عشق هرگز وجود نداشت
پارت ۸
ک : اومدم خونه ا/ت خونه بود داشت گریه میکرد دلم شکست وقتی اشکاش رو دیدم ولی خودم رو به بی تفاوت نشان دادم
ت : وقتی کوک اومد خونه خیلی حس بدی داشتم پریدم تو بغلش حس خیلی خوبی بود ولی بازم میترسیدم
ت : چرا بغلم نکری
ک : ا/ت باید یه چیزی بهت بگم
ت : چی بگو
ک : من دیگه دوست ندارم ازت خسته شد
اینو گفتم ولی تو دلم میخواستم ا/ت رو جوری بغل کنم که بترکه ( 😂😂 ) قلبم خیلی درد گرفت ولی چیزی نگفتم
ت : قلبم تیکه تیکه شد وقتی کوک ادن حرف رو گفت چی میگی کوک من هنوز دوست دارم
ک : ولی من نه
ادمین 💜
کوک رفت و وسایلش رو جمع کرد و به ا/ت گفت
ک : امیدوارم خوشبخت بشی با بغض
ت : نه کوک نرو نه کوکککککککککک ( با گریه )
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید ♡
لایک کامنت یادتون نره بای ♡
ک : اومدم خونه ا/ت خونه بود داشت گریه میکرد دلم شکست وقتی اشکاش رو دیدم ولی خودم رو به بی تفاوت نشان دادم
ت : وقتی کوک اومد خونه خیلی حس بدی داشتم پریدم تو بغلش حس خیلی خوبی بود ولی بازم میترسیدم
ت : چرا بغلم نکری
ک : ا/ت باید یه چیزی بهت بگم
ت : چی بگو
ک : من دیگه دوست ندارم ازت خسته شد
اینو گفتم ولی تو دلم میخواستم ا/ت رو جوری بغل کنم که بترکه ( 😂😂 ) قلبم خیلی درد گرفت ولی چیزی نگفتم
ت : قلبم تیکه تیکه شد وقتی کوک ادن حرف رو گفت چی میگی کوک من هنوز دوست دارم
ک : ولی من نه
ادمین 💜
کوک رفت و وسایلش رو جمع کرد و به ا/ت گفت
ک : امیدوارم خوشبخت بشی با بغض
ت : نه کوک نرو نه کوکککککککککک ( با گریه )
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید ♡
لایک کامنت یادتون نره بای ♡
۱۲.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.