᧔فیك رآن 🍶 ᧓ ⊹
᧔فیك رآن 🍶 ᧓ ⊹
|`…•°چند پآرتي•°››|
میرم به سمت هتل،دوباره خانوادم از خونم بیرونم کردن...مثل همیشه
...........................
داشتم قدم میزدم که رسیدم به هتل؛ وقتی که رسیدم واقعا از نما لذت بردم
ا/ت:سلام ی اتاق میخواستم....سه شبه و چهار روزه
..........................
هوففف خسته شدما(دراز کشیدن رو تخت) گوشیمو در اوردم و یکم باهاش ور رفتم که با صدای کلید در به شدت ترسیدم و تو جام خشکم زد...تونستم یکم بلند شم،در که باز شد با...
ران:(سر پایین و چشای بسته)وای دیگه روانی شدم (سرشو اورد بالا)ها؟؟؟تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت:اتفاقا من باید بگم تو اینجا چیکار میکنی؟ی کلید فقط وجود داره که اونم دست منه پس اینجا اتاق منه!
ران:چی شد از آقا اقا شدم تو؟(کلیدو اورد بالا)چیزی زدی؟
ا/ت:نخیر!نزدم و قرارم نیست از اینجا برم!
زحمت بکش خودت ی اتاق دیگه پیدا کن
ران:ولی این اخرین اتاقشون بود که (اومد رو تخت دراز کشید)همینجا راحتم(غرور و لبخند)
ا/ت:هوی چیکار میکنییی(داد)گفتم برو بیرون نه اینکه پشت مبارکتو بزاری رو تخت
ران:امروز مثل همیشه دعوام شد با خانوادم،پس قرار نیست جایی برم خانم
ا/ت:بیخیالللل،حداقل برو اونور تر
ران:(چسبید به ا/ت)باید بگم که من ادم لجبازیم
ا/ت:(سرخ شده)برو اونوررر(داد ملایم)
ران:عجبا،جنبه شوخی هم که نداری،فکر میکردم حسی که بهت داشتم ی چیزی مثل عشق بوده ولی اخلاقت بهم نمیخوره نه خوشم نیومد
ا/ت:چیزی گفتی؟چ..چه حسی ؟
ران:(اومد نزدیک صورت ا/ت جوری که دماغشون بهم میخورد)به عشق ی طرفه اعتقاد داری؟(بم،پوزخند بی صدا)
ا/ت:چیکار میکنی(ران رو زد کنار)معلومه که نه،شاید...اره...نه ...نمیدونم ولم کن
ران:نگرفتمت که بخوام ولت کنم(پوزخند،رفت تو گوشیش)اسمت.. اسمت چیه دختر کوچولو؟
ا/ت:نیازی هست که بدونی؟
ران: شاید
ا/ت: اسممو میخوای؟ ا/ت...اسمم اینه
ران:هوم اسم قشنگیه
...........................
شاید حسی که دارم واقعی باشه کی میدونه،شایدم ی خیال تو جوونی باشه یا هرچی
|`…•°چند پآرتي•°››|
میرم به سمت هتل،دوباره خانوادم از خونم بیرونم کردن...مثل همیشه
...........................
داشتم قدم میزدم که رسیدم به هتل؛ وقتی که رسیدم واقعا از نما لذت بردم
ا/ت:سلام ی اتاق میخواستم....سه شبه و چهار روزه
..........................
هوففف خسته شدما(دراز کشیدن رو تخت) گوشیمو در اوردم و یکم باهاش ور رفتم که با صدای کلید در به شدت ترسیدم و تو جام خشکم زد...تونستم یکم بلند شم،در که باز شد با...
ران:(سر پایین و چشای بسته)وای دیگه روانی شدم (سرشو اورد بالا)ها؟؟؟تو اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت:اتفاقا من باید بگم تو اینجا چیکار میکنی؟ی کلید فقط وجود داره که اونم دست منه پس اینجا اتاق منه!
ران:چی شد از آقا اقا شدم تو؟(کلیدو اورد بالا)چیزی زدی؟
ا/ت:نخیر!نزدم و قرارم نیست از اینجا برم!
زحمت بکش خودت ی اتاق دیگه پیدا کن
ران:ولی این اخرین اتاقشون بود که (اومد رو تخت دراز کشید)همینجا راحتم(غرور و لبخند)
ا/ت:هوی چیکار میکنییی(داد)گفتم برو بیرون نه اینکه پشت مبارکتو بزاری رو تخت
ران:امروز مثل همیشه دعوام شد با خانوادم،پس قرار نیست جایی برم خانم
ا/ت:بیخیالللل،حداقل برو اونور تر
ران:(چسبید به ا/ت)باید بگم که من ادم لجبازیم
ا/ت:(سرخ شده)برو اونوررر(داد ملایم)
ران:عجبا،جنبه شوخی هم که نداری،فکر میکردم حسی که بهت داشتم ی چیزی مثل عشق بوده ولی اخلاقت بهم نمیخوره نه خوشم نیومد
ا/ت:چیزی گفتی؟چ..چه حسی ؟
ران:(اومد نزدیک صورت ا/ت جوری که دماغشون بهم میخورد)به عشق ی طرفه اعتقاد داری؟(بم،پوزخند بی صدا)
ا/ت:چیکار میکنی(ران رو زد کنار)معلومه که نه،شاید...اره...نه ...نمیدونم ولم کن
ران:نگرفتمت که بخوام ولت کنم(پوزخند،رفت تو گوشیش)اسمت.. اسمت چیه دختر کوچولو؟
ا/ت:نیازی هست که بدونی؟
ران: شاید
ا/ت: اسممو میخوای؟ ا/ت...اسمم اینه
ران:هوم اسم قشنگیه
...........................
شاید حسی که دارم واقعی باشه کی میدونه،شایدم ی خیال تو جوونی باشه یا هرچی
۱.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.