پارت۱۴گربه ی سیاه

پارت۱۴گربه ی سیاه
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
از زبون یوکی:
اخه مرض داری چیفویو که بدون متور میای
یوکی:*اروم*نی سان محاسرمون کردن(درست نوشتم؟)
هانما: هوی هوی کجا با این عجله؟*پوزخند*
یوکی: ببین نردبون بیا بدون دعوا هرکی راه خودشو بره
هانما: بزار فکر کنم هوم البته که نه*پوزخند*
چیفویو: تچ معلومه دست بردار نیستن
هانما: سه دو یک..... حمله!
چیفویو و یوکی: هههه؟!
نیم ساعت بعد:
یوکی: هه هه هه هه واقعا همین قدر زورتون بود؟
هانما: احمقا تن لشتونو جمع کنید بریم
یوکی و چیفویو: بازنده*پوزخند*
یوکی: اینو حتما به مایکی میگم
هانما: مدرکتون کجاست؟
یوکی: لعنتی!
چیفویو: ولش کن
پرش زمانی به فردا:
از زبون یوکی:
چیفویو: خابالو پاشو
یوکی: مگه ساعت چنده؟
چیفویو: هشت(مامانم همیشه از این روش بیدارم می کنه درحالی که من بگن پاشو پا میشم🥲)
یوکی: ههننن
به سرعتی که حتا خودمم باورم نمیشد اماده شدم وایسا ساعت۷:۳۰ عه
یوکی با حاله ی ترسناک: چی. فو. یو
چیفویو: شکر خوردم
یوکی: اونم زیادی پاشو بریم
چیفویو: اما زوده
یوکی: برام احمیتی نداره
چیفویو: اوکی
در مدرسه:
هوف هیچکی نیست اما یه صداهایی میاد منم که فضول هفت عالم ها این باجی نیست و اونم ساکورا؟ همیشه از این ساکورا بدم میومد چقدرم به این باجی چسبیده... وایسا من دارم حسودی می کنم!؟
کم کم بچها اومدن و معلم هم درساش رو شروع کرد
ززیییننگگگ (زنگ اخر)
تا جایی که فهمیدم امروز قراره یه عضو جدید بیاد و جلسه ساعت شیشه
پرش زمانی به ساعت شیش:
از زبون نویسنده:
همه مشتاق بودن تا بفهمن عضو جدید کیه
دراکن: خخففههه ششیییددد!!
مایکی: تاجایی که همتون می دونید قراره یه عضو جدید داشته باشیم ایاماکی ساکورا بیا جلو
ساکورا با عشوه: من ایاماکی ساکورا هستم خوشبختم
دراکن: ختم جلسه
از زبون یوکی:
اخه چرا اون جن.. ده هرجا میرم هست
ساکورا: اوه می بینم که موش کوچولو هم اینجاست
یوکی: خفه شو زنیکه
ساکورا یهو یه چک زد تو صورتش و شروع کرد به گریه کردن
ساکورا: هق یوکی هق چان من هق مگه چیکارت هق کردم
مایکی: یوکی واقعا ازت بعید بود
چیفویو:......
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
الان پارت بعد رو میدم جانه👋🏻