فیک آخرش چی میشه:) ۱۵P
ا.ت ویو
گفتم: وای... صبر کن... نمیتونم بدوعم...
جونگ کوک: الان میرسیم صبر کن...
بالاخره رسیدیم... درو باز کردیم که یه مرد که نسبتا سی سال اینا داشت اونجا بود با جیمین و تهیونگ...(علامت مرده+)
+به خانم کیم و آقای جئون اومدن...
جونگ کوک: ا.ت.... برو
ا.ت: چ... چی؟
تهیونگ: ا.ت برو بالا...
رفتم بدو بدو از پله ها بالا... وسط پله ها بودم که صدای کرکره رو شنیدم... انگار یه چیزی بهش کوبیده شد....از ترسم بدو بدو رفتم از پله ها بالا و درو محکم کوبیدم و بستم...
نیم ساعت بعد
نشسته بودم غذا میخوردم که دیدم دارن در میزنن.... رفتم از چشمیه در نگاه کردم کسی نبود... گفتم: کیه؟
+وا کن(حالت جدی و داد)
همون مردی بود که اونجا دیدیم...
جونگ کوک ویو
در و باز کردم که با صحنه ای که دیدم کپ کردم... نمیدونستم نگران شم یا ناراحت.... به ا.ت گفتم: ا.ت تو برو
ا.ن: چ... چی؟
تهیونگ: ا.ت برووو
رفت
آقای پارک شروع کرد و گفت(بچه ها آقای پارک پدر جیمینه که به دلیل مشکلات قدیمی جونگ کوک بعد از سال ها از آمریکا برگشته تا سر جونگ کوک طلافی کنه) به به میبینم که از دختر آقای کیم محافظت میکنی(جیمین طرف پدرش نیست و چون پدرش توی خانواده پدریش که مافیا بودن بزرگ شده تقریبا همه رو میشناسه و آقای کیم که پدر ا.تس رقیب بزرگی هستن)
جونگ کوک: برای چی برگشتی؟
+برگشتم زندگیه رقیب های بزرگم رو خراب کنم، البته بچه هاشون...(پوزخند)
جیمین: برو از اینجا بیرون بابا.... همین الاااااان(با داد)
تهیونگ رفت جیمین و کشید عقب و گفت: جیمین آروم باش......
جیمین: چطوری آروم باشم تهیونگ.... ها؟ تمام اینا تقصیر این بابای منه.... من.... من.... من متاسفم که اومد توی زندگیه شما دوتا و خرابش کردم(حالت بغض)
تهیونگ جیمین و کشید تو بغلش وگفت: هششششش آروم باش....
+جیمین اون دهنتو ببند
جونگ کوک: باهاش درست حرف بزن....
+هع... ببین کی به کی داره درس یاد میده من باباشم میفهمب؟؟..
جونگ کوک: آره ولی یه ذره هم دوستش نداری... بماند قبلا داشتی توی استخر خفش میکردی...
به سمتم هجوم آورد و کبوند منو به کرکره...
گفتم: وای... صبر کن... نمیتونم بدوعم...
جونگ کوک: الان میرسیم صبر کن...
بالاخره رسیدیم... درو باز کردیم که یه مرد که نسبتا سی سال اینا داشت اونجا بود با جیمین و تهیونگ...(علامت مرده+)
+به خانم کیم و آقای جئون اومدن...
جونگ کوک: ا.ت.... برو
ا.ت: چ... چی؟
تهیونگ: ا.ت برو بالا...
رفتم بدو بدو از پله ها بالا... وسط پله ها بودم که صدای کرکره رو شنیدم... انگار یه چیزی بهش کوبیده شد....از ترسم بدو بدو رفتم از پله ها بالا و درو محکم کوبیدم و بستم...
نیم ساعت بعد
نشسته بودم غذا میخوردم که دیدم دارن در میزنن.... رفتم از چشمیه در نگاه کردم کسی نبود... گفتم: کیه؟
+وا کن(حالت جدی و داد)
همون مردی بود که اونجا دیدیم...
جونگ کوک ویو
در و باز کردم که با صحنه ای که دیدم کپ کردم... نمیدونستم نگران شم یا ناراحت.... به ا.ت گفتم: ا.ت تو برو
ا.ن: چ... چی؟
تهیونگ: ا.ت برووو
رفت
آقای پارک شروع کرد و گفت(بچه ها آقای پارک پدر جیمینه که به دلیل مشکلات قدیمی جونگ کوک بعد از سال ها از آمریکا برگشته تا سر جونگ کوک طلافی کنه) به به میبینم که از دختر آقای کیم محافظت میکنی(جیمین طرف پدرش نیست و چون پدرش توی خانواده پدریش که مافیا بودن بزرگ شده تقریبا همه رو میشناسه و آقای کیم که پدر ا.تس رقیب بزرگی هستن)
جونگ کوک: برای چی برگشتی؟
+برگشتم زندگیه رقیب های بزرگم رو خراب کنم، البته بچه هاشون...(پوزخند)
جیمین: برو از اینجا بیرون بابا.... همین الاااااان(با داد)
تهیونگ رفت جیمین و کشید عقب و گفت: جیمین آروم باش......
جیمین: چطوری آروم باشم تهیونگ.... ها؟ تمام اینا تقصیر این بابای منه.... من.... من.... من متاسفم که اومد توی زندگیه شما دوتا و خرابش کردم(حالت بغض)
تهیونگ جیمین و کشید تو بغلش وگفت: هششششش آروم باش....
+جیمین اون دهنتو ببند
جونگ کوک: باهاش درست حرف بزن....
+هع... ببین کی به کی داره درس یاد میده من باباشم میفهمب؟؟..
جونگ کوک: آره ولی یه ذره هم دوستش نداری... بماند قبلا داشتی توی استخر خفش میکردی...
به سمتم هجوم آورد و کبوند منو به کرکره...
۳.۷k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.