گس لایتر/پارت ۱۴۶
یک هفته بعد...
بورام گوشیشو برداشت... با حرص و عصبانیت شماره ی جونگکوک رو میگرفت...
امروز نتونسته بود توی شرکت پیش جونگکوک بره... چون کل روز جلسات مهم و بزرگ داشت... برای همین لحظه ای نتونسته بود تنها اونو ببینه...
بعد از چند تا بوق...
نزدیک بود تماس قطع بشه که جونگکوک جواب داد...
-الو؟
بورام: سلام آقای جئون... چه عجب! فرصت شد جواب منم بدی
-بورام...من دارم میرم پیش ایل دونگ... بعدا صحبت میکنیم...
لحن بورام تندتر شد و فریاد زد: همش میگی بعدا!... من منتظرتم... بعد از ایل دونگ بیا پیش من...
جونگکوک همچنان خونسرد رانندگی میکرد... با یه دست فرمون رو گرفته بود... دست دیگشو روی رون پاش گذاشته بود...لحنش تغییر نکرد... جدی و با صدای آروم گفت: خونسرد باش عزیزم... میام...
بورام عصبی طور روی پیشونیش دست میکشید... بدون خداحافظی قطع کرد...
*
ایل دونگ و یون ها هنوز توی شرکت کار میکردن... جونگکوک وارد شرکت شد... همگی همون کارمندای قبلی خودش بودن... با دیدنش همگی بهش احترام گذاشتن... جونگکوک با سر تکون دادن بهشون جواب داد و ازشون رد شد...
پشت سرش پچ پچ ها شروع شد...
دو به دو کنار هم ایستادن و درباره جونگکوک صحبت میکردن...
-باورم نمیشه... آقای جئون حالا رییس شرکت ایم شده!
-آره... باور نکردنیه! ماهم الان برای شعبه ای از شرکت ایم کار میکنیم... ایم یون های معروف رییس ماست!
-عجیبه واقعا!
-ولی جئون جونگکوک هم خیلی خوشتیپ و جذابه... خیلی با پرستیژه
-اوففف... معلومه که عالیه... ببین چیه که ایم بایول عاشقش شده....
و اینا حرفایی بود که پشت سر جونگکوک زده میشد...
***
ایل دونگ و جونگکوک باهم صحبت میکردن...
جونگکوک: اینجا... همه چی خوب پیش میره؟
ایل دونگ: آره...ولی بعید میدونم دلتنگ اینجا باشی آقای جئون
جونگکوک: نیستم...
اینا رو ولش کن... از رابطت با یون ها برام بگو...
ایل دونگ لبخندی زد... و از سر جاش پاشد... جلوی جونگکوک ایستاد.... چرخی زد و گفت:
خودت چی حدس میزنی؟...
جونگکوک با دیدن سرزنده بودن و شاد بودن ایل دونگ فهمید که وضعیت رابطش خوبه...
جونگکوک: تونستی بهش بگی؟
ایل دونگ: بهش گفتم!... دیشب بهم گفت که قبول میکنه...حالا رسما وارد رابطه شدیم
جونگکوک: عالیه... تبریک میگم... دست کم گرفته بودمت... ولی پسر لایقی هستی... با این اوصاف طولی نمیکشه که مراسم عروسی تو و یون ها رو خواهیم دید!....
ایل دونگ دستاشو توی جیباش گذاشته بود...
جونگکوک: اوفففففف.... جونگکوک شی... عمیقا لذتشو حس کردم... تو خوب میدونی لذت ازدواج کردن رو...
جونگکوک کمی تو فکر رفت... آروم جواب داد: آره... میدونم...
در اتاق ایل دونگ باز شد و یون ها وارد شد...
با دیدن جونگکوک گفت: خوش اومدی جونگکوک
جونگکوک: ممنونم
یون ها: من میخواستم برم خونه... اومدم به ایل دونگ بگم ببینم کاری نداره
جونگکوک: اتفاقا منم داشتم میرفتم
ایل دونگ: پس... یون ها صبر کن باهم بریم
یون ها: باشه... بیرون منتظرتم...
********
جونگکوک از شرکت بیرون اومد...
به سمت خونه ی بورام رفت...
از اون عصبانی بود... ولی نمیخواست واکنش پرخاشگرانه نشون بده... فقط میخواست بورام رو خسته کنه تا خودش بره...
وقتی به خونه رسید ماشینشو پارک کرد و به طرف خونه رفت... با کلید خودش در رو باز کرد و وارد شد... بورام رو ندید... فک کرد شاید توی اتاق باشه... به طرف اتاق رفت... که از پشت سر صدایی شنید...
بورام بود...
بورام: اینجام...
جونگکوک برگشت و نگاهش کرد...
جونگکوک: خب... پشت تلفن شاکی بودی... چیه؟...
بورام جلو اومد... تو چشمای جونگکوک نگاه کرد و گفت: دلم برات تنگ میشه... چیزی بالاتر از این نیست....
بورام گوشیشو برداشت... با حرص و عصبانیت شماره ی جونگکوک رو میگرفت...
امروز نتونسته بود توی شرکت پیش جونگکوک بره... چون کل روز جلسات مهم و بزرگ داشت... برای همین لحظه ای نتونسته بود تنها اونو ببینه...
بعد از چند تا بوق...
نزدیک بود تماس قطع بشه که جونگکوک جواب داد...
-الو؟
بورام: سلام آقای جئون... چه عجب! فرصت شد جواب منم بدی
-بورام...من دارم میرم پیش ایل دونگ... بعدا صحبت میکنیم...
لحن بورام تندتر شد و فریاد زد: همش میگی بعدا!... من منتظرتم... بعد از ایل دونگ بیا پیش من...
جونگکوک همچنان خونسرد رانندگی میکرد... با یه دست فرمون رو گرفته بود... دست دیگشو روی رون پاش گذاشته بود...لحنش تغییر نکرد... جدی و با صدای آروم گفت: خونسرد باش عزیزم... میام...
بورام عصبی طور روی پیشونیش دست میکشید... بدون خداحافظی قطع کرد...
*
ایل دونگ و یون ها هنوز توی شرکت کار میکردن... جونگکوک وارد شرکت شد... همگی همون کارمندای قبلی خودش بودن... با دیدنش همگی بهش احترام گذاشتن... جونگکوک با سر تکون دادن بهشون جواب داد و ازشون رد شد...
پشت سرش پچ پچ ها شروع شد...
دو به دو کنار هم ایستادن و درباره جونگکوک صحبت میکردن...
-باورم نمیشه... آقای جئون حالا رییس شرکت ایم شده!
-آره... باور نکردنیه! ماهم الان برای شعبه ای از شرکت ایم کار میکنیم... ایم یون های معروف رییس ماست!
-عجیبه واقعا!
-ولی جئون جونگکوک هم خیلی خوشتیپ و جذابه... خیلی با پرستیژه
-اوففف... معلومه که عالیه... ببین چیه که ایم بایول عاشقش شده....
و اینا حرفایی بود که پشت سر جونگکوک زده میشد...
***
ایل دونگ و جونگکوک باهم صحبت میکردن...
جونگکوک: اینجا... همه چی خوب پیش میره؟
ایل دونگ: آره...ولی بعید میدونم دلتنگ اینجا باشی آقای جئون
جونگکوک: نیستم...
اینا رو ولش کن... از رابطت با یون ها برام بگو...
ایل دونگ لبخندی زد... و از سر جاش پاشد... جلوی جونگکوک ایستاد.... چرخی زد و گفت:
خودت چی حدس میزنی؟...
جونگکوک با دیدن سرزنده بودن و شاد بودن ایل دونگ فهمید که وضعیت رابطش خوبه...
جونگکوک: تونستی بهش بگی؟
ایل دونگ: بهش گفتم!... دیشب بهم گفت که قبول میکنه...حالا رسما وارد رابطه شدیم
جونگکوک: عالیه... تبریک میگم... دست کم گرفته بودمت... ولی پسر لایقی هستی... با این اوصاف طولی نمیکشه که مراسم عروسی تو و یون ها رو خواهیم دید!....
ایل دونگ دستاشو توی جیباش گذاشته بود...
جونگکوک: اوفففففف.... جونگکوک شی... عمیقا لذتشو حس کردم... تو خوب میدونی لذت ازدواج کردن رو...
جونگکوک کمی تو فکر رفت... آروم جواب داد: آره... میدونم...
در اتاق ایل دونگ باز شد و یون ها وارد شد...
با دیدن جونگکوک گفت: خوش اومدی جونگکوک
جونگکوک: ممنونم
یون ها: من میخواستم برم خونه... اومدم به ایل دونگ بگم ببینم کاری نداره
جونگکوک: اتفاقا منم داشتم میرفتم
ایل دونگ: پس... یون ها صبر کن باهم بریم
یون ها: باشه... بیرون منتظرتم...
********
جونگکوک از شرکت بیرون اومد...
به سمت خونه ی بورام رفت...
از اون عصبانی بود... ولی نمیخواست واکنش پرخاشگرانه نشون بده... فقط میخواست بورام رو خسته کنه تا خودش بره...
وقتی به خونه رسید ماشینشو پارک کرد و به طرف خونه رفت... با کلید خودش در رو باز کرد و وارد شد... بورام رو ندید... فک کرد شاید توی اتاق باشه... به طرف اتاق رفت... که از پشت سر صدایی شنید...
بورام بود...
بورام: اینجام...
جونگکوک برگشت و نگاهش کرد...
جونگکوک: خب... پشت تلفن شاکی بودی... چیه؟...
بورام جلو اومد... تو چشمای جونگکوک نگاه کرد و گفت: دلم برات تنگ میشه... چیزی بالاتر از این نیست....
۲۰.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.