل کرده و خوابش برده کیوت ( خدا شانس بده 😒)
رفتم رو تخت خواستم بغلش کنم که بلند شده
ویو ات
بعد از اینکه زد گوشم بغضم گرفت رفتم تو اتاق انقدر گریه کردم و که خوابم برد …
لطفا حمایت کنید
امید وارم دوباره ویسگون مسدودم نکنه 😔😔
حمایت کنید تا فیک های بهتری بنویسم
پارت بعدی هم فردا میزارم
خدافظ ❤️
علامت ها : ات + تهیونگ _
ات : دختری کیوت مهربون قد ۱۶۴ ۲۳ سالشه همسرش هم تهیونگه از خوانواده پولداره
تهیونگ : در ظاهر سرد ولی قلبی مهربون داره قد ۱۷۹ ۲۵سالشه همسرش اته از خوانواده پولداره مافیای اسلحه هست
شروع داستان
+ این روز ها تهیونگ خیلی عجیب شده شبا ساعت ۵ میاد
خونه و خیلی بادیگارد های خونه زیاد شده شاید گفت بخاطر اینه که هر دوتامون از خوانواده پولداریم و طبیعی بادیگارد تو خونه باشه چون وسایل ارزشمند تو خونه هست من زیاد عمارت های بزرگ رو دوست ندارم و خیلی کوچیک متوسط و به نظرم ۲۰ تا بادیگارد کافیه ولی ۱۰۰ تا بادیگارد تو این خونه هستن و همه اسلحه های خیلی خطرناکی دارن و خیلی تهیونگ این روز ها سرد و خشن شده مثلا همین دوهفته پیش برای اینکه پیراهنش رو درست اتو نکردم حسابی دعوام کرد حتی دست روم بلند کرد ولی نزدجرعت نمیکنم سمتش برم یا زیاد باهاش حرف بزنم و حرکاری رو که میگه سریع انجام میدم و حتی همین سه روز پیش که تو اتاق کارش بود داشت تلفن حرف میزد و شنیدم داره میگه که اسلحه هارو اوردن که یک دفعه داد زد مگه نگفتم حواستون گذاشت چرا دقت نکردید میدونید چقدر ضرر کردم پیداش کنید و حبسش کنید تا بیام یعنی منظورش چی بود میدونم یه چیزی رو داره مخفی میکنه باید سر از کارش در بیارم امروز باید ازش بپرسم میدونم جوابم رو نمیده ولی شاید چیزی دستگیرم بشه
سر میزغذا
+ داشت با گوشیش ور میرفت که شروع کردم
+ ت.. تهیونگ ( آروم )
_ بله (سرد و سرش هنوز تو گوشیشه )
+ میشه یه سوال بپرسم
_ میشنوم ( سرد)
+ اممم چطوربگم ولش کن ( تو ذهنش : شاید بازم دعوام کنه ولش کن خودم میفهمم)
_ نه بگو ( دیگه سرش تو گوشیش نیست )
+ اممم چطور بگم
_ ات بگو رو مخم نرو
+ تو تا حالا چیزی ازم قایم کردی چیزی که هنوز بهم نگفته باشی
_ نه چطور
ویو تهیونگ
شک کردم که ات بویی از کارم برده باشه چون شغل دوم پدرم مافیا بودن بود و حالا اون بازنشست شده و من جانشینش شدم و باید اینو بگم که کسی از شغل پدرم خبر نداشت و من هم بازم مخفی نگهش میداشتم
+ اخه خیلی مشکوک میزنی این همه بادیگارد شبا دیر میای خیلی خشن شدی و ( دیگه ساکت شد چون حواسش نبود میخواست نگه اون روز تلفن حرف زدنت)
_ و چی
+ ه.. هیچی
_ ببین بادیگارد مگه بده خوبه از خونه محافظت میکنه و در باره اینکه خشن شدم این روز ها یکم کار ها زیاده و حتی بخاطر همین دیر میام
+ داری دروغ میگی
_ چرا دروغ بگم ها ( کمی داد )
+ داری بچه گول میزنی معلومه داری یه چیزی مخفی میکنی و بهم نمیگی یادته اول زندگی بهم گفتی که هیچی از هم مخفی نمیکنیم پس چی شد ها خیلی زود زدی ز.یرش اره ( کمی داد)
_ چی میگی واسه خودت من چیزی رو مخفی نمیکنم ( داد)
+ دیگه حالم ازت بهم میخوره دروغ گو ازت ( سیلی خورد)
_ خفه شو (داد)
+ بغضم گرفت رفتم تو اتاق
_ اههههه گندش بزنن
موقع خواب
ویو تهیونگ
رفتم دیدم دراز کشیده و پاهاش رو بغل کرده و خوابش برده کیوت ( خدا شانس بده 😒)
رفتم رو تخت خواستم بغلش کنم که بلند شده
ویو ات
بعد از اینکه زد گوشم بغضم گرفت رفتم تو اتاق انقدر گریه کردم و که خوابم برد …
لطفا حمایت کنید
امید وارم دوباره ویسگون مسدودم نکنه 😔😔
حمایت کنید تا فیک های بهتری بنویسم
پارت بعدی هم فردا میزارم
خدافظ ❤️
۱۳.۳k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.