♛عشقـ اجباریـ♛ پارتـ²⁸
هومـ.....XD
#جنی
گفت:(( چقدر خوشگل شدی!!!!😻
#تهیونگ
گفت:(( لطف داری!
حالا تو برو بپوش!
جنی رفت و یه لباس پوشید و کفش پاشنه بلند و اومد!!!!
#جنی
گفت:(( چطوره؟!
#تهیونگ
گفت:(( به نظرم تو خشگل خدادادی هستی!😻
#جنی
گفت:(( تو ام از شوگا یاد گرفتی ها!!!!
کم زبون بریز!!!!
من میرم تو حیاط!!!!!
#تهیونگ
گفت:(( خب منم میامـ!
داشتن از پله ها میرفتن پایین که.....
میخوامـ نگم تا اذیت شین.....😈
ولی میگمـ.....😁
جنی پاش از پله ها لیز خورد کم مونده بود با سَر بِرِه تو کاشی هایِ حیاط که......
تهیونگ از پشت گرفتشـ.....
#تهیونگ
گفت:(( تا من پیشتم صدمه ای نمیزارم بِهِت برسه....
بعد همونجوری که جنی رو گرفته بود بغل کرد و بُرد تو خونه!!!!!
#جنی
گفت:(( خب ممنونمـ!
حالا اگه میشه منو بزارم زمین!
#تهیونگ
گفت:(( نه نمیشه!
پرنسس خانم باهات کار دارمـ!
#جنی
گفت:(( چه کاری!!!!!
#تهیونگ
گفت:(( حالااااا خواهی دید!!!!😈
و.......
دیگه نمیگمـ......XD
دانش آموز پارت بده!😁
#جنی
گفت:(( چقدر خوشگل شدی!!!!😻
#تهیونگ
گفت:(( لطف داری!
حالا تو برو بپوش!
جنی رفت و یه لباس پوشید و کفش پاشنه بلند و اومد!!!!
#جنی
گفت:(( چطوره؟!
#تهیونگ
گفت:(( به نظرم تو خشگل خدادادی هستی!😻
#جنی
گفت:(( تو ام از شوگا یاد گرفتی ها!!!!
کم زبون بریز!!!!
من میرم تو حیاط!!!!!
#تهیونگ
گفت:(( خب منم میامـ!
داشتن از پله ها میرفتن پایین که.....
میخوامـ نگم تا اذیت شین.....😈
ولی میگمـ.....😁
جنی پاش از پله ها لیز خورد کم مونده بود با سَر بِرِه تو کاشی هایِ حیاط که......
تهیونگ از پشت گرفتشـ.....
#تهیونگ
گفت:(( تا من پیشتم صدمه ای نمیزارم بِهِت برسه....
بعد همونجوری که جنی رو گرفته بود بغل کرد و بُرد تو خونه!!!!!
#جنی
گفت:(( خب ممنونمـ!
حالا اگه میشه منو بزارم زمین!
#تهیونگ
گفت:(( نه نمیشه!
پرنسس خانم باهات کار دارمـ!
#جنی
گفت:(( چه کاری!!!!!
#تهیونگ
گفت:(( حالااااا خواهی دید!!!!😈
و.......
دیگه نمیگمـ......XD
دانش آموز پارت بده!😁
۲۳.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.