(وقتی سرما...درخواستی)
«من بهت گفتم که میتونم دنبالت بیام، بیاحالا مریض شدی»
و محکم تر بغلت کرد. کل روز تو تخت بودی بخاطر اینکه مریض بودی. حتما بخاطر دیشب بود. ازت پرسیده بود که بیاد دنبالت یا نه ولی تو قبول نکردی چون نمیخواستی اذیت بشه، ولی از کجا باید میدونستی که قراره بارون بباره
«نمیدونستم بارون میباره»با لرز گفتی با اینکه چان چندین لایه پتو اورده بود حتا بغلت کرده بود تا گرم شی ولی هنوز سردت بود و میلرزیدی.
«داروهاتو خوردی؟ »
برای سومین بار پرسید و لبشو گذاشت رو پیشونیت تا بیینه تب داری یا نه.
«بهت گفتم که خوردم»
داشتی میلرزیدی چان مطمعن بود تب داری.
«شاید بهتره اینجا نباشی میترسم سرما ببخوری»گفتی ولی سرشو تکون داد.
«ا/ت قرار نیست تورو تو این وضع ول کنم»
و گوشیشو از کنار برداشت و تو اینترنت سرچ کرد که چی میتونه به سرماخوردگی کمک کنه، همرو امتحان کرده بود ولی دید یکی دوش با اب گرم رو توصیه کرده بود.
«ا/ت حس دوش داری؟ این کمک میکنه»
یزره فکر کرد کردی ، خسته بودی و در اومدن از تخت گرمت چیزی نبود که بخوای انجام بدی ولی چان گفته این کمک میکنه پس خواستی انجامش بدی. سرتو تکون میدی.
«عالیه بهت کمک میکنم»
شروع کرد به باز کردن پتو های روت و حس خیلی بدی داشت چون بیشتر میلرزیدی ، محکم تو رو بغل کرد و به خودش فشرد تا یکم گرم شی.
به سمت حموم رفت و اب گرمو باز کرد ولی دیگه نمیدونست چیکار کنه ، شما دوتا مدتی بود باهمین و صمیمی بودین ولی این یه لول دیگه بود.
«ا/ت میخوای بمونم یا.... »
حرفش وقتی قطع شد که بغلش کردی و سرتو گذاشتی رو سینش.
«بمون لطفا... »
چان از اینکه انقد ضعیف و مریض بودی قلبش شکست.
«بزار کمکت کنم»
لباساتو دراوورد ولی نمیدونست چیکار کنه چون وان نداشتین و توهم قدرت سرپا وایستادن نداشتی.
«ا/ت میخوای باهات بیام؟ اگه هم راحت نیستی درک میکنم. ولی خیلی خسته ای و حس میکنم هر لحظه میتونیی بیوفتی عشقم»
بهش با نگاه کنجکاوانه نگاه کردی.
«یعنی مثل اینکه باهم دوش بگیریم؟ »
سرشو تکون میده.
«ب... باشه»
چان شروع میکنه به دراووردن لباساش و توهم داری چک میکنی دمای اب چطوره.
چان بهت کمک کرد و ...خجالتت هم کم شده بود.
«هرموقع خواستی برگردی تخت بگو»
سرتو تکون میدی.
*
چان داشت موهاتو خشک میکرد.
«دیگه سردم نیست چان»
چان لبخندی میزنه و خم میشه و درحالی که سشوار میکشه گردنتو میبوسه.......
و محکم تر بغلت کرد. کل روز تو تخت بودی بخاطر اینکه مریض بودی. حتما بخاطر دیشب بود. ازت پرسیده بود که بیاد دنبالت یا نه ولی تو قبول نکردی چون نمیخواستی اذیت بشه، ولی از کجا باید میدونستی که قراره بارون بباره
«نمیدونستم بارون میباره»با لرز گفتی با اینکه چان چندین لایه پتو اورده بود حتا بغلت کرده بود تا گرم شی ولی هنوز سردت بود و میلرزیدی.
«داروهاتو خوردی؟ »
برای سومین بار پرسید و لبشو گذاشت رو پیشونیت تا بیینه تب داری یا نه.
«بهت گفتم که خوردم»
داشتی میلرزیدی چان مطمعن بود تب داری.
«شاید بهتره اینجا نباشی میترسم سرما ببخوری»گفتی ولی سرشو تکون داد.
«ا/ت قرار نیست تورو تو این وضع ول کنم»
و گوشیشو از کنار برداشت و تو اینترنت سرچ کرد که چی میتونه به سرماخوردگی کمک کنه، همرو امتحان کرده بود ولی دید یکی دوش با اب گرم رو توصیه کرده بود.
«ا/ت حس دوش داری؟ این کمک میکنه»
یزره فکر کرد کردی ، خسته بودی و در اومدن از تخت گرمت چیزی نبود که بخوای انجام بدی ولی چان گفته این کمک میکنه پس خواستی انجامش بدی. سرتو تکون میدی.
«عالیه بهت کمک میکنم»
شروع کرد به باز کردن پتو های روت و حس خیلی بدی داشت چون بیشتر میلرزیدی ، محکم تو رو بغل کرد و به خودش فشرد تا یکم گرم شی.
به سمت حموم رفت و اب گرمو باز کرد ولی دیگه نمیدونست چیکار کنه ، شما دوتا مدتی بود باهمین و صمیمی بودین ولی این یه لول دیگه بود.
«ا/ت میخوای بمونم یا.... »
حرفش وقتی قطع شد که بغلش کردی و سرتو گذاشتی رو سینش.
«بمون لطفا... »
چان از اینکه انقد ضعیف و مریض بودی قلبش شکست.
«بزار کمکت کنم»
لباساتو دراوورد ولی نمیدونست چیکار کنه چون وان نداشتین و توهم قدرت سرپا وایستادن نداشتی.
«ا/ت میخوای باهات بیام؟ اگه هم راحت نیستی درک میکنم. ولی خیلی خسته ای و حس میکنم هر لحظه میتونیی بیوفتی عشقم»
بهش با نگاه کنجکاوانه نگاه کردی.
«یعنی مثل اینکه باهم دوش بگیریم؟ »
سرشو تکون میده.
«ب... باشه»
چان شروع میکنه به دراووردن لباساش و توهم داری چک میکنی دمای اب چطوره.
چان بهت کمک کرد و ...خجالتت هم کم شده بود.
«هرموقع خواستی برگردی تخت بگو»
سرتو تکون میدی.
*
چان داشت موهاتو خشک میکرد.
«دیگه سردم نیست چان»
چان لبخندی میزنه و خم میشه و درحالی که سشوار میکشه گردنتو میبوسه.......
۱۲.۳k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.