عشق پیچیده
عشق پیچیده
پارت ۵
توی کلاس نشسته بودم و دنبال پسرا میگشتم
ولی هیچ کدوم نبودن بچه ها اومدن ولی خبری از اونا نبود
از یکی از بچه ها پرسیدم که اونا رو دیدن
@: امممم چرا دیدمشون به همراه چند تا از پسرا و دخترا رفتن یه جایی
آت: کجا رفتن ؟
@: نمیدونم ولی از اون کوچه تنگ گزشتن
از روی صندلی بلند شدم که استاد وارد کلاس شد
بدون توجه بهش از کلاس رفتم بیرون
از اون کوچه تنگ گزشتم
ماشین سیاهی دیدم که همون پسرا و دخترا توش بودن و رفتن
وایی الان چیکار کنم
روی زمین نشستم که حس کردم یکی از پشت بهم نزدیک میشه
وقتی خیلی نزدیکم شد بلند شدم و زدمش
@« اخخخخخ بینیم شکستتتت
آت: تو کی هستی
@: من منیجر بی تی اس هستم و دیدم سوار این ماشین شدن ولی یکدفعه ناپدید شدن
آت: اونارو دزدیدنننن تو کجاااا بودی مثلاااا
@: د.....دزدین!!!!؟؟؟؟
آت: ماشین داری زود باید بریم دنبالشون
@: اره دارم بریممم
می خواست ماشینو برونه
آت: وایسااا من میرونم
@: ولی....
آت: ولی اما نداریم
زود سوار شدم و بهش گفتم سوار شه
پامو روی گاز گزاشتم و با تمام سرعت دنبال همون ماشین رفتیم
به یه جایی رسیدن از ماشین پیاده شدن و رفتن داخل
به دنبالشون رفتم
@: خانم ببخشید اینجا خیلی ترسناکه بیاید به کمپانی زنگ بزنیم
آت: هیسسسس ساکت باش خودم بلدم
داشتیم میرفتیم که چند تا پسر با خنده جلومون ظاهر شدن
هممون سکوت کردیم
پامو بلند کردم و چند تاشون و زدم و با مشت زدمشون
زود رفتیم و به اتاقی رسیدیم که با موسیقی و لامپ رنگی پر شده بود
در و باز کردم و پریدم داخل
پارت ۵
توی کلاس نشسته بودم و دنبال پسرا میگشتم
ولی هیچ کدوم نبودن بچه ها اومدن ولی خبری از اونا نبود
از یکی از بچه ها پرسیدم که اونا رو دیدن
@: امممم چرا دیدمشون به همراه چند تا از پسرا و دخترا رفتن یه جایی
آت: کجا رفتن ؟
@: نمیدونم ولی از اون کوچه تنگ گزشتن
از روی صندلی بلند شدم که استاد وارد کلاس شد
بدون توجه بهش از کلاس رفتم بیرون
از اون کوچه تنگ گزشتم
ماشین سیاهی دیدم که همون پسرا و دخترا توش بودن و رفتن
وایی الان چیکار کنم
روی زمین نشستم که حس کردم یکی از پشت بهم نزدیک میشه
وقتی خیلی نزدیکم شد بلند شدم و زدمش
@« اخخخخخ بینیم شکستتتت
آت: تو کی هستی
@: من منیجر بی تی اس هستم و دیدم سوار این ماشین شدن ولی یکدفعه ناپدید شدن
آت: اونارو دزدیدنننن تو کجاااا بودی مثلاااا
@: د.....دزدین!!!!؟؟؟؟
آت: ماشین داری زود باید بریم دنبالشون
@: اره دارم بریممم
می خواست ماشینو برونه
آت: وایسااا من میرونم
@: ولی....
آت: ولی اما نداریم
زود سوار شدم و بهش گفتم سوار شه
پامو روی گاز گزاشتم و با تمام سرعت دنبال همون ماشین رفتیم
به یه جایی رسیدن از ماشین پیاده شدن و رفتن داخل
به دنبالشون رفتم
@: خانم ببخشید اینجا خیلی ترسناکه بیاید به کمپانی زنگ بزنیم
آت: هیسسسس ساکت باش خودم بلدم
داشتیم میرفتیم که چند تا پسر با خنده جلومون ظاهر شدن
هممون سکوت کردیم
پامو بلند کردم و چند تاشون و زدم و با مشت زدمشون
زود رفتیم و به اتاقی رسیدیم که با موسیقی و لامپ رنگی پر شده بود
در و باز کردم و پریدم داخل
۵.۴k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.