پارت سه
راستش از اون پسر خوشم اومده بود (اوبانای)
تصمیم گرفتم برای تولدش یه چیزی بگیرم چون تولدش دو روز دیگه بودد
میدونستم که عشقم یه طرفه بوده ولی بازم....
در خونه اش رو زدم
در رو باز کرد
س:سلام
او:سلام عه تویی که کاری داشتی؟
س:راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم
او:باشه حالا بیا تو
راستش این چند وقتی که باهم ملاقات کردیم ازت خوشم اومده
گفتم اگه تو هم همین حس رو داری که یه کاریش می کنیم
ولی اگه یه طرفه باشه....
اوبانای یکم سرخ شد ولی یهو مودش عوض شد و سرم داد زد و مجبور شدم از اونجا برمم
اشکم در اومده بود
با اینکه میدونستم اينجوری میشه
*فلش بک به دو هفته بعد*
جلسات هاشیراها
کاگایا:................
از زبان مویچیرو:
که یهو وسط حرف هاش سایکو بیهوش شد و افتاد رو پام
همه دورش جمع شده بودن
داشت از چشماش اشک میومد
مجبور شدیم ببریمش به عمارت پروانه پیش کانائه
کولش کردم و تا اونجا بردمش
آنقدر حالش بد شده بود که بعد دو هفته بهوش اومد
*روزی که بهوش اومد*
س:ایییی
اوبانای:کانائه ساما اون بهوش اومده
مویچیرو:راست میگه داره بهوش میاد
تا پارت های بعدی
پایان....۰
تصمیم گرفتم برای تولدش یه چیزی بگیرم چون تولدش دو روز دیگه بودد
میدونستم که عشقم یه طرفه بوده ولی بازم....
در خونه اش رو زدم
در رو باز کرد
س:سلام
او:سلام عه تویی که کاری داشتی؟
س:راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم
او:باشه حالا بیا تو
راستش این چند وقتی که باهم ملاقات کردیم ازت خوشم اومده
گفتم اگه تو هم همین حس رو داری که یه کاریش می کنیم
ولی اگه یه طرفه باشه....
اوبانای یکم سرخ شد ولی یهو مودش عوض شد و سرم داد زد و مجبور شدم از اونجا برمم
اشکم در اومده بود
با اینکه میدونستم اينجوری میشه
*فلش بک به دو هفته بعد*
جلسات هاشیراها
کاگایا:................
از زبان مویچیرو:
که یهو وسط حرف هاش سایکو بیهوش شد و افتاد رو پام
همه دورش جمع شده بودن
داشت از چشماش اشک میومد
مجبور شدیم ببریمش به عمارت پروانه پیش کانائه
کولش کردم و تا اونجا بردمش
آنقدر حالش بد شده بود که بعد دو هفته بهوش اومد
*روزی که بهوش اومد*
س:ایییی
اوبانای:کانائه ساما اون بهوش اومده
مویچیرو:راست میگه داره بهوش میاد
تا پارت های بعدی
پایان....۰
۶۴۶
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.