پارت ۱۰ ( داستان عشق قدیمی ما)
پدر ا/ت: تو غلط می کنی ...بیا یکبار دیگه تکرار کن تا نشونت بدم با تهیونگ و تو چیکار می کنم
ا/ت: اما پدر من فقط...
پدر ا/ت: اما و اگر نداریم ...من دارم بهت میگم اون عوضی باعث شد که تو حافظت رو از دست بدی بعد تو میخوای باهاش باشی احیانا مغز خر خوردی؟(عصبی)
ا/ت من به عنوان پدرت اجازه نمیدم(آخرش رو با داد گفت)
از زبان ا/ت:
در یک لحظه تمام حس خوبی که این مدت جمع کرده بودم رو از دست دادم یعنی چی آخه ...
ا/ت: دیگه به حرفی که شما بگید گوش نمیدم...
پدر ا/ت: چه زری زدی؟
ا/ت: همه میدونن که من وقتی با تهیونگ بودم چقد آدم خوشحالی بودم ...من فقط میخوام خوشحال باشم به یه دلیلی اما تو نمیخوای!(عصبی)
پدر ا/ت : باشه پس...هر غلطی دلت میخواد بکن بعدا اگه صدمه دیدی دیگه من اون پدری نیستم که پشتت باشه
از الآنم میگم مادر و خواهرت اندازه یه بند انگشت بهت کمک کنن خودشون قبر خودشون رو کندن
هیچی نگفت و رفت ولی با این تهدیدی که کرد کلی ترسیدم و اگه فقط یک درصد روی کمک مامانم و خواهرم حساب کرده بودم دیگه پشیمون شده بودم و حالا که اینجوری بد با پدرم صحبت کرده بودم دیگه نصف راه رو اومده بودم این بازی ای بود که واردش شدم و خارج شدن کار من نبود
آره ...من همین فردا دوباره همون درخواستم از تهیونگ رو تکرار می کنم ....
این پارت ادامه داره نترسید...امشب میزارم..
ا/ت: اما پدر من فقط...
پدر ا/ت: اما و اگر نداریم ...من دارم بهت میگم اون عوضی باعث شد که تو حافظت رو از دست بدی بعد تو میخوای باهاش باشی احیانا مغز خر خوردی؟(عصبی)
ا/ت من به عنوان پدرت اجازه نمیدم(آخرش رو با داد گفت)
از زبان ا/ت:
در یک لحظه تمام حس خوبی که این مدت جمع کرده بودم رو از دست دادم یعنی چی آخه ...
ا/ت: دیگه به حرفی که شما بگید گوش نمیدم...
پدر ا/ت: چه زری زدی؟
ا/ت: همه میدونن که من وقتی با تهیونگ بودم چقد آدم خوشحالی بودم ...من فقط میخوام خوشحال باشم به یه دلیلی اما تو نمیخوای!(عصبی)
پدر ا/ت : باشه پس...هر غلطی دلت میخواد بکن بعدا اگه صدمه دیدی دیگه من اون پدری نیستم که پشتت باشه
از الآنم میگم مادر و خواهرت اندازه یه بند انگشت بهت کمک کنن خودشون قبر خودشون رو کندن
هیچی نگفت و رفت ولی با این تهدیدی که کرد کلی ترسیدم و اگه فقط یک درصد روی کمک مامانم و خواهرم حساب کرده بودم دیگه پشیمون شده بودم و حالا که اینجوری بد با پدرم صحبت کرده بودم دیگه نصف راه رو اومده بودم این بازی ای بود که واردش شدم و خارج شدن کار من نبود
آره ...من همین فردا دوباره همون درخواستم از تهیونگ رو تکرار می کنم ....
این پارت ادامه داره نترسید...امشب میزارم..
۱۳.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.