part ②①
از زبان ا.ت
ب جیوو زنگ زدم جواب داد
جیوو: سلاام
ا.ت : جیووووو زنده اییی
جیوو : اره 🗿
ا.ت : ببخشید تنهات گزاشتم
جیوو : نه بابا اشکال نداره
ا.ت : چکار میکنی•-•
جیوو : دارم گیم میزنم با رفیقام
ا.ت : رفیقات کین پدصگگگگ
جیوو : یونگی و جیهوپ 🌚
ا.ت : خوش میگزره🗿؟
جیوو : خیلی
ا.ت : باشه کاری نداری؟ 🗿
جیوو : نه من برم به کارم برسم دیگه خدافس 🗿
ا.ت : خودافیس🗿
قطع کردم
ا.ت : داره با یونگی و جیهوپ گیم میزنه 🗿
کوک : خوبه حداقل باهم جور شدن
ا.ت : اوهوم
کوک منو محکمتر بغل کرد
ا.ت : وقتی بغلم میکنی...حس میکنم امن ترین جای دنیام
کوک : تو بدترین شرایط هم فقط بغلت میتونه آرومم کنه
ا.ت : منم همینطور
کوک : بخوابیم ؟
ا.ت : اوکی
خوابیدیم
(صبح )
بیدار شدم ولی کوک هنو خواب بود میخواستم از بغلش در بیام ولی منو محکم بغل کره بود
ا.ت با صدا اروم : کوک
منو بیشتر ب خودش فشار داد
ا.ت : کوک میخوام بلند شم..نمیخوای بیدار شی
کوک : 5 دقیقه دیگه
ا.ت : ۵ دیقه گذشت بیدار شو
کوک : یکم دیگه..
ا.ت : پا نمیشی بزار من پاشم
کوک : نهه😴
ا.ت : پاشووووووو
کوک : نمیخوامم
با حرص نگاش میکردم ک یدفه ی سگ اومد تو اتاق ک خودم بیشتر چسبیدم ب کوک
ا.ت : جیغغغغغغغغ این چیههههههههه
کوک چشاشو باز کرد و با صورت کیوت و خوابالود ب سگه نگا کرد
کوک : این بم..سگمه نمیخورتت
ا.ت : پا میشی یا نه
کوک : نهههههه
ا.ت : ساعت ۱۲ ظهرهههه پاشوووو عههههه کوک : باشهه..ولی ب ی شرط
ا.ت : چی
کوک ب لباش اشاره کرد
ا.ت : خیلی زرنگی نه ؟
ب جیوو زنگ زدم جواب داد
جیوو: سلاام
ا.ت : جیووووو زنده اییی
جیوو : اره 🗿
ا.ت : ببخشید تنهات گزاشتم
جیوو : نه بابا اشکال نداره
ا.ت : چکار میکنی•-•
جیوو : دارم گیم میزنم با رفیقام
ا.ت : رفیقات کین پدصگگگگ
جیوو : یونگی و جیهوپ 🌚
ا.ت : خوش میگزره🗿؟
جیوو : خیلی
ا.ت : باشه کاری نداری؟ 🗿
جیوو : نه من برم به کارم برسم دیگه خدافس 🗿
ا.ت : خودافیس🗿
قطع کردم
ا.ت : داره با یونگی و جیهوپ گیم میزنه 🗿
کوک : خوبه حداقل باهم جور شدن
ا.ت : اوهوم
کوک منو محکمتر بغل کرد
ا.ت : وقتی بغلم میکنی...حس میکنم امن ترین جای دنیام
کوک : تو بدترین شرایط هم فقط بغلت میتونه آرومم کنه
ا.ت : منم همینطور
کوک : بخوابیم ؟
ا.ت : اوکی
خوابیدیم
(صبح )
بیدار شدم ولی کوک هنو خواب بود میخواستم از بغلش در بیام ولی منو محکم بغل کره بود
ا.ت با صدا اروم : کوک
منو بیشتر ب خودش فشار داد
ا.ت : کوک میخوام بلند شم..نمیخوای بیدار شی
کوک : 5 دقیقه دیگه
ا.ت : ۵ دیقه گذشت بیدار شو
کوک : یکم دیگه..
ا.ت : پا نمیشی بزار من پاشم
کوک : نهه😴
ا.ت : پاشووووووو
کوک : نمیخوامم
با حرص نگاش میکردم ک یدفه ی سگ اومد تو اتاق ک خودم بیشتر چسبیدم ب کوک
ا.ت : جیغغغغغغغغ این چیههههههههه
کوک چشاشو باز کرد و با صورت کیوت و خوابالود ب سگه نگا کرد
کوک : این بم..سگمه نمیخورتت
ا.ت : پا میشی یا نه
کوک : نهههههه
ا.ت : ساعت ۱۲ ظهرهههه پاشوووو عههههه کوک : باشهه..ولی ب ی شرط
ا.ت : چی
کوک ب لباش اشاره کرد
ا.ت : خیلی زرنگی نه ؟
۶۹.۶k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.