(:Waiting for a way to escape and forget):
(:Waiting for a way to escape and forget):
پارت⑥①
رزا: واقعاً خیلی هق مهربونی تو هق نباید منو هق می بخشیدی من خیلی اذیتت کردم 😭
جونگ کوک:مهم نیست🙂دیگه همه چی تموم شد
رامونا:سوت زدن- اوووو چه احساسی شد
کارلوس:دقیقاً
جونگ کوک:😄رزا؟رزا؟رزا خوبی؟ر..رزا😨
رامونا: چرا یهو بیهوش شد؟😮
جونگ کوک: باید ببرمش بیمارستان
براید استایل بغلش کرد و به سمت در خروجی دوید رامونا و کارلوس هم داشتن دنبالش میدویدن
جونگ کوک:نباید اینطوری میشد😔
رامونا: کارلوس بدو دنبالم بیا
کارلوس: ماشین داری؟
رامونا:آره
{ماشین جونگ کوک}
دست رزا رو گرفت
جونگ کوک:چرا انقدر داغی؟وای وای وای اگه بلایی سرت بیاد خودمو نمی بخشم🥲
{بیمارستان}
دکتر:بهش سرم تقویتی وصل کردیم ولی موضوع خاصی نیست فقط خیلی ضعیف شده بوده باید بیشتر حواست بهش باشه
جونگ کوک:باشه چشم...فقط کی مرخص میشه؟
دکتر:وقتی سرم تموم بشه
جونگ کوک:ممنون
دکتر رفت بیرون جونگ کوک روی صندلی بغل تخت نشست و دست رزا رو گرفت
جونگ کوک:دلم خیلی برات تنگ شده بود میدونستی؟کاش زودتر برمیگشتی پیشم شایدم من باید بیشتر دنبالت میگشتم 🥲
(چند دقیقه بعد)
رزا ویو
یا سردرد چشمامو کم کم باز کردم و بزور گفتم جونگ کوک
جونگ کوک:(با ذوق)بهوش اومدییییی🥹برم دکتر رو خبر کنم
دکتر اومد وضعیتم رو چک کرد و یه سری توصیه کرد و چند تا قرص تقویتی برام نوشت
رزا:میخوام بشینم ولی نمیتونم کمکم میکنی؟
کمکم کرد نشستم و بعد بغلم کرد و گفت
جونگکوک: نمیدونی چقدر ترسیدم چرا مواظب خودت نیستی؟🥲
رزا:این چند وقت خیلی حال و حوصله نداشتمو همش داشتم حرص میخوردم و فرار میکردم بازم میگم واقعاً ببخشید 🥲
جونگکوک:بهت گفتم که تموم شد!همه چی تموم شد
خب خب سلام من واقعا بابت بد قولیم عذر میخوام بخاطر مدارس خیلی وقت ندارم مخصوصا امسال که درسا بیشتر و معلم سخت گیر تر شده🥲سعی میکنم بازم براتون پارت آپ کنم و اینکه داریم به آخرای فیک میرسییم🌿
پارت⑥①
رزا: واقعاً خیلی هق مهربونی تو هق نباید منو هق می بخشیدی من خیلی اذیتت کردم 😭
جونگ کوک:مهم نیست🙂دیگه همه چی تموم شد
رامونا:سوت زدن- اوووو چه احساسی شد
کارلوس:دقیقاً
جونگ کوک:😄رزا؟رزا؟رزا خوبی؟ر..رزا😨
رامونا: چرا یهو بیهوش شد؟😮
جونگ کوک: باید ببرمش بیمارستان
براید استایل بغلش کرد و به سمت در خروجی دوید رامونا و کارلوس هم داشتن دنبالش میدویدن
جونگ کوک:نباید اینطوری میشد😔
رامونا: کارلوس بدو دنبالم بیا
کارلوس: ماشین داری؟
رامونا:آره
{ماشین جونگ کوک}
دست رزا رو گرفت
جونگ کوک:چرا انقدر داغی؟وای وای وای اگه بلایی سرت بیاد خودمو نمی بخشم🥲
{بیمارستان}
دکتر:بهش سرم تقویتی وصل کردیم ولی موضوع خاصی نیست فقط خیلی ضعیف شده بوده باید بیشتر حواست بهش باشه
جونگ کوک:باشه چشم...فقط کی مرخص میشه؟
دکتر:وقتی سرم تموم بشه
جونگ کوک:ممنون
دکتر رفت بیرون جونگ کوک روی صندلی بغل تخت نشست و دست رزا رو گرفت
جونگ کوک:دلم خیلی برات تنگ شده بود میدونستی؟کاش زودتر برمیگشتی پیشم شایدم من باید بیشتر دنبالت میگشتم 🥲
(چند دقیقه بعد)
رزا ویو
یا سردرد چشمامو کم کم باز کردم و بزور گفتم جونگ کوک
جونگ کوک:(با ذوق)بهوش اومدییییی🥹برم دکتر رو خبر کنم
دکتر اومد وضعیتم رو چک کرد و یه سری توصیه کرد و چند تا قرص تقویتی برام نوشت
رزا:میخوام بشینم ولی نمیتونم کمکم میکنی؟
کمکم کرد نشستم و بعد بغلم کرد و گفت
جونگکوک: نمیدونی چقدر ترسیدم چرا مواظب خودت نیستی؟🥲
رزا:این چند وقت خیلی حال و حوصله نداشتمو همش داشتم حرص میخوردم و فرار میکردم بازم میگم واقعاً ببخشید 🥲
جونگکوک:بهت گفتم که تموم شد!همه چی تموم شد
خب خب سلام من واقعا بابت بد قولیم عذر میخوام بخاطر مدارس خیلی وقت ندارم مخصوصا امسال که درسا بیشتر و معلم سخت گیر تر شده🥲سعی میکنم بازم براتون پارت آپ کنم و اینکه داریم به آخرای فیک میرسییم🌿
۳۳.۹k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.