عشق دروغین پارت 7
_اصن من میگم چطوره امشب بیرون نریمو خودمون تو خونه خوش بگذرونیم؟
+تو اول برو بیرون، من لباسمو بپوشم بعد تصمیم میگیریم
_نچ، مگه من غریبم؟ هزاران بار در طی این دوسال بدن لختتو دیدم پس دیگه نترس
+عااااه خیلی رو مخی
_میدونم
ا/ت شروع به پوشیدن لباساش میکنه.
_خب؟
+چی خب؟
_توی خونه بمونیم و خوش بگذرونیم؟
+اوکی
اونا تا ساعت 11 فیلم دیدنو غذا خوردند و کلی خل بازی دراوردن
+وای کوک(خمیازه) من خیلی امروز خسته شدم به لطف تو
_اختیار دارید تازه قراره شب خسته تر هم بشید...
+توروخدا امشب نه من واقعا حال ندارما
_شوخی کردم پرنسس کوچولوی کیوتم برو بخواب منم الان میام
ا.ت به اتاق خواب رفت و لباس خوابشو پوشید (اسلاید دو)
رفت و مسواک زد و موهاشو خیلی ملایم به صورت یه وری بافت و منتظر کوک شد
+کوک(باصدای بلند) کوک(با صدای بلند تر)
+عااااه این دوباره دیر اومد... کوک کجایییی بیا بخوابیم دیگه
ا.ت از روی تخت بلند میشه و در اتاقو باز میکنه. با صحنه ای که میبینه یه ثانیه قلبش از حرکت می ایسته... چرا انقدر شکمش خونی بود؟ چاقو خورده بود؟ ولی آخه کِی؟
+ک... ک... کوک... چی شده؟
_......
+کوک(با جیغ) پاشوووووو کوکی توروخدا پاشووووو
_.......
+کوکککککککک لطفا منو تنها نزار... التماست میکنم
_(با صدای بم) ا. ت... ا.ت... پاشو داری خواب میبینی... ا.ت
ا. ت از خواب پرید. صورتش کاملا عرق کرده بود
(ویو کوک)
بعد از اینکه مسواک زدم به سمت تخت رفتم که دیدم ا. ت روی صندلی خوابش برده... خدای من شبیه فرشته هاس... براید استایل بغلش کردم و به سمت تخت بردمش... وقتی گذاشتمش روی تخت شروع کرد به عرق کردن و گفتن مداوم لطفا بلند شو... دیگه داشتم نگران میشدم... پس با صدای اروم بیدارش کردم و میگفتم که بیدار شو داری خواب میبینی که یهو از خواب پرید
(پایان ویو کوک)
+ک... وک (با گریه)
_عشقم فقط خواب بود من خوبم
+چاقو نخوردی؟ هیچ جات درد نمیکنه؟ هاااا؟
_(لبخند) نه عزیزم تا تو پیش منی من خوبِ خوبم
+راست میگی
_اوهوم
+پس میشه تا صبح تو بغلت باشم؟ که اگه مثلا خواستی بری بفهمم و بیدار شم؟ لطفا بانی کوچولو
_باشه... دیگه اشکتو نبینما... خب؟
+باش
_حالا هم بیا تو بغلم
+هومممم
ا. ت به بغل کوک رفت
_میگما... این لباس خوابتو کی خریدی؟
+دیروز
_چرا انقدر باز و تحریک کنندس؟
+از دمای بدنت معلومه تحریک شدیاا
_نخیرمممم
+چراااا
_نه
+چرا
_نه
+چرا
_چرا... یعنی نه
+دیدی... خودتم گفتی شدی
_آره اصن شدم ولی نمیخوام اذیتت کنم
+تو شوهر منی پس این اسمش اذیت نیس
_یعنی اذیت نمیشی؟
+نه فقط کا*ندوم یادت نره
_تو الان مغزت داغه نمیفهمی چی میگی
(بچه ها در ضمن وقتی کوک شبا میخواد بخوابه پیر هنشو درمیاره)
ا.ت دستشو بصورت تحریک کننده روی سیکس پکای کوک میکشه
_امشب نع... بخواب پرنسس خوشگلم
+عاخه تا کی میخوای خودتو نگهداری؟
_لازم باشه تا صبح
+خیلی خب بابا
ا.ت از بغل کوک بیرون میاد و به سمت در میره.
_نصفه شبی کجا؟
+تشنمه میرم آب بیارم
_اوکی خوشگلم
ا.ت به پایین رفت. رفت سر یخچال و بطری آبو با دوتا لیوان به بالا برد.
_ممنون پرنسس خوشگلم
+خاهش بانی کوچولو
_یاااا... دارم این همه نازتو میکشم که آخرش بهم بگی کوچولو؟ نچ... تو آدم بشو نیستی... باید یجور دیگه تنبیهت کنم...
خماریاااااا🙂😂
+تو اول برو بیرون، من لباسمو بپوشم بعد تصمیم میگیریم
_نچ، مگه من غریبم؟ هزاران بار در طی این دوسال بدن لختتو دیدم پس دیگه نترس
+عااااه خیلی رو مخی
_میدونم
ا/ت شروع به پوشیدن لباساش میکنه.
_خب؟
+چی خب؟
_توی خونه بمونیم و خوش بگذرونیم؟
+اوکی
اونا تا ساعت 11 فیلم دیدنو غذا خوردند و کلی خل بازی دراوردن
+وای کوک(خمیازه) من خیلی امروز خسته شدم به لطف تو
_اختیار دارید تازه قراره شب خسته تر هم بشید...
+توروخدا امشب نه من واقعا حال ندارما
_شوخی کردم پرنسس کوچولوی کیوتم برو بخواب منم الان میام
ا.ت به اتاق خواب رفت و لباس خوابشو پوشید (اسلاید دو)
رفت و مسواک زد و موهاشو خیلی ملایم به صورت یه وری بافت و منتظر کوک شد
+کوک(باصدای بلند) کوک(با صدای بلند تر)
+عااااه این دوباره دیر اومد... کوک کجایییی بیا بخوابیم دیگه
ا.ت از روی تخت بلند میشه و در اتاقو باز میکنه. با صحنه ای که میبینه یه ثانیه قلبش از حرکت می ایسته... چرا انقدر شکمش خونی بود؟ چاقو خورده بود؟ ولی آخه کِی؟
+ک... ک... کوک... چی شده؟
_......
+کوک(با جیغ) پاشوووووو کوکی توروخدا پاشووووو
_.......
+کوکککککککک لطفا منو تنها نزار... التماست میکنم
_(با صدای بم) ا. ت... ا.ت... پاشو داری خواب میبینی... ا.ت
ا. ت از خواب پرید. صورتش کاملا عرق کرده بود
(ویو کوک)
بعد از اینکه مسواک زدم به سمت تخت رفتم که دیدم ا. ت روی صندلی خوابش برده... خدای من شبیه فرشته هاس... براید استایل بغلش کردم و به سمت تخت بردمش... وقتی گذاشتمش روی تخت شروع کرد به عرق کردن و گفتن مداوم لطفا بلند شو... دیگه داشتم نگران میشدم... پس با صدای اروم بیدارش کردم و میگفتم که بیدار شو داری خواب میبینی که یهو از خواب پرید
(پایان ویو کوک)
+ک... وک (با گریه)
_عشقم فقط خواب بود من خوبم
+چاقو نخوردی؟ هیچ جات درد نمیکنه؟ هاااا؟
_(لبخند) نه عزیزم تا تو پیش منی من خوبِ خوبم
+راست میگی
_اوهوم
+پس میشه تا صبح تو بغلت باشم؟ که اگه مثلا خواستی بری بفهمم و بیدار شم؟ لطفا بانی کوچولو
_باشه... دیگه اشکتو نبینما... خب؟
+باش
_حالا هم بیا تو بغلم
+هومممم
ا. ت به بغل کوک رفت
_میگما... این لباس خوابتو کی خریدی؟
+دیروز
_چرا انقدر باز و تحریک کنندس؟
+از دمای بدنت معلومه تحریک شدیاا
_نخیرمممم
+چراااا
_نه
+چرا
_نه
+چرا
_چرا... یعنی نه
+دیدی... خودتم گفتی شدی
_آره اصن شدم ولی نمیخوام اذیتت کنم
+تو شوهر منی پس این اسمش اذیت نیس
_یعنی اذیت نمیشی؟
+نه فقط کا*ندوم یادت نره
_تو الان مغزت داغه نمیفهمی چی میگی
(بچه ها در ضمن وقتی کوک شبا میخواد بخوابه پیر هنشو درمیاره)
ا.ت دستشو بصورت تحریک کننده روی سیکس پکای کوک میکشه
_امشب نع... بخواب پرنسس خوشگلم
+عاخه تا کی میخوای خودتو نگهداری؟
_لازم باشه تا صبح
+خیلی خب بابا
ا.ت از بغل کوک بیرون میاد و به سمت در میره.
_نصفه شبی کجا؟
+تشنمه میرم آب بیارم
_اوکی خوشگلم
ا.ت به پایین رفت. رفت سر یخچال و بطری آبو با دوتا لیوان به بالا برد.
_ممنون پرنسس خوشگلم
+خاهش بانی کوچولو
_یاااا... دارم این همه نازتو میکشم که آخرش بهم بگی کوچولو؟ نچ... تو آدم بشو نیستی... باید یجور دیگه تنبیهت کنم...
خماریاااااا🙂😂
۸.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.