پارت ۳^ ^
و دید یک پستونک
تهیونگ: خاله من پستونک دوست ندارم😐😐
هلن:🤣🤣نه ته ته کو چولو این مال تو نیست این مال یک نینی که قرار به زودی
بدنیا بیاد و بشه بهترین دوست ته ته کوچولو
تهیونگ: من بچه نیستم وایسا نینی؟!
رونا: یعنی بارداری هلن
هلن: آره😅😅
رونا پرید بغل هلن
آقای پارک : فکر کنم بچه له شد😁😁
هلن: وایی ببخشید
رونا: اشکال نداره
آقای کیم: خوب امشب حسابی جشن میگیریم بفرمایید شام
هلن و همسرش و آقای کیم رفتن سمت شام
تهیونگ بچه طفلک هنوز مونده بود چقدر زود آرزوش کم کم داره بر آورده شد🥺
رونا: تهیونگ مامان حالت خوبه؟
تهیونگ: مامامی یعنی خاله هلن قرار نینی بدنیا بیاره
رونا: آره عزیزم بیا بریم شام
موقع شام
تهیونگ: خاله از اینا بخور که نینیت زود بزرگ بشه زود بدنیا بیاد😁😁
هلن: مرسی عزیزم
تهیونگ : راستی مامان بچه ها چطوری به وجود میان؟
تو گفتی لک لک ها میارن چطوری لک لک ها نینی گذاشتن تو دل خاله ( 😅🤣🤣🤣🤣🤣)
غذا پرید تو گلو رونا
رونا: خوب چیز مامان مامان و بابا ها دعا میکنن خدا بهشون بچه میده😁😁( کیا این حرفا رو شنیدن؟)
تهیونگ: آهان
بعد از شام خانواده پارک می خواستن برن
تهیونگ گریه میکرد
تهیونگ: خاله قول میدم بچه خوبی باشم اصلا بگو کوچولو اشکال نداره فقط نرووو😭😭😭
هلن: اولا تو بزرگ شدی دوما من دوباره میام گریه نکن قول؟ و دفعه بعد یک اسم خوب برای سگت انتخاب کن
تهیونگ: باشه ولی زودی بیا
خانواده پارک رفتن
تهیونگ رفت تو اتاقش ببرش بغل گرفت و سگش بغل گرفت پسرک انقدر فکر میکرد اسم سگش چی بزاره که خوابش برد و...
تهیونگ: خاله من پستونک دوست ندارم😐😐
هلن:🤣🤣نه ته ته کو چولو این مال تو نیست این مال یک نینی که قرار به زودی
بدنیا بیاد و بشه بهترین دوست ته ته کوچولو
تهیونگ: من بچه نیستم وایسا نینی؟!
رونا: یعنی بارداری هلن
هلن: آره😅😅
رونا پرید بغل هلن
آقای پارک : فکر کنم بچه له شد😁😁
هلن: وایی ببخشید
رونا: اشکال نداره
آقای کیم: خوب امشب حسابی جشن میگیریم بفرمایید شام
هلن و همسرش و آقای کیم رفتن سمت شام
تهیونگ بچه طفلک هنوز مونده بود چقدر زود آرزوش کم کم داره بر آورده شد🥺
رونا: تهیونگ مامان حالت خوبه؟
تهیونگ: مامامی یعنی خاله هلن قرار نینی بدنیا بیاره
رونا: آره عزیزم بیا بریم شام
موقع شام
تهیونگ: خاله از اینا بخور که نینیت زود بزرگ بشه زود بدنیا بیاد😁😁
هلن: مرسی عزیزم
تهیونگ : راستی مامان بچه ها چطوری به وجود میان؟
تو گفتی لک لک ها میارن چطوری لک لک ها نینی گذاشتن تو دل خاله ( 😅🤣🤣🤣🤣🤣)
غذا پرید تو گلو رونا
رونا: خوب چیز مامان مامان و بابا ها دعا میکنن خدا بهشون بچه میده😁😁( کیا این حرفا رو شنیدن؟)
تهیونگ: آهان
بعد از شام خانواده پارک می خواستن برن
تهیونگ گریه میکرد
تهیونگ: خاله قول میدم بچه خوبی باشم اصلا بگو کوچولو اشکال نداره فقط نرووو😭😭😭
هلن: اولا تو بزرگ شدی دوما من دوباره میام گریه نکن قول؟ و دفعه بعد یک اسم خوب برای سگت انتخاب کن
تهیونگ: باشه ولی زودی بیا
خانواده پارک رفتن
تهیونگ رفت تو اتاقش ببرش بغل گرفت و سگش بغل گرفت پسرک انقدر فکر میکرد اسم سگش چی بزاره که خوابش برد و...
۲۶.۸k
۱۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.